در دوره فعالیت دانشجویی در انجمن اسلامی اهواز که مصادف با آغاز دومخرداد و حاکمیت جریان دوم خرداد بر دولت و مجلس و شهرداریها بود، جریان منتقد دانشجویی زیر ضرب انواع و اقسام فشارهای سیاسی و اجتماعی بودند.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، پرویز امینی کارشناس مسائل سیاسی طی یادداشتی در کانال تلگرامی خود با عنوان «ناگهان چه زود دیر شد!» نوشت: در دوره فعالیت دانشجویی در انجمن اسلامی اهواز که مصادف با آغاز دومخرداد و حاکمیت جریان دوم خرداد بر دولت و مجلس و شهرداریها بود، جریان منتقد دانشجویی زیر ضرب انواع و اقسام فشارهای سیاسی و اجتماعی بودند. از فراخوانهای مکرر به کمیته انضباطی تا حکمهای تعلیق از تحصیل، از پلمپ دفاتر انجمنها تا تصفیه جریانهای مخالف با پشتیبانی و دخالت مستقیم و غیرمستقیم استانداریها، وزیر علوم (معین)، رؤسای دانشگاهها و حتی رؤسای جهاد دانشگاهی، از وارد کردن پای والدین دانشجوهای منتقد به ماجراها تا ذهنیتسازی از دانشجویان به عنوان عنصر نامطلوب و... بخشهایی از این فشارها بود.
در بین این فشارها، چیزی که برای جریان دانشجویی هوادار جمهوری اسلامی چالش اصلی بود و مهمتر از این مسائل بود، تعریف شدن این جریان به شکل ناخواسته در جبههای که باهنر و ناطق نوری و امثال اینها لیدر سیاسی آن بودند یا معرفی میشدند. کسانی که قدرتطلبی، منفعتگرایی سیاسی، انحصارطلبی، داشتن نگاه بالا به پایین به مردم و تلقی ابزاری از دانشجویان و... ازجمله ویژگیهای آنها بود که همین مسائل، عرصه را به لحاظ اجتماعی و مواجهه فعال با جامعه برای جریان هوادار جمهوریاسلامی در جامعه و خصوصا دانشگاه، تنگ میکرد و مهمتر از فشارهای سیاسی و اجتماعی دومخردادیها بود.
بنابراین راه تنفس جمهوری اسلامی را پوستاندازی در جریان انقلاب و تفکیک سیاسی و اجتماعی انقلاب اسلامی از جریان راست میفهمیدیم. روند واقعیت و تحولات سیاسی و اجتماعی به سمتی رفت که جریان راست سنتی (مؤتلفه و جامعه اسلامی مهندسین و...) که روزگاری در متن جریان هوادار انقلاب اسلامی بود، به حاشیه رفت و این روند تا امروز نیز ادامه داشته است. شورای شهر دوم و مجلس هفتم بخشی از این نوسازی بود، اما یکی از نقاط اوج این نوسازی، انتخابات سال ۸۴ و پیروزی احمدینژاد بود که به نوعی شورش علیه جریان راست سنتی قلمداد میشد. اما شوربختانه این مسیر خوش فرجام نشد و شد آنچه که شد.
در چند سال اخیر موج تازهای از این نوسازی تحت عنوان جوانگرایی آغاز شد که مهمترین تجلی سیاسی آن مجلس یازدهم است. اما با تأمل در وضعیت کنونی این مجلس در همین دوره کوتاه و مرور برخی گفتارهای ناقض عقل برخی از همین نمایندگان و طرحهایی که بلاهت را به قانون تبدیل کرده بودند (اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری) و کنشها و واکنشهای جاهطلبانه (دیوان محاسبات)، حاشیهسازانه (دنا پلاس گیت) و بدعهدانه (اولویت خود نسبت به مردم در دریافت واکسن آنفولانزا) درنگی در انسان ایجاد میکند که بگوید که ناگهان چه زود دیر شد!
چرا که انگار بخشی از این جریان (نه همه) تازه رسته، علاوه بر دارا بودن همان ویژگیها ازجمله عطش قدرت، از یک عقل متعارف سیاسی برای پیگیری انگیزه قدرتطلبی خود برخوردار نیست تا دستکم اگر قرار نیست از تاک (از حیثیت خود) نشانی بماند، از تاکستان (حیثیت مجلس) اثری باقی بماند.