کد خبر:۷۸۵۸۸۵
گزارش |

چند تخته می‌خواهی؟ / بررسی میدانی وضعیت چند پانسیون در مناطق مختلف تهران

به اتاق مدیریت برگشتیم. پرسیدم آیا این پانسیون دارای مجوز است؟ گفت: بله از اتحادیه مجوز داریم، چند روز پیش هم برای بازدید آمدند. پرسیدم از کدام اتحادیه؟ با عصبانیت گفت: تکلیف ما را معلوم کن، می‌خواهی این‌جا رو بخری؟ یا دنبال اتاقی؟
امیرمحمد مفاخری

چند تخته می‌خواهی؟ / بررسی میدانی وضعیت چند پانسیون در مناطق مختلف تهران

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- امیرمحمد مفاخری؛ باز تابستان آمد و فصل گرما شروع شد، فصلی که همیشه آن را با شادی و تفریح یاد می‌کنند، ولی این فصل برای دسته‌ای از افراد که اغلب دانشجویان هستند عذاب‌آور است. در این فصل، دانشگاه‌ها تعطیل می‌شوند و دانشجویانی که از شهر‌های دیگر برای تحصیل به تهران می‌آیند، بی‌سرپناه می‌شوند و به‌ناچار مجبورند در این فصل به سراغ پانسیون‌هایی بروند که فضای دانشجویی ندارد و از وضعیت مناسبی برخوردار نیستند.
با همین دغدغه به سراغ تعدادی از پانسیون‌ها رفتم تا از وضعیت زندگی دانشجوهایشان باخبر شوم.


چهارراه ولیعصر

اولی را در اینترنت پیدا کردم. در هر سایتی که می‌گشتم اسم این پانسیون هم وجود داشت. پانسیونی که در یکی از کوچه‌های پرازدحام چهارراه ولیعصر قرار دارد. وقتی به آن‌جا رسیدم، ساختمانی بزرگ با در‌های فلزی دیدم، بدون هیچ تابلویی که نشان بدهد این‌جا خوابگاه است. زمانی که چندین بار زنگ خوابگاه را زدم کسی پاسخگو نبود، به شک افتادم آیا اصلاً این مکان خوابگاه است؟!  ناامید شدم و تصمیم به برگشت گرفتم که شخصی از ساختمان خارج شد و من از لای در، لابی ساختمان را با اتاق‌های زیادی دیدم و تردیدم برطرف شد. وارد شدم. حتی یک تکه اشغال هم کف زمین وجود نداشت و به نظر می‌رسید روزانه چندین بار آن‌جا را طی می‌کشند. تنها صدایی که به گوش می‌رسید صدای کولر گازی بود. روی یک صندلی در گوشه سالن نشستم و منتظر مسئول پانسیون شدم تا از راه برسد. بعد از ۲۰ دقیقه پسر جوانی با چشم‌های خواب‌آلود که به نظر می‌رسید افغان است از اولین اتاق  سالن بیرون آمد و با صدای گرفته پرسید جناب امرتون؟ جویای اتاق خالی شدم و با جواب «تمام اتاق‌ها پر است» مواجه شدم. به نظر می‌رسید این مرد جوان اطلاعات زیادی ندارد، زیرا تنها جواب مشخصی که از او شنیدم «اتاق نداریم» بود.
برای پذیرش افراد در ابتدا قرارداد یک‌ماهه با آن‌ها امضاء می‌کنند و در آن یک ماه آن ها را به‌صورت مستمر نظارت می‌کنند.
ناامید تصمیم به برگشت گرفتم. هنگام خروج با پسری روبرو شدم که عینک‌ ته‌استکانی به چشم زده بود و کوله بزرگی بر دوش داشت که کتاب‌های داخل آن تا حدی بیرون زده بود. احوال‌پرسی کردم و درخواست کردم درمورد پانسیون چند سؤال بپرسم که با خنده دوستانه‌ای استقبال کرد و گفت: حتماً! به نظر می‌رسید دل‌پری از این خوابگاه دارد. از او درباره امکانات این مجموعه پرسیدم. با خنده تمسخرآمیزی به من پاسخ داد: این پانسیون در ازای مبلغ ۴۹۰ هزارتومانی که دریافت می‌کند، یک اتاق چهار نفره بدون هیچ امکانات اولیه‌ای به دانشجو می‌دهد. به‌طور مثال، در یک اتاق با وجود تعداد زیادی از وسایل، کمدی وجود ندارد و این موجب شلوغی اتاق می‌شود، یا فضایی برای خشک‌کردن لباس وجود ندارد و یا در این روز‌های گرم تابستان که دمای هوا گاهی به ۴۰ درجه می‌رسد سیستم سرمایشی اتاق ما خراب است. پس از پایان حرفش از او پرسیدم باوجود امکانات کم، این مجموعه از امنیت خوبی برخوردار است؟ که با تکان دادن سر به نشانه تأکید گفت: «بله خدا را شکر! امنیت این پانسیون کاملاً برعکس امکانات آن است و از امنیت خوبی نسبت به خوابگاه‌های دیگر برخوردار است؛ زیرا که افراد این خوابگاه افراد خوبی هستند و این امر را مدیون مدیریت خوابگاه هستیم که برای پذیرش افراد در ابتدا قرارداد یک‌ماهه با آن‌ها امضاء می‌کنند و در آن یک ماه آن ها را به‌صورت مستمر نظارت می‌کنند.» با این حال در آخر باز تأکید بر نقص مدیریتی این مجموعه کرد و گفت: مدیریت این پانسیون نیروی خدماتی برای نظافت اختصاص نداده است. با لحن شوخ‌طبعانه به او گفتم: اما این‌جا به گونه‌ای تمیز است که انگار روزی سه بار آب‌وجارو می‌شود! با خنده‌ای پاسخ داد: بله درست است، ولی مدیریت این خوابگاه هیچ دخالتی ندارند و تمیز بودن این مجموعه مدیون خود دانشجویان است. بعد از گفتن این جمله، تلفنش زنگ خورد، عذرخواهی کرد و با عجله خداحافظی کرد.

 

چند تخته می‌خواهی؟ / بررسی میدانی وضعیت چند پانسیون در مناطق مختلف تهران


خیابان ویلا

خوابگاه ولیعصر اتاق خالی نداشت. همان‌جا با دانشجویی آشنا شدم که خوابگاهی را در خیابان ویلا به من معرفی. بعد از چند روز به آن‌جا سر زدم. وارد خیابانش که شدم حس کردم در قبرستان هستم، تا مکانی که یک دانشجو باید در آن‌جا زندگی کند. تنها آدمی که در آن خیابان دیده می‌شد مرد مسن و چاقی بود که صورت افتاده‌ای داشت و داشت سیگارش را می‌کشید. ساختمان پانسیون را پیدا کردم که از چهار طبقه عریض تشکیل می‌شد. هر طبقه بالکن‌های کشیده‌ای داشت که میله‌های فولادینی از بالا تا پایین آن کشیده شده بودند و حتی به من که در آن خوابگاه سکونت نداشتم، احساس زندانی بودن دست می‌داد. باز هم مانند خوابگاه قبلی هیچ تابلویی وجود نداشت که این مکان خوابگاه است.
اصرار کردم که دیرتر بیایم و گفتم شاغل هستم و این‌گونه شرایط برایم سخت می‌شود. با لحن تندی پاسخ داد: انگار شما به‌درد این خوابگاه نمی‌خورید، دنبال جای دیگری بگردید.
وارد خوابگاه شدم و در زمان ورودم فرش‌های رنگ‌پریده‌ای دیدم که تاروپود آن بیرون زده بود. از آن‌جایی‌ که سالن‌هایش تاریک بود و هیچ صدایی نمی‌آمد، حس ترسی به من دست داد و ناخودآگاه مسئول خوابگاه را با صدای بلند صدا زدم. فردی با ته‌ریش نامرتب و مو‌های آشفته، ولی با لحن مهربانی از پله‌های بالایی گفت: عزیزم چرا می‌ترسی! جانم؟ امرتان؟ از او عذرخواهی کردم و درباره شرایط خوابگاه پرسیدم. درحالی که به سمت اتاق خود می‌رفت جواب داد: جای خوبی را انتخاب کردی! این‌جا کسی به کسی کار ندارد و همه نوع آدم داریم. و در ادامه گفت: این‌جا به خاطر شرایط خوب و قوانین سفت و سختی که داریم کرایه بیشتری نسبت به خوابگاه‌های دیگر دریافت می‌کنیم. ما ۱۰۰ هزار تومان به‌عنوان ودیعه دریافت می‌کنیم و برای تنها اتاق خالی‌مان که ۵ تخته است، کرایه ۴۲۰ هزارتومانی دریافت می‌کنیم. از او خواستم که این اتاق را نشانم بدهد. من را به سمت اتاق روبرویی دفترش راهنمایی کرد؛ اتاقی به‌ زحمت ۱۵ متر می‌شد و در همین فضای کوچک، پنج تخت بزرگ، با میله‌های رنگ‌پریده و کثیف قرار داشت. بعد از بازدید اتاق به دفتر مدیریت بازگشتیم و از او درباره قوانین خوابگاه پرسیدم. همان قیافه خوش‌رو و خندان به قیافه جدی و مصممی تبدیل شد و گفت: درِ ورودی خوابگاه، رأس ساعت یازده و نیم‌بسته می‌شود و بعد از آن هیچ‌کس اجازه ورود و خروج را ندارد. سیگار کشیدن در محیط ساختمان و حتی بیرون ساختمان هم ممنوع است، زیرا می‌تواند از اعتبار مجموعه بکاهد... وسط حرفش پریدم و اصرار کردم که دیرتر بیایم و گفتم شاغل هستم و این‌گونه شرایط برایم سخت می‌شود. با لحن تندی پاسخ داد: انگار شما به‌درد این خوابگاه نمی‌خورید، دنبال جای دیگری بگردید. کمی دیگر به او اصرار کردم تا از جدیت قوانین آگاه شوم، که با لحن محترمانه‌ای من را از خوابگاه بیرون کرد.

مدتی در ظهر سوزان تابستان در آن خیابان خلوت منتظر ماندم تا بلکه بتوانم با شخصی از این خوابگاه صحبت کنم، بعد از حدود دو ساعت پسر جوانی با مو‌های اتوکشیده و تی‌شرت زردرنگی که با عجله به سمت در ورودی ساختمان می‌دوید را دیدم. از او خواستم صحبت کنیم. اجازه خواست که چند لحظه برود داخل و برمی‌گردد. بعد از چند دقیقه با آرامش و روی خندان برگشت و گفت: در خدمتم بفرمایید. از او درباره اوضاع پانسیون پرسیدم. می‌گفت: «این خوابگاه از امکانات کمی برخوردار است، ولی نمی‌توان از رسیدگیِ خوب مدیریت این مجموعه صرف‌نظر کرد. من در اتاق VIP این‌جا هستم که تک تخته است. ولی شنیده‌ام در اتاق‌های بزرگ‌تر، باوجود تعداد بیشتر افراد، اتاق‌ها کوچک‌تر است و برای دانشجویی که می‌خواهد درس بخواند مناسب نیست و مدیریت سالن مطالعه‌ای برای این دسته از افراد درست نکرده است. او ادامه داد: «این‌جا ما مشکل شستشوی لباس‌هایمان را داریم. در این مجموعه ۱۳۰ نفر زندگی می‌کنند، ولی تنها ۱ ماشین لباسشویی وجود دارد و بعضی‌ اوقات صف طولانی برای شستشوی لباس ایجاد می‌شود. باحالت شوخ طبعانه‌ای گفتم این ساختمان طوری ساکت است که ترس آدم را برمی‌دارد! جواب داد: بله درست است. افراد این مجموعه فقط برای خواب می‌آیند. و مجدداً تاکید کرد: ولی می‌توان گفت مدیریت و خدمات این‌جا خوب است؛ به‌طور مثال هرماه دو بار اتاق ها را نظافت می‌کنند و در پایان هر سال این خوابگاه سم‌پاشی می‌شود. گویا قبل از این‌که با من گفتگو کند آژانس خبر کرده بود و بعد از پایان این جمله‌اش ماشین رسید و باعجله از من خداحافظی کرد.

 

چند تخته می‌خواهی؟ / بررسی میدانی وضعیت چند پانسیون در مناطق مختلف تهران


خیابان انقلاب

مدتی که درگیر این موضوع بودم هیچ پوستری در خیابان انقلاب از چشمم پنهان نمی‌ماند. در یک آخر هفته تابستانی که در حال جستجو در پوستر‌های خیابان انقلاب برای پیدا کردن خوابگاه بودم، مردی با کت‌ و شلوار طوسی و مو‌های جوگندمی به شانه‌ام زد و گفت: پسرم اگر دنبال خوابگاه خوب ­می‌گردی به پشت پارکینگ سر بزن. کنجکاوانه‌ای گفتم چطور!؟ و جواب داد :من فقط می‌خواستم کمکی کرده باشم. به نظرم رسید این آقا یکی دیگر از افرادی‌ است که تبلیغات می‌کنند، ولی از شیوه متفاوتی استفاده کرد و کنجکاو شدم. تصمیم گرفتم به آن‌جا هم سری بزنم.
 
وقتی به آن‌جا رسیدم ساختمان نیمه‌کاره‌ای را دیدم که کارگران با سروصدا مشغول ساخت‌وساز بودند. در کنار آن ساختمان نیمه‌کاره، ساختمان پنج طبقه‌ای با دیوار‌های سیاه و پنجره‌های کوچک و شکسته وجود داشت. هواکش بعضی از این پنجره‌ها به بیرون آویزان شده بود. بالای این ساختمان تابلوی شیشه‌ای شکسته کوچکی وجود داشت که رویش نوشته بود: اقامتگاه. همان‌طور که حواسم به نمای ساختمان بود وارد شدم. پسری را دیدم که تازه پشت لبش سبز شده بود. پس از سلام پرسیدم اتاق خالی دارید؟ با خنده‌ای گفت: چند تخته می‌خواهی؟ گفتم: چند تخته دارید؟ جواب داد: یک اتاق دوتخته و یک اتاق چهارتخته داریم. کرایه اتاق دوتخته حدود ۶۲۰ هزار تومان و چهارتخته ۵۸۰ هزار تومان است. مبالغ اجاره این خوابگاه، بیشتر از پانسیون‌هایی بود که قبلاً دیده بودم. از جاکلیدی شکسته گوشه اتاقک نگهبانی دسته‌کلیدش را برداشت و سمت اتاق‌ها راه افتادیم. درون ساختمان وضع مناسب‌تری از بیرونش داشت. هر طبقه یک لابی داشت که شامل چندین مبل و یک تلویزیون بود. اتاقی هفت هشت متری را نشانم داد. در گوشه‌ای یک تخت دوطبقه‌ قرار داشت که بخش بزرگی از فضای اتاق را گرفته بود و در گوشه دیگر یخچال کوچکی بود که تنها برای یک بطری آب‌معدنی فضا داشت. محیط اتاق به سلول‌های انفرادی زندان شبیه بود. پنجره‌ای وجود نداشت و نور اتاق با یک لامپ تأمین می‌شد.
 
گفتم من دانشجو هستم و خوابگا‌های زیادی را دیدم و حالا این‌جا می‌خواهم اتاق بگیرم. وضعیت این‌جا چگونه است؟ همان‌طور که راه می‌رفت گفت:اصلاً به این‌جا نیا، من قبلاً در این خوابگاه بودم و حالا دوباره برای چند روزی برگشته‌ام و پشیمانم.
 
بعد از بازدید آن اتاق به سمت اتاق چهار تخته راه افتادیم که این اتاق هم تنها دو الی سه متر بزرگ‌تر از قبلی بود و فضای خفه‌تری داشت. ۳ نفر در آن اتاق اقامت داشتند که در آن زمان دو نفرشان حضور داشتند. از یکیشان درمورد اوضاع این‌جا پرسیدم. نگاه عجیبی به مسئول خوابگاه انداخت و من احساس کردم حرف خود را می‌خورد و گفت: من خودم یک ساله این‌جا هستم، اگر دو روز این‌جا بمانی دیگر از این‌جا نمی‌روی. بعد از صحبت کوتاهی که با افراد آن اتاق کردم به اتاق مدیریت برگشتیم. پرسیدم با شرایطی که مشاهده کردیم آیا این پانسیون دارای مجوز است؟ گفت: بله از اتحادیه مجوز داریم، چند روز پیش هم برای بازدید آمدند. پرسیدم از کدام اتحادیه؟ با عصبانیت گفت: تکلیف ما را معلوم کن، می‌خواهی این‌جا رو بخری؟ یا دنبال اتاقی؟ بعد از دیدن این حالت عصبانی، از او عذرخواهی کردم و آن‌جا را ترک کردم.
جلوی در ورودی پسری قدبلند با سبیل و مو‌های بلندی که دور آن تراشیده شده بود را دیدم که روی پله‌ها نشسته بود و با دقت مشغول بستن بند کفش‌هایش بود. منتظر ماندم از خوابگاه بیرون آید و کمی فاصله بگیرد. همین که به سر کوچه رسید به شانه‌اش زدم. ناگهان برگشت و گفت: ترسیدم آقا! بفرمایید کارتون چیه؟ از او عذرخواهی کردم و گفتم من دانشجو هستم و خوابگا‌های زیادی را دیدم و حالا این‌جا می‌خواهم اتاق بگیرم. وضعیت این‌جا چگونه است؟ همان‌طور که راه می‌رفت گفت:اصلاً به این‌جا نیا، من قبلاً در این خوابگاه بودم و حالا دوباره برای چند روزی برگشته‌ام و پشیمانم. به شوخی پرسیدم: چرا؟ مگر جانم در خطر است؟ جواب داد: «تو همین مایه‌ها... اولاً اتاق‌های این‌جا فضای بسیار کوچک و خفه‌ای دارد و با زندان‌های انفرادی هیچ تفاوتی ندارد. برای من و شما که می‌خواهیم در یک فضای مناسب درس بخوانیم مناسب نیست، چون برای درس خواندن باید آرامش و سکوت برقرار باشد. مثلاً همین ساختمان نیمه‌کاره سروصدای زیادی ایجاد می‌کند و یک لحظه هم در خوابگاه آرامش نداریم. اتاق‌ها علاوه بر کوچک بودن، بسیار کثیف است و من خودم چندین بار جانور‌هایی مانند عنکبوت لابه‌لای تشک رخت‌خوابم پیدا کردم.
 
بعد از اتمام این حرفش به انتهای خیابان رسیدیم و در آخر تأکید کرد که این پانسیون برای یک دانشجو مناسب نیست. به این‌جا نیا. من هم چند روز دیگر از این‌جا می‌روم. با عجله تاکسی گرفت و با من خداحافظی کرد.
 

رؤیای شیرین

دانش‌آموزان خوبی که با هزار آرزو کنکور می‌دهند و تلاش می‌کنند در دانشگاه‌های تهران قبول شوند، رنج غربت را به خود هموار می‌کنند و دور از خانه و خانواده، باید زندگی جدیدی را شروع کنند. درس خواندن در دانشگاه‌های خوب به اندازه کافی سخت است و اداره بقیه جنبه‌های زندگی در این پانسیون‌ها، به مراتب سخت‌تر. آیا ورودی‌هایی که با ذوق و امید این دانشگاه‌ها را انتخاب می‌کنند، از این روی سکه غربت هم به اندازه کافی اطلاع دارند؟
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار