«پر رمز و رازترین قرارگاه بهکلی سری تاریخ جنگ، قرارگاه سری نصرت بوده که نیروهای آن از بومیهای منطقه بودند و توانستند ۴۲۰ مورد شناسایی را بدون لو رفتن حتی یکی از آنها انجام دهند.»
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، محمد فردیتازهکند از پژوهشگران حوزه دفاع مقدس درباره ضرورت ایجاد سریترین قرارگاه جنگ تحمیلی مینویسد:
«هور منطقهای است به طول ۹۰ تا ۱۰۵ کیلومتر در حد فاصل تنگه چزابه تا مرز طلاییه که در مقابل دو استان بصره و العماره عراق قرار دارد. عرض آن نیز حدود ۴۰ کیلومتر است. «قرارگاه نصرت» عملاً از اواخر بهار سال ۱۳۶۲ کار خود را آغاز کرد و مقر آن در منطقه «رُفَیع» بود.
در این قرارگاه تعدادی از بومیهای هور از جمله تعدادی از عشایر عرب عراقی و مجاهدین عراقی نیز همکاری میکردند. نیروهای اطلاعاتی این قرارگاه سعی داشتند از قایقهای بصری و بلم که مخصوص اعراب عراقی بود، استفاده کنند و لباسهای بومی و محلی بپوشند و در پوشش صیادی و ماهیگیری و با تکلم به زبان عربی، منطقه را شناسایی کنند.
قرارگاه نصرت با نام فرمانده آن علی هاشمی گره خورده است. فرماندهی که دارای بینش عملیاتی و اطلاعاتی به طور همزمان بود و لقب «سردار هور»، «سردار خیبر»، و «خط شکن» به وی دادهاند. نتیجه فعالیت این قرارگاه خروج از بنبست جنگ و انجام دو عملیات بزرگ خیبر و بدر شد. بعد از عملیات خیبر، مسئولیت حفظ جزایر مجنون بر عهده قرارگاه نصرت و علی هاشمی افتاد.
شهید علی هاشمی و همرزمانش
این قرارگاه علاوه بر کار رزمی و دیدهبانی و شناسایی، اقدامات مهندسی فراوانی را نیز برای جنگ انجام داد. در سال ۶۵ نیز علی هاشمی فرمانده سپاه ششم امام جعفر صادق شد و در تیر ماه ۱۳۶۷ در پدافند از جزایر ناپدید شده و در سال ۱۳۸۹ پیکرش توسط کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح یافت شد.
ضرورت راهاندازی قرارگاه نصرت
محسن رضایی در خصوص ضرورت راهاندازی قرارگاه نصرت میگوید: «بعد از عملیات بیتالمقدس، عراقیها دست ما را خوانده بودند و فهمیده بودند چگونه عملیات میکنیم. بر این اساس، ما در دو عملیات رمضان و والفجر مقدماتی نتوانستیم به هدفهایمان برسیم و مجبور شدیم به نقطه آغاز حرکتمان برگردیم. هر چه تلاش کردیم، چیزی نصیبمان نشد!
این حالت شکست بدجوری روحیه مرا و باقی فرماندهان را تحت تأثیر قرار داده بود. چون ما چهار عملیات بزرگ «ثامنالائمه، طریقالقدس، فتح المبین و بیتالمقدس» را با پیروزی و به دست آوردن آنهمه اسیر و غنائم انجام داده بودیم؛ اینکه دیگر عملیاتهایمان رنگ و بوی دیگری پیدا کند و به پیروزی نرسد برایمان باورکردنی نبود. اصلاً در ذهنم نمیگذشت گرفتار این موقعیت شویم.
آن روزها مدام با فرماندهان یگانها و قرارگاهها جلسه میگذاشتم و درباره وضعیت به وجود آمده بحث میکردم. وقتی جلسه تمام میشد و من هم تنها میشدم، پیش خودم این سؤال را مطرح میکردم که چه کنیم تا از این حالت بیرون بیاییم؟ گاهی یک ساعت قدم میزدم و این سؤال را مطرح میکردم و پاسخهایی هم میدادم؛ ولی میدانستم هنوز پاسخ اصلیام را پیدا نکردهام.
یک روز بعد از نماز صبح قرآن خواندم تا بلکه آرامش پیدا کنم، چند آیه که خواندم ناگهان یک طرح جدید در ذهنم جرقه زد، با خوشحالی قرآن را بستم و راهی را که خدا برابرم قرار داده بود انتخاب کردم. چقدر آن روز صبح خوشحال شدم. سر از پا نمیشناختم. سجده شکر کردم. روحیهام عوض شد و احساس کردم مشکلات در حال حل شدن است.
آن روز پاسخ سؤالهایم را در یک جمله یافتم؛ بهترین راه برای خارج شدن از یأس و ناامیدی، انجام عملیات در منطقه هورالهویزه است. این منطقه سراسر آب، منطقهای بکر و دستنخورده و فراموش شده بود. عراقیها روی آن حساب نمیکردند و خیالشان راحت بود که ایران هیچگاه از این محور عملیات نخواهد کرد.
پس از جمعبندی و اطمینان به این کار، به دنبال فردی میگشتم که این کار را به او بسپارم. منظورم شناسایی منطقه هور و تهیه مقدمات انجام عملیات بود. پس از روزها فکری و بررسی روی افراد، در میان فرماندهان، به مدیریت و شجاعت یکی از فرماندهان برخوردم که احساس کردم گمشده من برای این مأموریت سری است. او کسی غیر از «علی هاشمی» نبود.»
علی اولین مقر قرارگاهش را در یکی از مدرسههای هویزه زد. هیچکس به آن مکان شک نمیکرد. در آن قرارگاه بچههای اطلاعات عملیات زحمت میکشیدند. نام قرارگاه را «نصرت» گذاشتم تا شاید از بنبست خارج شویم و نصرت الهی ما را کمک کند.»
حدود ۱۹ ماه جنگ در بنبست بود
سردار احمد غلامپور – فرمانده وقت قرارگاه کربلا- نیز به رفتوآمدهای مشکوک محسن رضایی اشاره کرده و میگوید: «بعد از تیر ۶۱ تا اسفند سال ۶۲ که عملیات خیبر را انجام دادیم، حدود ۱۹ ماه جنگ در بنبست بود. یعنی ما هر کاری میکردیم و دست به هر تلاشی میزدیم که یک جایی خطوط دفاعی عراق را بشکافیم و ورود کنیم و یک جایی را به دست بگیریم با مشکل مواجه میشدیم، در رمضان به بنبست میخوریم، در والفجر مقدماتی و والفجر یک با عدمالفتح روبرو میشویم، هرچند یک رشته عملیاتهایی را در غرب و شمال غرب کشور انجام میدهیم، اما در جنوب که به عنوان محل اصلی جنگ ما با دشمن است، موفق نمیشویم.
باید کاری میکردیم. اینجاست که یک جرقهای برای خروج از بنبست به ذهن آقای رضایی میزند و آن هم انجام عملیات در یک سرزمینی است که تقریباً در نگاه اول به هیچ عنوان عقلانی به نظر نمیآید که ما بیاییم اینجا بجنگیم و عملیات نظامی انجام دهیم. منطقهای کاملاً باتلاقی و هور که به هیچ عنوان با شرایط ما سازگار نیست و اصلاً فضای ذهنی فرماندهان ما هم فضایی است که جنگ در زمین و حداکثر کوهستان است، نه در یک فضای باتلاقی و آبی.
ترددهای مشکوک محسن رضایی در منطقه
آقای رضایی بعد از اینکه این جرقه به ذهنش زد، از من خواست علی هاشمی را پیدا کنم برود پیشش. ما او را صدا کردیم و ایشان رفت پیش آقا محسن و ظاهراً جلسه دو ساعته کاملاً خصوصی بین علی هاشمی و آقای رضایی گذاشته میشود. ما که آنجا در قرارگاه بودیم، حدود یک هفته بعد از این جلسه احساسمان این بود که آقا محسن یک مقدار در شرایط غیرعادی تردد میکند. یعنی وقتی میخواهد از قرارگاه بیرون برود، برخلاف عرف معمولی که مثلاً محافظانش هستند و دو سه ماشین استیشن همراه ایشان است، میبینیم ایشان حداکثر با یکی دو آدم با یک وانت بعضاً با لباس مبدل میرود.
این تردد ایشان شک ما را برانگیخت که قصه چیست؟ من یادم است، من بودم، آقا رشید بود و آقای عزیز جعفری. با هم مینشستیم میگفتیم قصه چیست که ایشان ترددهای مشکوکی دارد. آقا محسن هم آدم باهوشی بود و متوجه شد ما یک مقداری حساس شدهایم. فکر میکنم بعد از یک هفته، ۱۰ روز بود که ایشان مرا صدا زد و گفت: من یک مأموریتی به علی هاشمی دادم که هور را شناسایی کند و ما میخواهیم ببینیم اگر آنجا قابلیت آن را دارد، میخواهیم آنجا عملیات کنیم. آنجا بود که من توجیه شدم. بعد از جلسه با علی هاشمی، نفر دوم من بودم که آقا محسن توجیه کرد.
دلیل این توجیه این بود که گفت: من احساس میکنم در این ترددهایم ایجاد حساسیت میکنم به دلیل شناخته شدنم و شرایطی که دارم، اگر بخواهم زیاد تردد کنم، ممکن است مسئله لو برود و من روی حفاظت مسئله خیلی تأکید دارم. شما بشوید رابط من و علی هاشمی و بعضی از امورات و مسائل را خودتان پیگیری کنید. من هم بنا به ضرورت خودم به منطقه میآیم. آنجا بود که من توجیه شدم و پل ارتباطی آقای رضایی و علی هاشمی شدم و برای انجام آن کار هم باید قرارگاهی تشکیل میشد. آنجا بود که، قرارگاه نصرت را در قالب قرارگاه اطلاعاتی و قرارگاه سری تشکیل دادیم وآغاز کار شناسایی برای انجام عملیات خیبر از آنجا آغاز شد.»
روایت فرمانده قرارگاه سری نصرت از مسئولیتخود
علی هاشمی طی مصاحبهای با راوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۳۶۳، دلایل راهاندازی قرارگاه نصرت و مسئولیت خود در این قرارگاه را اینگونه توضیح میدهد: «بعد از عملیات والفجر مقدماتی که آن مسائل در این عملیات پیش آمد، من یادم است در همان روز که عملیات تمام شد برادر محسن رضایی آمدند سوسنگرد. آن موقع من در سوسنگرد بودم و بعد از عملیات تازه آمده بودم سوسنگرد و یکی، دو ساعت در سوسنگرد بودم که برادر محسن آمدند توی سپاه و مسئله هور مطرح شد که آیا میشود در جناح عماره، جاده غزیله و جاده شیب حمله کرد؟
بعد از آن دیگر برادر محسن مرتب تماس میگرفتند و خودشان تشریف میآوردند و گاهی میرفتند شناسایی. کمکم بذر تشکیلات قرارگاه نصرت و کار کردن در هور کاشته شد. حدود ۱۰، ۱۵ روز یا شاید ۲۰ روز بعد از عملیات والفجر مقدماتی بود که برادر محسن دستور تشکیل قرارگاه نصرت را دادند و مسئولیت قرارگاه را بر عهده من گذاشتند. نکته جالب در تشکیل قرارگاه، آن حالت معنوی بود که برای تشکیل آن در جلسه حاکم بود. برادر محسن آمده بود در یک دهات مخروبهای به نام رفیع که عراق آن را خراب کرده بود و روی این حصیر نشسته بودیم که بحث تشکیل این قرارگاه پیش آمد و خیلی جالب مطرح شد.
ابتدا قرار شد این تشکیلات روی شناسایی کل منطقه کار کند. ما هم سریعاً به تعداد محدودی از برادرهایی که قبل از عملیات والفجر مقدماتی روی منطقه هور و منطقه شمالی محور کار میکردند موضوع را گفتیم. تشکیلات نصرت تمام اینها را زیر پوشش قرارداد و قرار شد منظمتر، منسجمتر، جمعوجورتر، با قدرتتر و با توان بیشتری روی این منطقه کار کنیم.
در هنگام شناسایی با اولین مسئلهای که روبهرو شدیم مسئلهای بود به نام هور که ما هیچ شناختی از هور نداشتیم و تا آن موقع به صورت فعال در هور حضور پیدا نکرده بودیم و یک وحشت عجیبی ما را فرا گرفته بود. مناطقی که تاکنون در آن شناسایی کرده بودیم تفاوت زیادی با هور داشتند و جمهوری اسلامی هیچگونه تجربهای در این منطقه نداشت و تمامی تجربیات ما در رابطه با تپه، کوه، زمین، دشت و کانال بود. تجربه نداشتن در هور و نداشتن امکانات مناسب و حتی نداشتن اطلاعات مناسب در رابطه با نحوه کار در هور موجب ایجاد سردرگمی در کارهای ما شده بود. ما با یک حالت وحشت کار خود را شروع کردیم و به امید خدا و لطف خدا شناسایی را شروع کردیم.
یکی از مسائلی که از رموز موفقیت ما در قرارگاه نصرت در این عملیات بود، این بود که در تمام کارها پوشش و حفاظت اطلاعات رعایت میشد. حفاظت در منطقه به خوبی رعایت میشد و حتی قرارگاه در مورد ترددهایی که در منطقه انجام میشد نظر میداد و جلوگیری میکرد. یکی از قشرهایی که نقش مؤثر و اساسی توی عملیات داشت، همین برادرهایی بودند که در تشکیلات قرارگاه نصرت عمل میکردند.»
علی اکبر کیانی، عضو قرارگاه اطلاعاتی نصرت در خصوص تشکیل این قرارگاه میگوید: «باید مسیر جنگ عوض میشد و شیوههای جدیدی را انتخاب میکردیم. ما از بیتالمقدس کار در هور را شروع کرده بودیم، یکی از دوستان به نام آقای «فیضالله»، با چند تا از نیروهای بومی میرفتند برای شناسایی هور و گزارشهایی را میآوردند. این گزارشها را که به آقا محسن (رضایی) دادند، ایشان احساس کرد که منطقه بکر و خوبی برای عملیات است. از اواخر سال ۶۱، در منطقه هور، بحث تشکیل «قرارگاه نصرت» به فرماندهی حاج علی هاشمی مطرح شد که عمدتاً بچههای بومی خوزستان، اعضای آن بودند. محل آن در منطقه هویزه، روبه روی «پاسگاه برزگر» بود. حاج علی، از عربزبانهای منطقه، و فرمانده سپاه سوسنگرد و از مؤسسان تیپ «حمیدیه» بود. این قرارگاه به شدت سری و چهبسا به تعبیر آقا محسن سریترین قرارگاه سپاه در طول جنگ بود.»
اقدامات و فعالیتهای قرارگاه نصرت
قرارگاه نصرت به فرماندهی علی هاشمی با مطالعات و تحقیقاتی که از منطقه هورالهویزه داشت، شرایطی را فراهم کرد که پس از چند عملیات ناموفقی که ایران در جبهه داشت، شرایط جبههها را به نفع خود تغییر دهد. این قرارگاه توانست در شرایطی که عملیاتهای نظامی ایران به بنبست رسیده بود منطقه هورالهویزه و جزایر مجنون را برای عملیات آماده کند. توسعه شناساییها در منطقه هورالعظیم توسط قرارگاه نصرت، فرمانده سپاه را به این نتیجه رساند که یکی از مناطق قابل برنامهریزی برای اجرای عملیات گسترده میتواند عبور از منطقه هور باشد، زیرا ارتش عراق نسبت به آن حساس نیست و نیروی دفاعی لازم را در آنجا سازماندهی نکرده است.
خیبر نخستین عملیات آبی حاکی ایران
تأثیر فعالیتهای قرارگاه نصرت در جریان دو عملیات بدر و خیبر مشخص شد. در این زمان سپاه به این نتیجه رسید که میتواند از منطقه هورالهویزه عملیاتی را به سمت مواضع عراق برای تصرف جاده العماره-بصره انجام دهد و منطقه وسیعی را به تصرف در بیاورد تا از این طریق فشار بر ارتش عراق افزایش یابد. «عملیات خیبر» ثمرۀ یک سال تلاش شبانهروزی نیروهای قرارگاه نصرت، تحت فرماندهی علی هاشمی بود. اولین عملیات آبی- خاکی جنگ و اولین عملیاتی که دهها یگان رزمی سپاه، در سطحی بسیار وسیع توانستند باتلاقها و نیزارهای منطقه هور را پشت سر بگذارند که این در نوع خود حرکتی بینظیر و تاریخی بود. اصلیترین قرارگاهی که طراحی و هدایت عملیات خیبر را بر عهده داشت، قرارگاه نصرت بود.
حاصل فداکاری رزمندگان قرارگاه نصرت، در عملیات خیبر در منطقه هورالهویزه نتیجه داد در روز ۳ اسفند ۱۳۶۲ شروع شد و با تصرف جزایر مجنون به پایان رسید. حال که خیبر با موفقیت به پایان رسیده بود تکلیف قرارگاه نصرت چه میشد؟
سرنوشت قرارگاه سری نصرت چه شد؟
محسن رضایی توضیح میدهد که: «پس از عملیات خیبر، مانده بودم با قرارگاه نصرت چه کنم؟ آن را منحل کنم؟ در سپاههای دیگر ادغام کنم؟ یا بگذارم کارش را ادامه دهد؟ با هر که مشورت میکردم به جایی نمیرسیدم. از طرفی قرارگاه نصرت برایم مقدس بود و دوست نداشتم به راحتی از آن چشم بردارم. در آن زمان ضرورت پیدا کرد بار دیگر تشکیلات سپاه عوض شود.
این بار مجموع سازمان سپاه را به مناطق مختلف تقسیم کردم. در منطقه جنوب یعنی خوزستان، منطقه هشت را راهاندازی کردم و سید مرتضی مرتضایی را فرمانده آن قرار دادم. فرماندهی قرارگاه تاکتیکی را نیز به علی هاشمی دادم که مأموریت او تحرک و تحول در منطقه عملیاتی بود. قرارگاه نصرت با ادغام در قرارگاه منطقه هشتم، به عنوان قرارگاه تاکتیکی مشغول فعالیت شد. مدتی بعد در جلسهای به علی اعلام کردم شما معطل نشوید و کار شناساییها را جلو ببرید! این مأموریت علی تا عملیات بدر یعنی یک سال بعد ادامه پیدا کرد.»
بازی جنگ در هور
یک سال بعد را نیز، قرارگاه نصرت در تدارک «عملیات بدر» بود. عملیاتی که بسیاری از ستارگان این قرارگاه را به حجله شهادت فرستاد. به دنبال عدم توفیق و عقبنشینی در عملیات بدر، جنگ از هور بیرون رفت، اما باید این منطقه به منظور فریب دشمن فعال نگه داشته میشد.
به همین منظور رضایی برای فریب دشمن به علی هاشمی دستور داد که «تا میتوانی هور را فعال نگه دار تا عراق احساس نکند از هور دست برداشتهایم و در محور دیگری میخواهیم عملیات کنیم. علی راهی هور شد و آنقدر فعال و مشهود کار کرد که حتی تعدادی از فرماندهان سپاه هم فکر کردند عملیات بعدی باز هم در هور است. علی طوری هور را احساس کرده بود که کسی باورش نمیشد قرار است در فاو عملیات کنیم.
اجرای والفجر۸ و فریب دشمن
علی کار تهیه زاغه، جاده کشی، و کانال را در هور انجام میداد و آواکسها و رادارهای عراقیها این صحنهها را زیر نظر داشتند. یقین میکردند قرار است بار سوم هم بعد از عملیاتهای خیبر و بدر در هور عملیات دیگری صورت گیرد. فریب دشمن در این مدت به خوبی صورت گرفت. وقتی ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ عملیات «والفجر ۸» را برای فتح فاو شروع کردیم و از عرض اروندرود گذشتیم و وارد فاو شدیم، تا یکی دو روز بسیاری از فرماندهان عراقی مستقر در فاو مقابل ما مقاومتی نکردند و میگفتند صبر کنید، احتمالاً این تک به فاو، تک فرعی عملیات ایران است و تک اصلی در محور هورالعظیم است!.
عراق باورش شد فریب خورده است
به همین دلیل، عراقیها تا دو روز جواب عملیات ما را ندادند و مقاومتی هم نکردند. پس از آن که فرماندهان عراقی دیدند پیشرویهای ما هر لحظه بیشتر میشود و در هور هم اتفاقی نیفتاد، باورشان شد فریب خوردهاند و تک اصلی همچنان محور فاو بوده است.
در یکی از گزارشهایی که به من دادند خواندم، ماهر عبدالرشید به تعدادی از اسرای ما در بازجوییشان گفته بود: چرا شما به فاو آمدید؟ مگر تک اصلی شما هور نبود؟
بهجرئت میگویم فتح فاو مدیون زحمات علی هاشمی گمنام است. پس از عملیات هرگز ادعایی نکرد و صدایی از او درنیامد. گویی اصلاً نقشی نداشته است.»
پس از تصرف فاو، مسئولیت پدافند از منطقه تصرفی به علی هاشمی واگذار شد و وی به عنوان معاون احمد غلامپور در قرارگاه کربلا انتخاب شد. پس از عملیات کربلای ۵، قرارگاه کربلا به قرارگاههای متعددی تقسیم شد که عبارت بودند از: قرارگاه کربلای ۱ در محور فاو، قرارگاه کربلای ۲ در حد فاصل طلائیه تا چزابه که فرماندهی آن را علی هاشمی بر عهده داشت. قرارگاه تاکتیکی نصرت به این مکان آمد. هاشمی قرارگاه مرکزی تاکتیکی نصرت را که در مقر سابق لشکر ۶ عراق بود تعطیل کرد و در هور مستقر شد. وی در کنار کار پدافندی، کار مهندسی را نیز دنبال میکرد. آخرین مسئولیت علی هاشمی نیز فرماندهی سپاه امام جعفر صادق (ع) در سال ۱۳۶۵ بود. قرارگاه نصرت در عملیات والفجر ۱۰ نیز شرکت کرد.
در نهایت، روز چهارم تیر ۱۳۶۷، در پی حمله گسترده عراق برای بازپسگیری منطقه هور، سرداران این قرارگاه که علی هاشمی نیز در میان آنها بود ناپدید شدند و به دلایل امنیتی حتی اعلام نشد که وی مفقود شده است. تا اینکه ۱۹/ ۲/ ۸۹ خبر کشف پیکر علی هاشمی پس از ۲۲ سال اعلام شد.
بنا به گفتۀ عبدالفتاح اهوازیان از همرزمان علی هاشمی، «پر رمز و رازترین قرارگاه بهکلی سری تاریخ جنگ، قرارگاه سری نصرت بوده» که نیروهای آن از بومیهای منطقه بوده و توانستهاند ۴۲۰ مورد شناسایی را بدون لو رفتن حتی یکی از آنها انجام دهند. به نظر وی، این قرارگاه کاری کرد که ارتش عراق با تشکیل سپاه ششم در هور، ۸۰-۷۰ هزار نیرو را درگیر هور کند. قرارگاه نصرت پس از تصرف جزایر مجنون – دومین نقطه حیاتی فروش نفت عراق پس از کرکوک- امکان فروش نفت عراق را تا پایان جنگ از بین برد. همچنین ادامۀ این حضور، به تشکیل نیروی دریایی سپاه باعث شد.
به نظر وی علی هاشمی کسی بود که جنگ را از خاک به آب منتقل کرد و این پیچ تاکتیکی و نظامی که شاید پروسه ۲۰ سالهای را باید میگذارند طی یک سال عملیاتی و اکثر ملزومات و نیازمندیهای جنگ در آب تجهیز شد.
در خصوص جایگاه علی هاشمی و قرارگاه نصرت این جمله محسن رضایی بس که گفته: «آقای علی هاشمی و قرارگاه نصرت بهترین الگو برای اتحاد ملی هستند. یعنی برادری که از نژاد عرب بود، اما در مقابل اعراب متجاوز بعثی و وابسته به استکبار، ایستاد و مقاومت کرد و با تمام وجود از سرزمینش و از وطنش و از ملتش دفاع کرد و با اینکه از سرّیترین راز و رمز عملیاتهای جنگ تحمیلی در اختیارش بود، آنها را در دل خود حفظ کرد و با کمال صداقت و اخلاص در تحقق دفاع مقدس از جان خود گذشت و بالاخره جان خود را تقدیم ملت ایران و کیان اسلام نمود.»
پانوشتها:
سیدقاسم، یاحسینی، پنهان زیر باران (خاطرات سردار علی ناصری)، تهران، شرکت انتشارات سورة مهر، چاپ سوم، ۱۳۸۶، ص. ۱۶۲.
سیدقاسم، یاحسینی، پنهان زیر باران (خاطرات سردار علی ناصری)، تهران، شرکت انتشارات سورة مهر، چاپ سوم، ۱۳۸۶، ص. ۱۶۳.
گمشده من (گفتاری از دکتر محسن رضایی درباره شهید علی هاشمی)، گفتگو و تدوین از محمدمهدی بهداروند، تهران: انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۹، ص. ۱۲-۹)
گمشده من (گفتاری از دکتر محسن رضایی درباره شهید علی هاشمی)، گفتگو و تدوین از محمدمهدی بهداروند، تهران: انتشارات سوره مهر، ص. ۱۶-۱۴.
روایت سردار غلامپور از قرارگاه نصرت و لحظه شهادت علی هاشمی، ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، خبرگزاری دفاع مقدس.
مصاحبه راوی مرکز، ابوالفضل موسوی، با برادر علی هاشمی در ۱۳ فروردین ۱۳۶۲، تشریح عملیات خیبر، سعید سرمدی (سند: پیاده نوار به شمارههای ۱۴۲۵۸ و ۱۴۲۵۹)، فصلنامه نگین ایران، شماره ۴۳، سال یازدهم، زمستان ۱۳۹۱، ص. ۶۷.