آخرین اخبار:
کد خبر:۷۶۸۵۰۵
پرونده ویژه تبارشناسی انتخابات آمریکا | بخش دوم

تیغ دولبه جمهوریخواهان و دموکرات‌ها برای قیچی کردن ترامپ / ناقوس مرگ نئولیبرالیسم به صدا درآمد

در انتخابات پیش روی آمریکا جریان‌های سنتی سیاسی این کشور به یک فصل مشترک به نام مقابله با ترامپ رسیده‌اند و وجه مشترک همه آنها خطری است که موجودیت این دو حزب را تهدید می‌کند، یعنی فروپاشی نئولیبرالیسم.

گروه بین‌الملل خبرگزاری دانشجو -سید مهدی حاجی آبادی؛ وجه مشترک جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها در یک چیز خلاصه شده است: نئولیبرالیسم.
مهمترین وجه تمایز دونالد ترامپ با این دو حزب ریشه‌دار امریکایی در نوع نگرش به مفهوم جهانی‌سازی است که در ذات نئوسرمایه‌داری قرار دارد؛ ترامپ به نوعی اقتصاد وطنی معتقد است.
تابستان سال گذشته بود که پژوهشگران در صندوق بین‌المللی پول [آی. ام. اف]درنهایت به بحثی سخت و طولانی درباره «نئولیبرالیسم» فیصله دادند: آن‌ها وجود نئولیبرالیسم را تصدیق کردند. سه اقتصاددان ارشد آی. ام. اف، سازمانی که به دقت مشهور است، مقاله‌ای منتشر کردند که منافع نئولیبرالیسم را مورد تردید قرار می‌داد. آن‌ها با این مقاله به پایان نگرشی کمک کردند که واژه نئولیبرالیسم را چیزی بیش از یک لفاظیِ سیاسی یا عبارتی بدون قدرت تحلیلی نمی‌دانست. این مقاله با احتیاط «دستورکار نئولیبرال» را به چالش می‌کشد: حذف نظارت دولت در اقتصاد‌های سراسر جهان، گشودن اجباری در‌های بازار‌های ملی به‌سوی تجارت و سرمایه، و تقاضا از دولت‌ها برای کوچک‌کردنِ خود با بهره‌گیری از ریاضت و خصوصی‌سازی. نویسندگان مقاله شواهدی آماری ذکر کرده‌اند که نشان از گسترش سیاست‌های نئولیبرال از ۱۹۸۰ به این سو، و ارتباط این سیاست‌ها با رشد ضعیف۱، چرخه‌های رونق، رکود و نابرابری دارد.

نئولیبرالیسم عبارتی قدیمی است که اصلش به دهه ۱۹۳۰ برمی‌گردد، اما در عصرِ ما به‌مثابۀ راهی برای توصیف نظام سیاسی فعلی‌مان استفاده می‌شود، یا به عبارت دقیق‌تر، برای توصیف طیفی از اندیشه‌ها که نظام سیاسی‌مان تأییدشان می‌کنند. به دنبال بحران مالی ۲۰۰۸، این واژه راهی بود تا تقصیر آن آشفتگی نه به گردن یک حزب سیاسی، که به گردن تشکیلاتی بیفتد که مرجعیت خود را به بازار واگذار کرده بود. این واگذاری، به‌خصوص از سوی حزب دموکرات در ایالات متحده و حزب کارگر در بریتانیا، خیانتی فاحش به اصول و مبانی به حساب می‌آمد. با این وجود بیل کلینتون و تونی بلر به تعهد‌های سنتی چپ‌گرایی، به‌ویژه به کارگران، پشت کردند، آن هم به نفع سرآمدان مالی و سیاست‌هایی که آن‌ها را بیش از پیش غنی می‌کرد. آن‌ها با این کار افزایش مشمئزکننده نابرابری را تسهیل کردند.
نئولیبرالیسم برداشتِ لیبرال جدایی حوزه‌های اقتصادی و سیاسی زندگی را کنار می‌گذارد. دستِ آخر همه چیز را می‌توان از دریچۀ اقتصاد دید که دولت، قانون، دموکراسی، رهبری، و جامعۀ مدنی نیز از آن جمله است. ایدئال‌ها و ارزش‌های سیاسی خطرناک پنداشته شده و احتمال منتج شدن آن به استبداد وجود دارد. از دریچۀ نئولیبرال بهتر است همۀ فضا‌های رفتار انسانی را اقتصادی بپنداریم و فضا‌های سیاسی و فرهنگی را حول الگوی بازار سامان دهیم.

این الزاماً با خصوصی‌سازی کامل کالا‌های عمومی مساوی نیست. با رواج شبه بازار‌ها نیمه‌خصوصی‌سازی هم می‌تواند اتفاق بیفتد: آموزش و پرورش، بهداشت، هنر، و چیز‌هایی از این دست، به شکلی ارزیابی، طبقه‌بندی، و اداره می‌شود که «انگار» در یک بازار کاملاً کارا عمل می‌کنند. به نظر آن‌ها این شرایط به واگذاری قضاوت و اداره به خود آن‌ها ترجیح دارد، چرا که آن خودگردانی می‌تواند به فساد و رفتار خودمحورانه ختم شود. دست آخر، از چشم‌انداز نئولیبرال، نهاد‌های سیاسی قانون، سنت و حاکمیت یاوه‌ای بیش نیستند. مسائل شهروندی و عدالت به راحتی در چارچوب نئولیبرال نادیده گرفته شده و با سؤالات تکنوکراتیکِ کارایی، انگیزه‌ها، ریسک و بازده سرمایه‌گذاری جایگزین می‌شوند.
همچنان‌که از پشت این لنز‌ها نگاه کنید، خواهید دید که بازار آزاد نیز، درست به اندازه دولت رفاه، اختراع انسان است. خواهید دید که چطور به‌شکلی فراگیر واداشته شده‌ایم که خودمان را مالک استعداد‌ها و ابتکارات خود بدانیم. خواهید دید که چقدر ساده‌انگارانه به رقابت و تطبیق فراخوانده شده‌ایم. خواهید دید که زبانی که روزی به ساده‌سازی‌های کلاس‌های درس برای توصیف بازار‌های کالا محدود بود (رقابت، اطلاعات کامل، رفتار عقلایی) در چنان مقیاسی به همه جامعه تعمیم داده شده است، که تار و پود زندگی ما را تحت‌تاثیر خود قرار داده، و همین‌طور می‌بینید که چطور شیوه برخورد فروشنده‌ها در همه اَشکالِ ابراز وجود ما رسوخ کرده است.

خلاصه اینکه «نئولیبرالیسم» تنها نامی برای سیاست‌های حامی بازار، یا برای سازش‌های احزاب سوسیال‌دموکراتِ روبه‌زوال با سرمایه‌داری مالی نیست، نامی است برای پیش‌فرضی که، به‌شکلی نامحسوس، توانسته هرآنچه را انجام می‌دهیم یا باور داریم در کنترل خود درآورَد: این پیش‌فرض که رقابت تنها اصل سازمان‌دهندهٔ مشروع برای فعالیت انسان است.

بلافاصله بعد از اینکه وجود نئولیبرالیسم تأیید و دورنگیِ بازار برملا شد، پوپولیست‌ها و خودکامگان به قدرت رسیدند. در ایالات متحده، هیلاری کلینتون، نمادِ آدم‌بد‌های نئولیبرال، انتخابات را باخت، آن هم به مردی که آن‌قدری عاقل بود که وانمود کند از تجارت آزاد متنفر است. به این ترتیب آیا آن عینک دیگر به درد نمی‌خورَد؟ آیا می‌توان از آن برای کمک به درک ایراد‌های موجود در نظام سیاسی آمریکا و بریتانیا استفاده کرد؟ صحبت از هویت ملی در برابر نیرو‌های یکپارچگی جهانی دوباره قوت گرفته است، آن هم با خام‌دستانه‌ترین عبارات ممکن. چه ارتباطی ممکن است میان کوته‌فکریِ ستیزه‌جویانه بریتانیای برکسیت‌طلب و آمریکای ترامپ‌گرا با عقلانیت نئولیبرال وجود داشته باشد؟ چه ارتباط محتملی است میان این رئیس‌جمهور -یک خل‌وضع بی‌قیدوبند- و الگوی کاراییِ غیرانسانی‌ای که به بازار آزاد مشهور است؟
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار