یکی از این آسیبها که شاید بتوان آن را بزرگترین آسیب شجره طیبه نامید، عدم احساس نیاز مسئولین به سرمایه گذاری در بخش فکر و پرورش ذهن افراد است.
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، سارا طلا؛آنچه یک جامعه را از خطر انحطاط و استحاله از اصول و ارزشها مصون میدارد؛ داشتن الگوی فکری مبتنی بر آن اصول، و تقویت و نوسازی آن متناسب با زمان است.
اگر این مهم توسط صاحب نظران و متفکران جامعه برای سطوح متفاوت آن تامین نشود، اذهان مانند بستر کِشتی برای بذر فکر بیگانه است، و کدام دشمنی است که پیروزی بدون شلیک حتی یک گلوله در جنگ نرم را به تلفات جنگ سرد ترجیح ندهد؟
انقلاب اسلامی در آغاز دهه پنجم عمر پربرکتش، با شکوه و بالندگی روزافزون رو به جلو در حرکت است، لکن بررسی و ترمیم اعضای آسیب دیده این نهال ۴۰ ساله است که متضمن ادامه این روند رو به جلوست.
یکی از این آسیبها که شاید بتوان آن را بزرگترین آسیب شجره طیبه نامید، عدم احساس نیاز مسئولین به سرمایه گذاری در بخش فکر و پرورش ذهن افراد است، که دست دشمن را در جولاندهی در جنگ نرم تماما باز گذاشته است، فریاد کرسیهای آزاد اندیشی امام امت نیز، موید این ادعاست.
پس از انقلاب، عامدانه یا غافلانه در حوزه این مساله تلاشی نشد، و اگر افراد طوری تربیت شدند که قدرت کنترل ذهن و اختیار تصمیم گیریهای کلان و مبانی نظری خود را دارند، آن را مرهون والدینی هستند که از اثرات کمبود این آموزش در جامعه آگاه بودند، یا خود اساسا انسانهای صاحب عقیده و صاحب نظری بوده اند.
آسیبهای این فقدان امروز و در اواخر دهه نود بیشتر از هر زمان دیگری بر پیکرهی جمهوری اسلامی نمایان است.
جوانی که زمانی در تیم ملی فوتبال، یا در سیمای ملی و بیلبورد سینماها، الگوی کودکان برای جوانی و آرزوی شاید از دست رفته برخی جوانان بوده است، و امروز او را در یک کلام "سلبریتی" مینامند، از امکانات کشور بصورت تمام بهره برده و در بهترین شرایط رفاهی زندگی می کند، حتی تفاوتی نمیکند، سنش حوالی سن پختگی و بلوغ فکری باشد، یا نو بالغی باشد با چشمهای رنگی یا حتی پیرسالی هم سال یک قرن، انگار تنها مسئولیتی که در جامعه دارند، گشت و گذار در کانالهای دست چندم مجازی و اشاعه کذبیات یا پیگیری جشنوارهها و هالیوود برای تحقیر ملت، و یا ترویج سبک زندگی غربیست، هر از چندی هم اگر مردم در اوضاع بحرانی حاصل از بی لیاقتی برخی مسئولین قرار گیرند، بنا به موقعیت و سن اظهار فضلی میکنند، حضوری یا غیر حضوری و فرصتی دارند برای کسب محبوبیت به نام همدردی و کمک!
این بار هنگامی که مردم چندین جای کشور درگیر سیل و طغیان آب ناشی از بی تدبیری مسئولین و صاحب منصبان دولتی هستند، و امکان گرفتن سلفی در آب فراهم نیست، در منازل راحت خود نشسته اند، و از شدت فقر فکری سیل را نتیجه "مرگ بر آمریکا" گفتن میخوانند، هر فکر سالمی که از قضا حافظه متوسطی هم داشته باشد، مدتی قبل که جنگلهای آمریکا در آتش میسوخت و مردم حیران و سرگردان ساعتها و روزها در جهنم برای نجات میدویدند را به خاطر دارد؛ آنها هم، تاوان مرگبر این و آن گفتن را میدادند؟
سیل در رژیمصهیونیستی که چندین قلاده صهیونیست را به درک واصل کرد نیز تاوان مرگ بر آمریکا گفتن "سپاه پاسداران اسرائیل" بود؟
طوفانهای عظیم آمریکا یا سیلهای بزرگ ژاپن هم از همین دست است؟
چه شده که به اصطلاح لیدرهای جریان فکری امروز کشور، در این سطح از تفکر هم از تحلیل آزادمنشانه رخدادها عاجزند؟
جز عدم استقلال فکری و خود باختگی دلیل دیگری میتوان برای آن برشمرد؟
به وضوح میتوان دید که دشمن، بذر خود را در این اذهان کاشته و حالا مشغول دروست.
چرا هر چند مدتی، دست کم یکبار این جریان بحرانی فکری برای کشور درست میکنند و هزینه ساز برای ملت میشوند؟
دشمن هم با خیالی راحت در اتاق فکری نشسته، شایعه میسازد هرچند سطح پایین و دیگر نگران چگونه پیاده کردن آن نیست، چرا که پیاده نظامهای بی جیره و مواجب خود را از قبل پرورش داده.
در چنین جامعهای دور از انتظار نیست، که اگر فردا روزی زمان انتخابات رسید، یک صهیونیست با وعدههای مضحک، اما آشنا مثل آنکه اگر طرف مقابل رای بیاورد، تنفس شامل جریمه خواهد شد، پیروز میدان شود؟!
اما ایمان و تلاش گروه مقابل که اختیار ناموس فکر را به دست گرفته اند و در جبهه آن شمشیر میزنند، به اذن الله غالب بر غفلت آنان است، جوانان جبهه فرهنگ انقلاب اسلامی، امروز میدانند که دشمن کجا را هدف گرفته است.
به آوینی اقتدا میکنند و تا زمین زدن باطل فرهنگی از پای نخواهند نشست تا زمینه فرج حق را آماده کنند و در رکابش جان دهند.