مداح اهلبیت عصمت و طهارت در گفتوگوی تلویزیونی به این نکته اشاره کرد که بسیاری از امکانات و مواهب این نظام در سالهای متمادی بهرهمند شدند، اما وقت فتنه متاسفانه عملکرد خوبی نداشتند.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، برنامه «دستخط» این هفته حال و هوای محرمی داشت و با چهره شناخته شده این عرصه به گفتگو پرداخت. مداحی که متولد ۱۳۳۹ در تهران، محله غیاثی میدان خراسان است. کسی که از قبل انقلاب در ۱۰ سالگی هم مداحی را شروع میکند و هم در فعالیتهای انقلابی بوده و بعد از انقلاب هم فعالیتهای مختلف انقلابی را داشته، در کنار شهیدان بزرگواری همچون شهید لاجوردی و شهید رجائی در تیم حفاظت ایشان و در همکاری با آنها بوده است.
نامش حسین سازور است؛ گفتوگوی او در محورهای زیر انجام شد:
فرق «ثواب» و «تکلیف» در هیئتهای مذهبی هیئتهای انقلابی، تکلیفمدار و منتظر گوشه چشم امام حاضر هستند اهل «ثواب» حاضر نشدهاند یک مجلس برای شهدای مدافع حرم بگیرند امروز غیر از مقام معظم رهبری، کسی را نمیبینیم که مو به مو در خط امام باشد؛ جز عدهای انگشتشمار خلأ مداحان جوان این است که بدون استاد بالا میآیند پیرغلامهای امام حسین (ع) خیلی امکانات را بر خودشان حرام کردهاند در فتنه ۸۸ مداحان، رفوزه نداشتند مداح خودش باید شغل داشته باشد روزنامهای که در فتنه سنگ آمریکا و اسرائیل را به سینه میزد، تیتر زد «دستگیری مداحان اسرائیلی»! «حاج منصور» استوانه روضه است رهبر انقلاب وقتی مشکلی پیدا میکنند، به روضه متوسل میشوند؛ مسئولان چرا این الگو را نمیپذیرند؟! اگر فرهنگ روضه و سینهزنی نبود، سرنوشت جنگ عوض میشد انفجار دفتر دفتر نخست وزیری و حضور در پشت درب اتاق؛ پرونده حادثه هنوز مفتوح است ماجرای ترور حجاریان و هجوم اصلاحطلبان به مجموعه «دخمه» گفتم عکس احمدینژاد را از کوچه هیات بردارند؛ مدافعش بودیم، اما هیات ستاد انتخاباتی نیست ماجرای حضور احمدینژاد در هیات حاج منصور
مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید:
*سلام و خوش آمدید.
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته. در خدمت شما هستم.
*میدانم در این ایام، زمان پرکاری شماست، ولی لطف کردید این وقت را برای ما اختصاص دادید. حال شما چطور است؟ یک سانحهای در جاده خرمآباد داشتید. بهتر شدید؟
الحمدالله بهتر هستم. لطف خدا و دعای مردم بود که واقعا غرق در نعمت و دعا هستیم. خیلی خوب هستم.
*برای کمک به سیلزدهها رفته بودید.
ما یک کاری در خوزستان داریم انجام میدهیم که در یکی از روستاهای خوزستان است. آنجا روستایی به نام بردیه است. تقریباً نزدیک دو سال است. کار بازسازی انجام میدهیم و سیل اخیر هم که آنجا حادث شد، مجبور شدیم یک سفری برویم که وضعیت خود روستا را بررسی کنیم. به سمت خرمآباد که میآمدیم ماشین از جاده منحرف شد و ۸-۷ معلق زدیم و ۴-۳ نفر از رفقا در ماشین بودند.
*خود شما پشت فرمان بودید؟
بله.
*خوابتان برد یا ...
نخیر. لاستیک عقب ماشین ترکید و ماشین منحرف شد. با اینکه سرعت کمی هم داشتیم. یک خورده وضعیت ما از همه سنگینتر بود و رفقای دیگر الحمدالله سرپایی کار آنها انجام شد.
*ولی خیلی از رفقا و دوستان و مسئولان کشوری نگران شما بودند.
ما شرمنده محبت مردم هستیم. طول درمان ما در بیمارستان زیاد بود، به خاطر وضع وخیمی که داشتم که از همین جا باید از همه مسئولین محترم، از هیئات مذهبی، از دوستان و رفقا که زحمت کشیدند باید تشکر کنم.
*محرم امسال چطور بود؟
تا الان خیلی خوب است. البته هر سال شاکر خداوند هستیم.
*خیلیها نگران بودند حاج آقا سازور به خاطر کسالت به محرم امسال نرسد.
من خودم هم نگران بودم و واقعاً مداحان امام حسین (ع) از یکی دو ماه مانده به محرم شروع میکنند، یعنی از ماه رمضان که به سمت ماه محرم میآئیم نوعاً ذاکران و مداحان نگران محرم هستند، مخصوصاً آنهایی که جلساتشان در چشم و بزرگ است و جمعیت زیادی دارند و باید آمادگی بیشتری نسبت به سالهای گذشته داشته باشند؛ ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم. الحمدالله به لطف خداوند و اهل بیت (ع) و دعای مردم تا الان گذراندیم.
*الان آقای سازور وضعیت هیئات ما را چطور میبینند؟ چقدر از جایگاهی که باید هیئات ما داشته باشد، اثرگذاری که باید روی جامعه داشته باشد، به معنای واقعی دارد؟ جایی از شما خواندم که مداح اول از همه باید خودسازی خودش را داشته باشد.
خدمت شما عرض کنم که تفاوت خیلی زیاد است. الان نقش مداحان و ستایشگران اهل بیت (ع) با قبل از انقلاب متفاوت است. ما قبل از انقلاب جلسات داشتیم، ولی به این پرشوری نبود. قبل از انقلاب جلسات مداحی بود، ولی در انعکاس بسیار ضعیف بود. قبل از انقلاب مداحی بود، ولی بدون دخالت در سیاست! نوعاً قبل از انقلاب مردم به دنبال ثواب بودند. تفاوت انقلاب با قبل از انقلاب یکی از بعدهای مهم همین است که بعد از انقلاب هیاتها و مردم به دنبال انجام تکلیف دینی بودهاند.
اجازه بدهید دو نمونه برای شما مثال بزنم. جابر با سیدالشهدا (ع) به کربلا نیامد. اولین کسی است که تاریخ مینویسد در اربعین به زیارت سیدالشهدا (ع) آمد. جابر به عطیه میگوید، قدمهایت را کوتاه بردار، چون از پیامبر (ص) شنیدم هر قدمی که به سمت قبر حسین (ع) برداشته شود ۷۰ حج ثواب دارد. پس قدمها را کوتاه بردار تا حج بیشتری برای شما برداشته شود. قدمها را کوتاه برداشتید و ثواب هم نوشتند و ۷۰ حج هم نوشتند. یک شخصیتی هم داریم که اسم آنچنانی از او در تاریخ نیست، غلام ابوذر به نام «جون» بود که حضرت آن را به امام حسین (ع) بخشید. این در خانه حضرت کار میکرد. روز عاشورا سیدالشهدا (ع) به ایشان فرمود: جون این پول را بگیر، اطاعت خود را از تو برداشتم، از شما راضی هم هستم، برو! به حضرت عرض کرد من با شما سنخیتی ندارم، من غلام هستم و شما آقا هستید. به من میگویید برو من کجا بروم؟ الان باید کنار شما باشم. حضرت به او اجازه داد. جنگ نمایانی هم کرد و چشم باز کرد دید سرش به زانوی سیدالشهدا (ع) است. عرض کرد آقا وفا کردم؟ حضرت فرمود: وفا کردی. زودتر از ما به بهشت وارد خواهی شد و زودتر از ما به دیدار جمال پیامبر (ص) نائل میشوی، برو ما دنبال تو خواهیم آمد. نزدیک هزار و ۲۰۰ سال است که هر روز حجت ابن الحسن (ع) به این «جون» صبح و شب سلام میکند. مراتب «جون» را هر لحظه بالاتر میبرد.
این فرق ثواب و تکلیف است. هیئتهای انقلابی هیئتهایی هستند که تکلیفمدار هستند؛ یعنی یک بعد تکلیف، اجرای دستورات یا بهتر بگوئیم منتظر گوشه چشم امام حاضر خود هستند.
درباره همین شهدای بزرگواری که برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) رفتند، آنهایی که اهل ثواب بودند و سنگ گریه بر اهل بیت را به سینه میزدند و در دفاع از حریم اهل بیت نرفتند، برای این شهدا حتی یک اطلاعیه هم ندادند. یک مجلس بزرگداشت هم نگرفتند؛ یعنی خودشان که قدم عملی برنداشتند. آنها اهل بیت را برای ثواب میخواهند، یعنی فرض کنید اگر بگویند سیدالشهدا (ع) ده مرتبه کشته شود، میگویند کشته شود که ما ثواب بیشتری ببریم. حاضر هستند امام معصوم دهها بار کشته شود که آنها ثواب بیشتری ببرند، ولی اهل تکلیف میگویند، دهها بار ما کشته شویم، خدشهای و ذرهای خطی به ساحت امام وارد نشود. امروز آن که مو به مو خط امام را دنبال میکند، غیر از مقام معظم رهبری، کسی را نمیبینید. اگر باشند، تعداد خیلی کم و انگشتشمار هستند.
*یک سوالی اینجا مطرح میشود که از یکی دو نفر از آقایان سیاسی یا کسانی که اهل فرهنگ بودند، در همینن برنامه پرسیدم؛ گفتم میگویند در این ۴۰ سال به لحاظ فرهنگی و روحیه ایثار و گذشت و فداکاری برداشت اینطور است که کمرنگ شده و جوانان قدیم چیز دیگری بودند، ولی میبینیم در همین فضا دهه هفتادیها به سوریه میروند و برای امنیت این مملکت جان خود را کف دست خود میگذارند.
این حرف را شاید آقا چندین بار بیان کردهاند که اگر امروز هم جنگی رخ دهد، بهتر از زمان جنگ تحمیلی جوانان هجوم خواهند آورد. ما اثرات این را داریم در جامعه میبینیم. آنهایی که این حرف را میزنند، خودشان هم آن زمان اگر خوب عمل میکردند جزو همین دسته اهل «ثواب» بودند؛ آنهایی که میگویند جوانان آن زمان بهتر بودند، خود آنها هم نرفتند. امریکاییها و اسرائیلیها دست از پا خطا کنند من قول شرف به شما میدهم، بهتر از آن زمان، قویتر از آن زمان، جوانان عمل میکنند. نمونه این قصه مدافعان حرم است دیگر. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟
*در جایی از شما خواندم که نگاه انتقادی داشتید و میگفتید الان وضع مداحان جوان ما خوب نیست. چرا؟
من خودم الان در آستانه ۶۰ سالگی هستم، نوعاً رفقای همتراز ما یعنی آنهایی که در محدوده سنی ما هستند و این وظیفه سنگین را برعهده دارند، مانند حاج سعید، حاج محمود، آقای طاهری، آقای بنیفاطمه، حاج قربان و بزرگان دیگر در این خطه، تمام اینها با استاد بالا آمدهاند. شما به محض اینکه وارد دستگاه امام حسین (ع) بشوید و بخواهید انجام وظیفه کنید و مداح شوید، یک کاغذ شعر در دست بگیرید و یک میکروفون هم در دست بگیرید و صدای خوبی هم داشته باشید، اولین روضه و شعری را که در دستگاه امام حسین (ع) خواندید، سیدالشهدا (ع) بالاترین درجه دنیایی را به شما میدهد؛ یعنی یک درجه ارتشبدی را روی دوش شما میگذارد.
۴ سال که خواندید یک درجه از شما میگیرد و سپهبد میشوید. ۴ سال دیگر که خواندید یک درجه دیگر میگیرید و سرلشگر میشوید. یک زمانی نگاه میکنید که ۸۰ ساله شدید و ۷۰-۶۰ سال هم هست که میخوانید و درجه شما به کجا رسیده است؟ درجهات به صفر رسیده است! یعنی درجهای ندارید. کسی که درجه نداشته باشد را غلام میگویند. پیر هم که شدید، در نتیجه به شما پیرغلام میگویند. تازه آنجاست که سیدالشهدا (ع) در شما تجلی میکند. با استاد بالا بیایید.
*یعنی الان این خلا وجود دارد.
بله.
*یعنی تا یک مرحلهای که میآیند، خودشان احساس میکنند استاد نیاز ندارند.
میگویند ما مستغنی و غنی هستیم و نیازی به کسی نداریم. یک زمانی حاج آقا منصور به ما زور میگوید. حاج محمود یک زمانی میگفت: ما الان ۶۰-۵۵ ساله هستیم و علنی حاج منصور به ما زور میگوید و ما میپذیریم، چون میدانیم در زور گفتن او حکمتی هست. یک چیزی او دارد و ما هنوز آن را به دست نیاوردهایم. یک فوت کوزهگری او دارد که هنوز ما به دست نیاوردیم و ما به این اعتقاد داریم. این خیلی مهم است. خوانندهها و جوانان باید دقت کنند، اگر نصف عمر خود را دنبال استاد خوب بگردید، ارزش دارد که استاد پیدا کنید و بعد قدم به این وادی بگذارید. البته اگر از من بپرسید، من میگویم وارد این وظیفه نشوید.
*درباره این هم مطلب جالبی از شما خواندم که جوانان در این مسیر نیایید.
برای اینکه این مسیر خیلی آفت دارد، اصلا خیلی پرآفت است. آفت قشنگی، آفت پولداری، آفت خوب خواندن، آفت شهرت. اینهایی که پیرغلام شدند و ۷۰ سال سن دارند و در دستگاه امام حسین (ع) میخوانند خیلی چیزها را بر خود حرام کردند. خیلی ماشینها را دوست داشتند سوار شوند، ولی سوار نمیشوند. خیلی خانهها را دوست داشتند داشته باشند، ولی ندارند.
حاج منصور هنوز در نازیآباد در خانه ۱۰۰ متری مینشیند. خیلی لباسهای قشنگ میخواستند، بپوشند، ولی نمیپوشند. خیلی جاهای خوب میتوانستند بروند، ولی نرفتند. خیلی چیزها را به خودشان حرام کردند، ولی در عوض مولا چیزهای خوبی به آنها داده است. خداوند چیزهای خوبی به آنها داده است. اگر مرد این دستگاه هستید بسمالله! یکی از آفتهای این کار، این است که باید همراه زمانه خود باشید یعنی بدانید امروز جامعه چه توقعی از شما به عنوان ذاکر و یک فرهنگی تاثیرگذار دارد، همان را انجام دهید. اجازه دهید به این قصه ورود پیدا کنم. ما در وادی ماجرای فتنه ۸۸ شکر خدا و به لطف سیدالشهدا (ع) این سلسله جلیله رفوزه نداشت.
*عاشورای ۸۸ کجا بودید؟
عاشورای ۸۸ همان جایی بودیم که باید باشیم.
*چطور فهمیدید این اتفاق رخ داد؟
ساعت تقریباً ۱۰ یا ۱۰ و نیم صبح بود که هیات ما تخلیه شد. معلوم شد فتنه را در این مملکت باید قدرت امام حسین (ع) جمع کند.
*و جمع کرد؛ و جمع کرد. یعنی مسئولین ما، مردم ما بدانند اگر درِ خانه سیدالشهدا (ع) زانو زدند، زندگی، کسب، تحصیل و آداب معاشرت آنها با سیدالشهدا (ع) گره خورد، بر همه چیز فائق هستند؛ حتی فتنههای بزرگ پیش آید. خیلیها از امکانات و مواهب این نظام در سالهای متمادی بهرهمند شدند، اما وقت فتنه متاسفانه عملکرد خوبی نداشتند.
قربان آن هیاتیهایی بروم که سینهزن امام حسین (ع) بودند و گفتند حرف از دهان آقا برای ما تکلیف است؛ حرف از دهان آقا برای ما روشنی است، حرف از دهان آقا برای ما مسیر صراط مستقیم است. آقا دست خودش را در گوشش گذاشت و گفت: آی خواص! نمیگویم از من دفاع کنید، آنچه را که میفهمید بیان کنید.
*در جایی خواندم که گفتید من غلط میکنم که پاکت بگیرم. پاکت نمیگیرید؟
نخیر. در عین حال که حلالترین پول را این پول میدانم.
*یعنی ایرادی به آن نمیدانید.
نخیر. چون این رویه حضرت صادق (ع) بود. روضهخوان برای حضرت روضه خواند و حضرت به او سله داد. بعد فرمودند: این سلهای است که در دنیا میتوانیم به شما بدهیم، ولی اجر شماا باید در قیامت داده شود. سله خوب است؛ حلالترین پول است منتهی من دنبال آن سله قیامتی هستم.
البته اگر سله به من بدهند میگیرم. آن چیزی که مذموم است بگویید این مقدار به من سله بدهید.
*همین را میخواستم بپرسم که مثلاً آقای فلان میگوید من برای ده شب هر شب ده میلیون تومان میآیم.
آقای رنجبران به امام حسین (ع) قسم این ارزانفروشی است. خدا شاهد است و به شما اثبات میکنم. من برای یک روضه اگر هزار میلیارد هم بگیرم، باز ارزان فروختهام. به اربابم سیدالشهدا (ع) قسم میخورم.
*بعدش چنین کاری آن نفس را میدهد که اثر داشته باشد؟
اثبات کنم برایتان؛ یک چاه نفت ما که در خوزستان یا جاهای دیگر دچار حریق میشود... میدانید که این کار تکنولوژی دارد، زحمتکشانی میآیند و شاید قریب دو ماه طول بکشد که اطفای چاه انجام گیرد، حضرت صادق (ع) فرمود: روضه خوانده میشود، یک قطره اشک در مصائب جدم حسین که از چشم بر گونه جاری شد دریاهایی از آتش را خاموش میکند. این قیمت دارد که من طی کنم؟
مداح باید خودش کار داشته باشد، خواننده باید کار کند. نه در این فعالیتهای اقتصادی مذموم و حرام وارد شود، نه اینکه خواننده امام حسین (ع) را گول بزنند و به هوای یک شرکت و سهام و کاری، از خوانندگی و مداحی و موهبتی که سیدالشهدا (ع) به او داده سوءاستفاده کنند، از چهرهاش برای مطامع خود سوءاستفاده کنند و اندکی هم به این بدهند.
*پس چنین چیزهایی را داریم؟
این خوب نیست. این مذموم است.
*چنین افرادی الان داریم؟
باشد هم خیلی کم و قلیل هستند. نوعاً کسانی که میشناسم و رفقایی که با آنها محشور هستم همگی کار دارند.
*همین افرادی که مرتکب این اشتباه میشوند باعث میشوند کل جماعت مادحین ما مورد سوءاستفاده برخی قرار بگیرند.
به هر حال تمام غیبتها و تمام دروغها و تهمتهایی که زده میشود به گردن آنها است. این را باید دقت کنند. خیلی باید به این دقت کنند. همین چند وقت پیش، دو سه روز پیش، رئیس بسیج مداحان – من هم ایشان را نمیشناسم - یک صحبتی کرده بود و توضیحی داده بود که ممکن است همانطور که آخوند انگلیسی داریم، مداح اسرائیلی هم داشته باشیم و گفته بود آنها کسانی را تربیت میکنند که بفرستند... صبح دیدم بچهها روزنامه عوضی را آوردند که در ایام فتنه سنگ اسرائیل و امریکا را به سینه میزد.
*تیتر یک کرد.
تیتر یک کرد «دستگیری مداحان اسرائیلی»! از کجا به اینجا میرسیم؟ ما باید عکسالعمل نشان دهیم یعنی مدافع این حریم و دستگاه باشیم. من اگر مداح امام حسین (ع) شدم، اولاً باید بدانم مداح چه کسی هستم؟ شخص مهم است. آن شخصیت مهم است. به اندازه ظرف وجودی سیدالشهدا (ع) را بشناسم. سیدالشهدا (ع) چه کسی است؟ عزیزتر از سیدالشهدا (ع) پیش خدا نداریم که حضرت فرمود: جد ما همه چیز خود را برای خدا داد، جا دارد خدا هر چه دارد به جد ما بدهد. ربوبیت را نمیتواند بدهد، نشدنی است. اگر میشد شاید خداوند میداد. نشدنی است و نمیشود که بدهد. دعا را زیر قبه حضرت، مستجاب قرار داده است، خاک او را شفا قرار داده است، هر کسی در دستگاه امام حسین (ع) بیاید پاک و پاکیزه میشود.
خب آن روزنامه وقتی اینطور مینویسد، من اگر فریادی میزنم دفاع از حریم سیدالشهدا (ع) انجام میدهم. الحمدالله رب العالمین، خدا را شکر میکنیم که تا الان در سلسله جلیله، این خطای به این بزرگی که کسی جاسوس باشد نداشتهایم. یک زمانی یک چیزی درمیآید و خدا این فضاهای مجازی را لعنت کند که الان یک بخشی از دینزدایی در جامعه توسط همین فضای مجازی صورت میگیرد. چه دروغهایی منتشر میشود، چه تهمتهایی منتشر میشود! در عین حال ما باید حواسمان را جمع کنیم.
*یک زمانی هم یک خبری بیرون آمد که متاسفانه برخی میگفتند بخشیاش صحت دارد، درباره مسائل اخلاقی برخی از این افراد بود که به نوعی هم تازه مشهور شده بودند.
آقای رنجبران باید به خدا پناه ببریم.
*خدا عاقبت همه ما را به خیر کند.
ما هر لحظه باید به خداوند پناه ببریم و شیطان هم قسم خورده که همه را اغوا میکنم؛ شیطان قسم خورده است. جبرئیل به پیامبر عرض کرد یا رسول الله تا زمانی که مطمئن نشدهای شیطان مرده است، ایمن از مکر آن نباش. جبرئیل به پیامبر اعظم (ص) این را گفته است، کسی که معصوم علیالاطلاق است. ما که پایمان روی پوست خربزه است.
*حاج آقا حسین سازور از کجا با حاج منصور رفیق شد؟
با حاج آقا سال ۶۳ یا ۶۴ بود که رفیق شدیم
*بعد از کربلای ۴ بود.
بله. شب ساعت ۱۲ دم خانه حاج آقا در زدیم و با یکی از رفقا بودیم. تازه از عملیات آمده بودیم. کارهای عملیات هم قدری گره خورده بود و حاج آقا قدری ناراحت بود. ما را نگاه کرد و گفت: این هم میخواند؟ رفیق ما گفت، بله. گفت: معلوم است. اسم را پرسید، دوست ما گفت: "حاج حسین" و نگاه ایشان دل ما را برد. (میخندد)
*از همان جا جرقه زده شد.
بله. حاج آقا وارد قلب ما شد و واقعاً حاج آقا منصور دوستداشتنی است.
*خدا ایشان را حفظ کند.
استوانه روضه است.
*واقعاً! چند روز پیش یکی از دوستان از مکه آمده بود و ولیمهای گرفته بود. اولین بار تمتع مشرف شدند. میگفت: این «مدینه شهر پیغمبر...»
حاجی انگار همان زمان خوانده میشود و هر بار تازه است.
این برای سال ۷۲ بود که قرار بود همان سال با حاجی به مکه برویم. کارهای مقدماتی را من انجام دادم. حاجی از بعثه جدا شده بود و یک مسائلی وجود داشت. کارها را تقریباً انجام دادیم و بعد حاج آقا به ما گفت: حالا ما دوتایی به مکه برویم، تهران را چه کسی اداره کند؟ جلسات سهشنبه و کمیل شب جمعه را چه کسی برگزار کند؟ عرفه را چه کسی برگزار کند؟ گفت: اینجا میمانید؟ گفتم شما بگویید من میمانم.
*کارهایتان را کرده بودید؟
بله. حاج آقا رفتند و ما تهران ماندیم و جلسات حاج آقا را اداره میکردیم. حاج آقا همان سال این شعر بسیار زیبا را خواندند.
*آقای سازور متولد ۱۳۳۹، در غیاثی در میدان خراسان هستند.
بله.
*پدر هم اهل مداحی بودند، شبهای جمعه جوشن کبیر میخواندند. درسته؟
نه، پدر ما رسماً جزو خوانندهها و مداحان نبودند، ولی ماه رمضان، البته در طول زندگی خود هر روز عاشورا برقرار بود و خودش میخواند. ماه رمضان یک مفاتیحی دارد که الان من نگه داشتهام. پدرم سال ۶۸ به رحمت خدا رفت، تقریباً سن ۷۰ سالگی بود. این مفاتیح آنجاهایی که بیشتر از همه میخوانده، پاره شده است! بس که ورق زده است جای انگشتان دست ایشان هنوز هست. جاهایی که خیلی میخواند در ماه رمضان، هر شب جوشن کبیر میخواند. از جمله دعاهایی که میخواند، دعای فرج آقا امام زمان (عج) بود، دعای ندبه بود. اینهایی که یادم هست را بیان میکنم.
*شغل حاج آقا چه بود؟
پدر ما بازنشسته وزارت اقتصاد و دارایی بود. در زمان طاغوت بودند.
*مادر در قید حیات هستند؟
مادر هم به رحمت خدا رفتند. سال ۹۴ فوت کردند.
*خدا ایشان را رحمت کند.
خدا گذشتگان شما را رحمت کند.
*ایشان هم اهل روضه بودند؟
بله. به شدت اهل روضه بودند. اگر به من بگویند یکی از بکائین دهه ۸۰ و ۹۰ را معرفی کنید، من مادرم را معرفی میکنم. به شدت نسبت به سیدالشهدا (ع) اهل گریه و خیلی دوستدار هیات بود.
*روضه در خانه داشتید؟
بله. ما حدود ۳۰ سال محرمها آنجا برنامه داشتم. قبل از آنهم در طول سال، ماهانه دو روضه مادرم در خانه برگزار میکرد. یکی شب اول ماه و دیگری شب بیست و سوم ماه بود.
*از ده سالگی شروع به خواندن کردید.
تقریباً از سن ۱۲-۱۰ سالگی خواندن را شروع کردم.
*چه کسی بیشتر مشوق شما بود؟
همین مرحوم پدر و مادرم مشوق من بودند.
*چه سالی ازدواج کردید؟
من سال ۷۰ ازدواج کردم.
*چطور آشنا شدید؟
توسط یکی از رفقا معرفی شدند.
*مهریه چقدر است؟
مهریه ۱۴ سکه بود که همه را پرداخت کردیم.
*خطبه را چه کسی خواند؟
آقا خواندند.
*به به، خوش به سعادت شما! چند فرزند دارید؟
دو فرزند، یکی دختر و یکی پسر دارم. دخترم الان صاحب شوهر و دو فرزند است که نوههای خوب ما هستند که یکی دختر و یکی پسر است.
*از دامادتان راضی هستید؟
خیلی راضی هستم. یکی از عنایاتی که خداوند به ما کرده همین بوده است. دختر ما در فیزیوتراپی دارای مدرک دکترا هستند. عبدالزهرا هم پسر من و مهندس مکانیک است.
*چه میکند؟
در نیروگاه کارمند است؛ رسمی نیست، در نیروگاه پرند مشغول است.
*با هم بحث سیاسی میکنید؟
نوعاً با من موافق هستند.
*نزدیک هستند؟
بله، خیلی.
*دختر خانم هم همین طور هستند؟
بله.
*یعنی جرات نمیکنند مخالفت کنند؟
نه، این طور نیست. اتفاقاً خیلی آزادی در خانه داریم.
*عبدالزهرا هم میخواند؟
تقریباً، ولی نه رسما.
*فکر نمیکنید استعداد را داشته باشد؟
استعداد دارد، الان بخش مهمی از کارهای هیات ما را عبدالزهرا انجام میدهد. توان خوبی میگذارد. ما هم از نظر اخلاقی و هم رفتاری از او راضی هستیم.
*ولی میکروفون دست او ندادید؟
در هیات خود ما گاهی مواقع ذکر میگوید.
*آقا داماد شما را میدانم که شعر میگویند.
بله. ایشان هم الحمدالله دستی به آتش دارند.
*تیم شما تکمیل است.
خدا را شکر میکنیم.
*چقدر برای خانواده وقت میگذارید؟ شایدب رای مردم جالب باشد که یک مداح اهل بیت که فعالیتهای اجتماعی هم دارد چقدر برای خانوادهاش وقت میگذارد؟
من به خاطر وظیفه اجتماعی که دارم و به خاطر کاری که انجام میدهم، قدری کم به خانواده میرسم.
*چقدر اهل مسافرت هستید؟ تفریح شما بیشتر مسافرت است؟
من اصلاً اهل مسافرت نیستم مگر برای سفرهای زیارتی بروم.
*تفریح شما با خانواده چیست؟
تفریح اگر بگویم ندارم، درست گفتم.
*اهل ورزش هستید؟
اهل ورزش هم هستم. البته الان فردی ورزش میکنم، ولی قبلاً ورزش اصلی من زورخانه بود؛ از قبل انقلاب. تقریباً از ۱۵ و ۱۶ سالگی بود.
*الان فضای فرهنگی چطور است؟ اذیتتان میکند؟
بله. نمیتوانم بگوییم راضی هستیم. یک بخش عمدهاش کاهلی مسئولین ماست. اکثر مسئولین ما در کشور یک زمانی از روحانیت بودند، با لباس روحانی بودند. الان رهبر بزرگوار ما به عنوان یک شخصیت روحانی، محرم روضه دارد، فاطمیه روضه دارد، در طول سال در ایام شهادت روضه دارد. یک زمانی خود حضرت آقا مشکلی پیدا میکنند، متوسل به روضه میشوند. چرا مسئولین ما این الگو را نمیپذیرند؟ چرا مسئولین ما ایام شهادت بیتفاوت هستند؟
*یک چیزی از شما خواندم که میگفتید باید این روضهها را در خانهها ببریم.
بله. چون روضه را از خانه بیرون کردند.
*یعنی من در خانه خودمان که خانواده متوسط مذهبی بودیم روضه داشتیم.
آقای رنجبران همه اعتقاد دارند، روضه وقتی در خانه باشد شیطان در خانه نیست. مسئولینی که فشار کار و گرفتاریها و مشکلات به شما هجوم آورده است، چرا با روضه به مشکلات تهاجم نمیکنید؟ این سلاح ما است. گریه برای امام حسین (ع) سلاح ماست.
*اهل فیلم سینمایی و سریال هستید؟
بله.
*آخرین فیلم سینمایی که دیدید چه بوده است؟
معمولاً در خانه یا همان حسینیه که یک دفتری دارم، زمانی که بیکار باشم فیلم دوست دارم. مثلاً معمولاً فیلمهای سیاسی باشد، یا فیلمهای جنایی باشد میبینم.
*و آخرین فیلم سینمایی که دیدید چه بود؟
در ذهنم الان نیست.
*سریال گاندو را دیدید؟
یک بخشهایی را میدیدم. خیلی هم به نظر من خوب بود و شاید برای اولین بار بود که خیلی روشن و صریح، در قالب فیلم مسائل را نشان میداد و بیان میکرد.
*در سریالهای عاشورایی حتماً با مختارنامه خیلی حال میکنید؟
بله. آن جلوه تهاجمی مختار و انتقام مختار را دوست دارم و اینکه چگونه دل اهل بیت شاد شد.
*قبل از پیروزی انقلاب هم فعالیتهای انقلابی داشتید، با این که سن و سالی هم نداشتید.
بله. سال ۵۶ بود که از مدرسه بیرون زدیم. خدا امام خمینی (ره) را رحمت کند. گفت که «من از مسجد و مدرسه بیزار شدم». ما را از مدرسه بیرون انداختند. یه خورده شیطان هم بودیم و دعوا هم داشتیم. آن زمان در این وادی نبودیم، ولی بعداً فهمیدیم این مدیر مدرسه از مخبرین ساواک بود. ما را از مدرسه بیرون کردند و همان ایام شروع انقلاب بود.
*روز پیروزی انقلاب کجا بودید؟
روز پیروزی انقلاب در ۲۱ بهمن، من در اشغال کلانتری ۱۴ بودم.
*که امام گفتند بیرون بیایید و حکومت نظامی شکست؟
بله. ۴ بعد از ظهر بود و این کلانتری خیلی مقاومت کرد. یعنی آخرین کلانتری که تقریباً ...
*در میدان خراسان بود؟
در خیابانی به نام رسا، نرسیده به میدان خراسان بود. آن کلانتری خیلی مقاومت کرد و تقریباً آخرین کلانتری بود که تسلیم شد. بعد که کار آنجا تمام شد ما تا صبح بیدار بودیم. فردای آن روز رادیو اعلام کرد این صدای انقلاب است. ما به کمیته آمدیم. از همان روز ۲۲ بهمن کمیتهها شکل گرفت و من خردادماه ۵۸ برای سپاه رفتم. قبلش در مغازه اخوی هم کار میکردم. یک اخوی به نام حاج عباس داشتیم که به رحمت خدا رفت. مغازه داشت و من آنجا کار میکردم.
*سپاه که رفتید قبل از این بود که پیش شهید لاجوردی بروید و کار را شروع کنید؟
نه، خرداد ۵۸ برای کارهای سپاه رفتم؛ ۲۸ مرداد ۵۸ پادگان ولیعصر رفتم. وقتی به سپاه رفتم، کل سپاه کشور ۱۵۰ تا نیرو داشت. ما ماموریت چابهار در سیستان و بلوچستان رفتیم، از آنجا به کردستان آمدیم. در کردستان ایامی بود که دموکراتها و کوموله مرکز شهر سنندج را اشغال کرده بودند و ما برای آزادسازی آمدیم. کار آزادسازی که تمام شد، تهران آمدیم و برای حفاظت از مجلس شورای اسلامی آمدیم. از مجلس، آقای رجایی که رای اعتماد گرفت ما با ایشان همراه شدیم و به آموزش و پرورش آمدیم، چون وزیر آموزش و پرورش بودند و رای اعتماد گرفت.
*یعنی شما در تیم حفاظت ایشان رفتید؟
بله. همان زمان پیش آقای رجائی ماندنی شدیم تا ۸ شهریور که به شهادت رسیدند.
*شما در تیم ایشان سرتیم بودید یا عضو تیم بودید؟
من مسئول شیفت بودم.
*آن زمان مسئولیت امنیتی داشتید، حس میکردید این اتفاق رخ دهد؟
آن زمان حفاظت مثل الان شکل سازمانی و تخصصی پیدا نکرده بود. به صورت سنتی حفاظت میشد، چون آن زمان ابزار و آموزشی هم نبود. اینکه کسی از جایی بیاید و ما را آموزش بدهد، نبود. هر چه پیدا میکردیم از خودمان بود. هر چه به ذهن ما میرسید، انجام میدادیم. البته زمان شهادت شهید بهشتی ما هم قرار بود در آن جلسه باشیم.
*در ۷ تیر؟
بله، که آقای رجائی جلسه گذاشته بود و نتوانست آنجا برود و ما نرفتیم. بعد که آن اتفاق افتاد همان شب رفتیم بیمارستان معیری در میدان شهدا. بدن شهید بهشتی را آقای رجائی دیدند و همین که دید، خم شدند و روی زمین افتاد. خیلی علاقه به آقای بهشتی داشت. کمر ایشان خمیده شد و روی زمین افتاد و بعد ایشان را بلند کردیم. تا ۸ شهریور که آن فاجعه اتفاق افتاد.
*۸ شهریور شما بودید؟
بله. پشت در اتاق بودم که انفجار شد. چون ما مهمان آقای باهنر بودیم. ساختمان ریاست جمهوری با ساختمان نخست وزیری ...
*فاصله دارد و خیابان وسط آن است.
نه، چسبیده به هم هست و یک نرده بین آنها است. آن ساختمان اداری نخست وزیری و مرکز نخست وزیری بود. بعد از ظهر روز یکشنبه از ساختمان خودمان آمدیم و وارد ساختمان نخست وزیری شدیم و وارد جلسه شدیم. معمولاً وقتی آنجا میرفتیم، حفاظت آنجا دست بچههای آقای باهنر بود. در عین حال، ما پست پشت درب را داشتیم. وقتی جلسه هم شروع میشد کسی جز اعضای جلسه وارد آنجا نمیشود. وقتی انفجار شد صدای مهیبی داشت، در از جا کنده شد. به داخل اتاق زدیم که آتش گرفته بود.
*به خود شما آسیبی نرسیده بود؟
نخیر. این بمب هم مخرب و هم آتشزا بود. درست زیر پای آقای رجائی منفجر شده بود. این دو شهید بزرگوار سوخته بودند. پرونده حادثه نخست وزیری هنوز مفتوح است. بعد از آن فاجعه، حدود یک سالی پیش خانواده ایشان بودیم. بعد من لشگر حفاظت آمدم و آنجا مسئول تیم آقای ری شهری شدم. آقای ری شهری آن زمان مسئول محاکمه گروههای برانداز بود. گروههای کمونیستی و براندازی که آن زمان بودند، محاکمه افراد شاخص مانند قطبزاده و شریعتمداری را برعهده داشتند. بعد مسئول تیم دادستان کل کشور شدیم.
*دادستان کل کشور چه کسی بود؟
آن زمان آقای صانعی بودند. بعد در لشگر حفاظت آمدم و مسئول عملیات شدم. مدتی جانشین لشگر شدم که بعد دیگر جبهه پیش آمد. تا خدمت آقا برگشتیم و از سال ۶۸ تا سال ۷۸ خدمت ایشان بودیم.
*ده سال.
بله. برخی کارها باید راهاندازی میشد که راهاندازی کردیم. کارهای تقریباً کلیدی آنجا راهاندازی شد و قدری کارها سر و سامان گرفت. در سال ۷۸ به خاطر فتنه ۷۸ و فتنههایی که میکردند من نامه به سپاه نوشتم که من به خاطر اینکه بیرون با اینها در مجالس درگیر هستیم، نمیخواهم خدشهای به سپاه وارد شود و با بازنشستگی ما بعد از کش و قوسی موافقت کردند. از آنجا بیرون آمدیم و کارهای اجتماعی ما شروع شد.
*دوران جبهه را نگفتید. شما جزو مداحان جبهه بودید؟
سال ۶۴ قبل از عملیات کربلای ۴ من گردان میثم بودم. قبل از عملیات کربلای ۴ عملیات فتحالمبین من گردان حبیب جانشین مسئول دسته بودم. مسئول دسته شهید و من مسئول شدم. بعد از عملیات فتحالمبین، شهید وزوایی مسئول گردان بودند. آخرین جایی که ما رفتیم که خدا توفیق داد عملیات مرصاد بود.
*چقدر این خواندن در جبهه روی بچهها اثر داشت؟ به دو بخش تقسیم کرده بودید، حماسیها را حاج صادق آهنگران میخواند و روضهها را هم حاج آقا منصور.
اگر به شما بگویم بخش اعظمی از روحیه بچههای جبهه برای روضه و سینهزنی بود... در گردان میثم تا دیروقت و ساعت ۲-۱ شب روضه میخواندند و سینه میزدند و گریه میکردند. خدا رحمتشان کند، اکثرشان به شهادت رسیدند. واقعاً این فرهنگ اگر نبود وضع جنگ طور دیگری میشد.
*به «دخمه» سال ۷۸ اشاره کردید. در قضیه ترور آقای حجاریان خیلی اسم «دخمه» آمد و آن آقایی که ترور کرده بود، سعید عسگر، میگفتند پامنبری «دخمه» است.
البته ایشان آنجا نبود. از تیم آنها یک نفر آنجا میآمد، آن بنده خدا هم آدم خوبی بود، ولی هجمهای که کردند، «دخمه» برای آنها یک هدف بود، اما به ریشه میخواستند بزنند. نمیدانید چه تهاجمی میکردند. بمباران کردند. پالرموی شهر ری، محل تروریستها و ... طوری تبلیغات کرده بودند که در شاهعبدالعظیم کمتر هیاتی میدیدید برپا باشد. یا سمت آن جلسه ما آدمهایی که ثابت بودند، میآمدند. غیر ثابتها از آن خیابان رد نمیشدند، مبادا عکس آنها را بیندازند که با اینجا تلاقی کند. خیلی بمباران کردند. وضعی بود که رفقای چندین و چند ساله ما که بیاطلاع هم بودند، سلام میکردم جواب نمیدادند.
*بعد از سال ۷۸ و آن جریانات انتخابات سال ۸۴ شد. شما جزو حامیان آقای احمدینژاد بودید.
من تنها جلسهای بودم که وقت انتخابات آقای احمدینژاد شد، یک عکس بزرگ ایشان را سر کوچه جلسه ما نصب کردند، من به رفقا گفتم این عکس را جمع کنید. خیلی تعجب کردند و گفتند مگر شما مدافع نیستید؟ گفتم ما مدافع هستیم، ولی من هیات امام حسین (ع) را زیرمجموعه قرار نمیدهم. من هیات امام حسین (ع) را تبدیل به ستاد انتخاباتی نمیکنم. من امام حسین (ع) را رأس میدانم و اینها زیرمجموعه هستند که عکس را جمع کردند.
خیلی حزبالله برای ایشان هزینه داد. به ایشان هم گفتم. ایشان در مسجد ارگ آمد، آن زمان که قدری حاج منصور ناراحت بودند، یک شبی آنجا آمد و فکر کنم شب نهم ماه محرم بود که حاج آقا ایشان را در جایگاه راه نداد. بچههای تیم و سرتیم آن زمان با ما آشنا بودند و گفتند ایشان آمده است و من به حاج آقا گفتم شما شخصیت حقوقی ایشان را در نظر بگیرید. ایشان رئیسجمهور کشور است و این خوب نیست. حاج آقا به من فرمودند، خودتان هر تصمیمی میگیرید، بگیرید و من دخالتی نمیکنم. من ایشان را به جایگاه آوردم. بعد که جلسه تمام شد به آقای احمدینژاد گفتم چند کلمه حرف بزنید. ایشان فراموش کرد و گفت: حاج آقا مشکلی ندارند؟ گفتم حاج آقا به من تفویض کردند. شما نگران نباشید. صحبت کرد که من یک موی شما سینهزنان را به صد تا سیاستمدار نمیدهم. من در این جلسات بودم و این جلسات اینطور است و آنطور است. بعد در اتاق پشتی آمدند که خبرنگاران و چند تن از اطرافیان ایشان هم بودند. حاج آقا هم بودند. آنجا گفتم آقای فیلمبردار آنچیزی که میگویم را ضبط کنید. خدا کند الان فیلم این باشد.
گفتم آقای احمدینژاد تا وقتی پشتوانه شما این مجالس و این هیاتها باشند و این نوکران امام حسین (ع) باشند، پرچم شما بالاست، شما پیشرونده هستید، اما اگر اینها را از دست دادید فاجعه است. گفتم آقای احمدینژاد میدانید حکومت ما حکومت ولایی است. اما برای ریاست جمهوری شما خیلی هزینه دادیم، برای شما خیلی هزینه شده است. چرا ورق برگشت؟ برای اینکه دنیا به اینها رو کرد و اینها هم دنیا را پذیرفتند.
*در جایی خواندم، زمان آقای احمدینژاد بود که حاج منصور و حاج سعید حدادیان مطالبی را درباره آن نفری که با آقای احمدینژاد بود، بیان کردند که به دادگاه احضار شدند و شما به نوعی دفاع کردید. حالا اگر در آن زمان از این ادبیات استفاده نمیشد، از این ادبیات خاصی که هر کدام از این عزیزان و بزرگواران استفاده کردند، آیا اتفاق خاصی رخ میداد؟ با زبان دیگر و با ادبیات دیگری بیان میشد.
شاید اتفاق خاصی هم رخ نمیداد، اما شما حق بدهید به کسانی که همه آبروی خودشان را وسط گذاشتند. حق بدهید به کسانی که همه حیثیتشان را وسط گذاشتند. ما برای دین وسط گذاشتیم، برای شخص وسط نگذاشتیم. نه، اتفاق خاصی نمیافتاد، ولی از این جهت به آنها حق بدهید که خیلی فشار روی ما بود و اصلاً تصور نمیکردیم این طوری نارو بزنند، این طور نامردی شود.
*زمانی که خدمت آقا میخوانید چند روز وقت میگذارید؟
برای خواندن؟
*برای خواندن و شعر؟
که آماده بشوم؟
*بله.
خواندن پیش آقا از این جهت که ایشان خیلی دقیقی هستند، میترسم وقت شما کم باشد والا چند مطلب عنوان میکردم. من در مجلسی که خدمت آقا بودم و خانواده شهدا هم بودند، شاید صد بیت شعر خواندم. دکلمه میخواندم. درباره انقلاب، شهدا و مسئولین و ... میخواندم و بیپروا هم میخوانم. شعر درباره فتنه نزد آقا خواندم. وزن شعر فتنه فرق داشت. بعد که خواندم و تمام شد و خدمت ایشان رفتم، آقا فرمودند: این یک مصرعی که در این بیت گفتید را عوض کنید. من گفته بودم «روزی که خورد برهم جامها، شد نوشته، نسخه برجامها»! منظور من این بود دشمنان ما که جامهای شراب را به هم زدند و نسخه برجام را برای ما نوشتند. آقا فرمودند: این را عوض کنید. گفتند «خورد برهم جامها» را عوض کنید. تصور ایشان این بود که تیم مذاکرهکننده ما با آنها روبرو شدند اینها جام به هم زدند. تا این اندازه آقا دقیق بودند. من گفتم چشم عوض میکنم در حالی که منظور من این بود که دشمنان جامها را به هم زدند و گفتند عجب کلاهی سر ایرانیها گذاشتیم.
*برای خود آقا و سلامتی ایشان هم شعر گفتید؟ روزی که بیمارستان بودند.
بله. وقتی آقا در آن واقعه که بیمارستان آمدند و عمل جراحی داشتند، من تلویزیون نگاه میکردم و دیدم ایشان را از اتاق عمل بیرون آوردند و روی تخت خوابیده بودند. «درس مردی و شجاعت از دلیران لازم است، پیروی از عشق بر روشن ضمیران لازم است/ من یقین دارم برای حملهای جانانهتر، گاه گاهی استراحت بهر شیران لازم است/ چشم زخم بعد فتنه، دور شد با این عمل ...» آقا را چشم زدند که سید چشم فتنه را درآورد؛ «چشم زخم بعد فتنه، دور شد با این عمل، همچنان که یک حجامت در هزیران لازم است».
دستخط حسین سازور
«بسم رب الشهدا
خدایا این نظام ما را و این رهبر ما و این حکومت اسلامی ما را به حکومت جهانی آقا و مولایمان حضرت حجت ابن الحسن (عج) متصل فرما. خدایا به حق سیدالشهدا (ع) ملت ما را در پناه خود به پیروزی نهایی برسان.