«کوری»؛ مرگ انسانیت در جامعه مدرن صنعتی!

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «کوری» معروفترین اثر ژوزه ساراماگو نویسنده پرتغالی است که در سال ۱۹۹۵ منتشر شد و در سال ۱۹۹۸ جایزه نوبل ادبیات را برای نویسنده خود –به عنوان اولین پرتغالیای که نوبل میگیرد– به ارمغان آورد.
آنچه ژوزه ساراماگو در «کوری» روایت میکند از ترافیک یک شهر خیالی شروع میشود، راننده اتومبیلی که در بین ترافیک بینایی خود را به شکل عجیب و ناگهانی از دست میدهد و جز هالهای سفید چیزی نمیبیند. او اولین فردی است که دچار این شکل از کوری در شهر میشود.
ساراماگو به ترتیب شخصیتها را وارد قصه میکند، شخصیتهایی که هر یک تمثیلی از یک ویژگی در انسان هستند و یک به یک به کوری دچار میشوند. شخصیتهایی که اسم ندارند و این بینامی از مهمترین ویژگیهای این رمان است.
ساراماگو برای شخصیتهای رمان خود نامی برنگزیده و ما در طول داستان هر فرد را با یک ویژگی بارز یا نقش اجتماعی او میشناسیم و این به گونهایست که به هیچ وجه دچار سردرگمی نمیشویم.
تعداد شخصیتهای اصلیای که در طول داستان با آنها سر و کار داریم از انگشتان یک دست تجاوز نمیکند و ساراماگو در طول داستان از آنها اینطور یاد میکند: پزشک، همسر پزشک، مردی که پیش از همه به کوری دچار شد، مردی که چشم بند داشت،دختری که عینک دودی میزد و…
در واقع ژوزه ساراماگو قصد دارد بگوید ما پیش از آنکه با اسمهایمان معرفی شویم با ویژگیها و نقشهایمان شناخته میشویم و بر جهان تاثیر میگذاریم. در ادامه داستان، کوری تمام شهر، کشور و جهان را فرا میگیرد اما آنچه ما را با داستان پیش میبرد اتفاقاتی است که در یک قرنطینه رخ میدهد.
پس از آنکه دولت به مسری بودن شدید کوری پی میبرد برای پیشگیری از شیوع و کشف علتها و شیوه درمان، تمام افرادی را که در ساعات و روزهای اولیه دچار این بیماری شدند در یک تیمارستان متروکه قرنطینه میکند.
در این بین تمام افراد قرنطینه کور هستند به جز همسر یک چشمپزشک که برای حمایت و مراقبت از شوهرش خود را به کوری زده و وارد قرنطینه میشود. زنی که تنها فرد بینا تا پایان داستان است. فردی که رنجها و عذابهای همنوعانش را میبیند و همراه آنها عذاب میکشد و با چالشهای مهمی دست و پنجه نرم میکند.
در واقع این زن قهرمان داستان ساراماگو است. ساراماگو در اکثر آثار خود از زنان به عنوان قهرمان استفاده میکند. او معتقد است آنچه که جامعه مدرن صنعتی تهی از احساس به آن نیاز دارد تا به سمت کوری پیشروی نکند احساسات، عواطف، نوعدوستی و ویژگیهایی انسانیای است که بیشتر در وجود زنان یافت میشود. از این حیث روح زنانهای بر رمان «کوری» سایه انداخته که بسیار فراتر از نظریههای فمنیستی است. این روح زنانه که ساراماگو آن را در مقام ناجی به تصویر میکشد ابدا در ستیز با مردان نیست بلکه برای مردان نقش حامی و مادر را ایفا میکند.زنانی که درک درستی از موقعیت اجتماعی خود دارند و برای بهبود شرایط از خودگذشتگی میکنند.
ساراماگو عشقی از جنس عواطف زنانه را منجی وضع موجود جهان مدرن رو به ابتذال میداند. خود نویسنده معتقد است همسرش در به وجود آوردن این ذهنیت در وی نقش به سزایی داشته است.
اما ژوزه ساراماگو از طرح چنین داستانی در این حجم از لفافه، استعاره، نماد، تلمیح و تمثیل چه هدفی داشته؟ «کوری» چه حرفهایی برای گفتن دارد که به مذاق مخاطب امروز این چنین خوش آمدهاست؟
این کتاب به زعم اکثر منتقدین یک حکایت اخلاقی مدرن است. حکایتی که ضرورتهای اخلاقی دنیای مدرن آن را رقم میزند. حقیقتا این چنین است. «کوری» یک حکایت اخلاقی برای انسان مدرن صنعتی است که زیاد حوصله خواندن مواعظ سعدی در گلستان و پندهای گوته در فاوست را ندارد و به دنبال حکمتی از جنس امروز میگردد.
ژوزه ساراماگو در این رمان که درونمایهای فلسفی اجتماعی دارد از اخلاق و قراردادهای اجتماعی سخن میگوید. اینکه انسان تا چه میزان و تحت چه شرایطی قادر به حفظ اخلاقیات در جامعه است. قزنطینهای که ساراماگو به تصویر میکشد تمثیلی از یک نهاد اجتماعی کوچک با شرایط و قراردادهای خاص خود است که به مرور دچار آنارشی میشود.
«کوری» تمثیلی از رفتارهای مذموم فردی و اجتماعی است که انسان با آنها دست و پنجه نرم میکند، ویژگیهایی چون دروغ، دزدی، قضاوت، ترس، بیاحترامی به دیگران، خودخواهی، طمع و…
صفاتی که در تمام انسانها –به نسبت اخلاق و وجدان– کم یا زیاد دیده میشود و اینها در کنار یکدیگر منجر به فروپاشی اجتماع میشوند. ویژگیهایی که پس از ابتلا به کوری و در شرایط خاص فرصت بروز و ظهور یافته و مصائب و دردسرهای زیادی را در قرنطینه به وجود میآورد.
ساراماگو در رمان «کوری» دغدغه انسان معاصر را دارد. او از اخلاقی حرف میزند که فرزند جامعه مدرن است. اخلاقی رو به ابتذال که تنها در صورت نظارت همگانی پابرجاست، اخلاقی که در انسان مدرن نهادینه نشده و حاصل قانون گرایی جامعه مدرن است. اخلاقی برخاسته از قانون و نه فطرت که در شرایط تهدید منافع شخصی لگدمال میشود و چیزی از آن باقی نمیماند.
«کوری» مرگ احساسات و عواطف را در جامعه مدرن به تصویر میکشد. تلاش برای بقا و ارضا نیازهای اولیه چون نیاز به غذا و نیاز جنسی، به هر شکل ممکن و به بهای زیرپا گذاشتن اخلاق از دیگر موضوعاتی است که ساراماگو به وسیله اتفاقات قرنطینه روایت میکند.
قرنطینه ساراماگو تمثیلی از جامعهای است که در آن همه به کوری دچارند و حضور یک فرد بینا (همسر پزشک) به عنوان رهبر و راهنما اگرچه میتواند راهی به دهی باشد و تاثیرات مهمی در روند پیشروی جامعه داشته باشد اما این کافی نیست و رهایی از وضع موجود و حرکت به سمت وضعیت مطلوب ،همراهی اکثر افراد جامعه را میطلبد.
به اعتقاد ژوزه ساراماگو جهان مدرن در حال حرکت به سمت کور شدن همگانی است و این اتفاق دیر یا زود رخ میدهد و جهان با فراموش کردن اخلاق و حقوق انسانی به ورطه هلاکت میرود. از جهانی که تمام انسانهای آن کور باشند چیزی جز مرگ، تعفن، وحشت، بینظمی و رذالت باقی نمیماند.
برگزیدن «چشم» از سوی ساراماگو برای طرح داستان، بسیار به جا و هوشمندانه است چرا که چشم و بینایی نماد پاکی، هوشیاری و درک درست از محیط است و افراد داستان ساراماگو همه در اثر پلیدیهای اخلاقی، آن بخش پاک وجود خود را از دست داده و در نهایت دچار عدم درک صحیح از جایگاه اجتماعی خود میشوند. وجود یک چشمپزشک در میان کورها خود طنزی تلخ و نمادی از ناکارآمدی نظریهپردازان و روشنفکران دنیای معاصر است.
بیمکانی و بینامیای که ساراماگو در خلق داستان از آن بهره جستهاست بهجا و هنرمندانهاست. او قصد دارد به مخاطب بگوید شاید شما خود دچار «کوری» باشید و خود از آن بیخبرید. شاید همه ما یکی از شخصیتهای داستان ساراماگو باشیم. ارکان جهانی که در حال حرکت به سمت کوری است. ما که نقشها و ویژگیهایمان از اسمهایمان مهمتر است.
منبع: خبرنامه دانشجویان ایران