آخرین اخبار:
کد خبر:۸۱۸۳۵۲
حاشیه‌نگاری |

خروش مُلک سلیمان برای خونخواهی / ادامه راه مقاومت با صلابت سلیمانی‌ها

شانزدهم دی شبیه هیچ کدام از روز‌های حماسی تقویم نبود؛ نه ۲۲ بهمن، نه روز قدس و نه ۹ دی. شانزدهم دی، یگانه بود؛ اندوهی یگانه، اجماعی یگانه، برای سرداری یگانه برای احساسی که موج می‌زد و تمام نمی‌شد.
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو-سارا عاقلی؛ نمی‌شد باور کرد؛ این خیابان کارگر شمالی بود که از کوچه‌هایش جمعیت به خیابان درز می‌کرد؛ جمعیت روز گذشته تهران و محله‌های مرکزی‌اش را هیچ کدام از روز‌ها به خودش ندیده بود؛ نه اندازه و نه تنوعش را.

شانزدهم دی شبیه هیچ کدام از روز‌های حماسی تقویم نبود؛ نه ۲۲ بهمن، نه روز قدس و نه ۹ دی. شانزدهم دی، یگانه بود؛ اندوهی یگانه، اجماعی یگانه، برای سرداری یگانه برای احساسی که موج می‌زد و تمام نمی‌شد از عراق و اهواز به مشهد و تهران می‌رسید و در قم و کرمان بیشتر زبانه می‌کشید؛ برای بدرقه‌ای ملی.
 
خروش مُلک سلیمان برای خونخواهی / اتفاقی نبود که نامش زینب شده بود‌

جمعیت از بالای خیابان کارگر به سمت دانشگاه سرازیر می‌شد؛ وارد شانزده آذر شدیم؛ صدای قرآن به گوش می‌رسید و جمعیت را به گریه می‌انداخت؛ چهره‌های مردم شبیه ۲۲ بهمن نبود؛ کارناوال شادی در خیابان راه نمی‌رفت؛ چهره‌ها خشم و اندوه را با هم در خود جای داده بود.

شبیه ۹ دی هم نبود؛ پوشش‌ها و چهره‌های متفاوت خبر از محبوبیت حاج قاسم می‌داد؛ خبر از یک روز واقعا ملی؛ چه برای آن‌ها که صرفا دل نگران وطن بودند؛ چه آن‌ها که به مفهومی تحت عنوان «مدافعان حرم» ایمان داشتند.

شانزدهم دی فقط شبیه خودش بود؛ یگانه و بی‌همتا. انتظامات ورودی دانشگاه سریع‌تر از آن چیزی که فکر می‌کردیم؛ راهی‌مان کرد داخل. مراسم هنوز کامل شروع نشده بود؛ شعار‌هایی سردست می‌چرخید و اوج می‌گرفت؛ گل سرسبد همه‌شان «مرگ بر آمریکا» بود؛ جنایت ترامپ روح تازه‌ای در این شعار دمیده بود و آن را از کلیشه خارج کرده بود؛ جمعیت از سویدای دل فریاد انتقام سر می‌داد: «خامنه‌ای امام / انتقام انتقام... »
 
 
خروش مُلک سلیمان برای خونخواهی / اتفاقی نبود که نامش زینب شده بود‌

کمی نگذشته بود که صادق آهنگران مهمان جمعیت شد؛ می‌خواست همان اول کاری، سیلِ عزاداران را راحت کند؛ شاید یک بار برای همیشه همگی در دم جان می‌دادیم و از جان کندن ذره‌ای پای روضه‌های مصور راحت می‌شدیم؛ روضه‌اش را با مدینه شروع کرد؛ از حال و هوای ولایت‌مداری بین شعله‌های آتش، میان در و دیوار، از غربت علی (ع) در شب غسل دادن همسرش؛ از ماتم‌کده‌ی این روز‌های خانه‌ی علی (ع) و فاطمه (س).

صدای ناله‌ جمع در محوطه‌ دانشگاه می‌پیچید؛ به حال دانشجویان دانشگاه تهران غبطه می‌خوردم؛ در محل درس خواندن‌شان، یک ملت روضه می‌خواند و اشک می‌ریخت؛ دانشگاهشان مبدا تحولات جامعه بود.

آهنگران موج احساسات جمع را از مدینه به کربلا و کمی بعد به حال و هوای دهه‌ ۶۰ هدایت کرد و دم گرفت: «ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش / بهر نبردی بی‌امان آماده باش آماده باش... »
 
خروش مُلک سلیمان برای خونخواهی / اتفاقی نبود که نامش زینب شده بود‌

کمی بعد تریبون در اختیار دختر حاج قاسم قرار گرفت؛ قرار بود زینب، با نام و طنین صدایش برای ما یادآور یک واقعه باشد؛ یک تلمیح، یک شباهت که همین هم شد؛ وقتی در جایی از متنش گفت: «آمریکا باید بداند که عاشورا منشا قدرت مجاهدین، آزادی خواهان و موجب وحشت دشمنان اسلام و انسانیت است.»

او را می‌شناختم؛ اولین بار چند سال پیش در بوفه‌ دانشکده دیده بودم؛ سرش پایین بود؛ وقتی نگاهش کردم سرش را بالا آورد و چند لحظه باهم چشم در چشم شدیم؛ چشم‌ها بیشتر از هر عضو دیگری سخن می‌گویند؛ نگاهِ زینب عمق داشت و حرف می‌زد؛ موقع سخنرانی هم همین بود موقعِ تشییع هم بیشتر از خودش چشم‌هایش سخن می‌گفت؛ چشم‌هایی که انگار عین سه روز را عزا گرفته بود و به زحمت باز می‌شد؛ صحبت‌هایش چندجا مردم را به تکبیر وامی‌داشت و چندجا به گریه؛ اتفاقی نبود که اسمش زینب شده بود...

پس از دختر حاج قاسم، اسماعیل هنیه بود که تریبون را در اختیارگرفت و از سپهبد گفت: از اینکه «او شهید قدس است»؛ مردم هم با شعار و دست نوشته به رهبر سیاسی حماس پاسخ می‌دادند: «خونب‌های سردار آزادی قدس است... »

بعد از موج دیگری از شعار و مداحی، وقت نماز و وداع فرمانده با سربازش فرا رسیده بود؛ سکوت برقرار شد؛ آنقدر ساکت که صدای ذکر نماز از زبان آقا به گوش نمازگزاران می‌رسید؛ «و اشهد ان محمدا عبده و رسوله... ».
 
اما صدا در آخرین جملات نماز، دیگر آنقدر رسا نبود؛ می‌لرزید و می‌بارید؛ جمعیت به خودش آمد؛ فهمید سید علی در میان نمازش برای مالک اشترش اشک می‌ریزد؛ "اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا"

با هر تکانه‌ صدا، جمعیت هم گریه می‌کرد؛ یک ملت، گریه‌کنان شهادت می‌داد که جز خوبی، که جز مجاهدت از سردار چیزی ندیده؛ چند ساعت بعد تصاویر این صحنه را هم دیدم، چشم‌های رهبر انقلاب اشکبار شده بود؛ همان چشم‌هایی که موقعِ اعطای نشان ذوالفقار به سردارش، غرق سرور بود.

بلافاصله بعد از نماز، مطیعی مجلس را دست گرفت و نوحه‌های خاطره انگیزش را یگانه‌وار تکرار کرد بر همان وزنی همه آن را می‌دانستند؛ همان وزنی که سال‌ها برای شهدای مدافع حرم خوانده بود و اینبار برای سردار: "این گل را به رسم هدیه تقدیم نگاهت کردیم... ".
 
 
خروش مُلک سلیمان برای خونخواهی / اتفاقی نبود که نامش زینب شده بود‌
 

اما کلماتش برای آن لحظه آفریده شده بود؛ برای آن حس و حال...

اینبار نه از شام بلا که از خودِ کربلا شهید آورده بودند. اینبار ترجیع‌بندِ شعر، نه فقط «یا زینب» که برای ابیات انتقام به «یا مهدی» تمسک می‌جست: "بسم الله قاصم الجبارین / ما خون را به خون می‌شوییم / در این انتقام کمک کن ما را / یا بن فاطمه، عزیز زهرا... "
پیکر سردار و هم رزمانش روی دوشِ میلیون‌ها عزادار از دانشگاه بیرون می‌رفت که در «مُلک سلیمان» تشییع شود در شهری که در هر گوشه‌اش حاج قاسم داشت نگاهمان می‌کرد؛ یا می‌خندید یا ابروهایش را گره کرده بود چند جا هم دست‌هایش برای قنوت بالا بود؛ در ویترین کتابفروشی‌ها، سردر بانک‌ها، مغازه‌ البسه، فروشگاه فرش، روی ماشین‌های اورژانس و آتش نشانی، در بیلبورد‌های شهری، در بغل بچه‌ها، روی بوم نقاشی یک عابر، یک جا هم با افتخار به نشان ذوالفقارش نگاه می‌کرد که از دست آقا روی سینه‌اش نقش بسته بود؛ همان عکسی که حال و هوای چشم‌های سید علی را هم در خود جای داده بود.
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار