پس از شهادتش، حاج قاسم سلیمانی با کلماتی مقتدرانه او را اینگونه توصیف کرد: رشادتها و شجاعتهای شهید عمار مانند همت بود، عمار مثل پسرم بود، همیشه برایش صدقه میگذاشتم و میگفتم مراقب خودتان باشید.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، شهید محمدحسین محمدخانی، فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا (ع) در سوریه و یکی از فرماندهان توانمند ایرانی در جبهه دفاع از حرم بود. متولد نهم تیرماه ۱۳۶۴ و از فعالان بسیج دانشجویی و ستاد تدفین شهدای گمنام بود.
حاج عمار!
یکی از این فرماندهان که در سوریه حضور مستشاری دارد و مدتی با شهید محمدخانی ارتباط داشته است، در گفتگویی به آشنایی خود با شهید محمدخانی و اولین دیدارش با او در سوریه اشاره میکند و میگوید: «با پدر محمدحسین سال۶۴ در منطقه عملیاتی والفجر۸ آشنا شدم. مدتها آن جا با هم بودیم. آن موقع محمدحسین شیرخواره بود. سالها از این آشنایی گذشت و محمدحسین در خانواده مذهبی و ولایی اش رشد کرد.
جوان بسیار مودب و با اخلاقی بود. شنیده بودم که در سپاه مشغول شده، اما نمیدانستم کجا. تا اینکه برای اولین بار در حلب، ایشان را در قرارگاه عملیاتی دیدم. تصور کردم محمدحسین آن جا مسئول دفتر قرارگاه است، اما در اولین جلسهای که در قرارگاه تشکیل شد و در آن شرکت کردم متوجه شدم محمدحسین در ردیف مسئولین و فرماندهان قرارگاه نشسته و در مورد مسائلی که درباره منطقه عملیاتی عنوان میشود، صحبتهایی میکند. برایم خیلی جالب بود. مانده بودم چرا و چطور محمدحسین توی این قضیه ورود کرده. از نفر بغل دستی ام پرسیدم: «ایشان این جا چه کاره هستند؟!»
او هم گفت: «عمار را میگویی؟» آن موقع نمیدانستم که او بین بچهها به عمار معروف است، بهش اشاره کردم و گفتم: «نمی دونم. این آقای جوان را میگویم.» گفت: «ایشان عمار، فرمانده تیپ سیدالشهدا (ع) هستند.» یک لحظه جا خوردم! مانده بودم چطور این جوان با این سن و سال کم به این جایگاه رسیده! اصلا با وجود رابطه نزدیک من و پدرش، چطور او از سوریه رفتن محمدحسین و فعالیتش در این زمینه چیزی به من نگفته؟! سابقه آشنایی خانوادگی که با هم داشتیم، دلیل خوبی برای باز کردن سر صحبت با او بود. تمام مدت جلسه منتظر فرصتی بودم تا با هم گپ بزنیم.
تقریبا یک ساعت بعد این فرصت فراهم شد. محمدحسین به من گفت که حدود سه سال است به سوریه و مناطق مختلف درگیری اش رفت و آمد دارد. این سال آخر هم توی تیپ سیدالشهدا (ع) خدمت میکرده و مسئولیت عملیات تیپ بر عهده اش است. محمدحسین خیلی باحوصله از عملیاتی که در لازقیه انجام داده بود، برایم حرف زد. به لطف خدا، آن جا پیروزیهای درخشانی هم به دست آورده بود.
در نهایت در عملیات محرم، در تاریخ ۱۶ آبان ۹۴ به درجه والای شهادت نائل شد و پس از تشییع در تهران در قطعه ۵۳ گلزار شهدای تهران، در جوار مزار عموی شهیدش، ولی الله محمدخانی به خاک سپرده شد.
پس از شهادتش، حاج قاسم سلیمانی با کلماتی مقتدرانه او را اینگونه توصیف کرد: رشادتها و شجاعتهای شهید عمار مانند همت بود، عمار مثل پسرم بود، همیشه برایش صدقه میگذاشتم و میگفتم مراقب خودتان باشید.
رفاقت با حسین (ع) تا پایان راه
یکی از دوستان هیئتی شهید محمدخانی رفاقت او با امام حسین (ع) و شهدا را یادآور میشود و میگوید: «محمدحسین محمدخانی دو تا رفاقت خیلی جدی داشت. یکی رفاقت با شهدا و یکی رفاقت با امام حسین (ع) و همه زندگی اش را پای این دو رفاقت گذاشت. گاهی پیش میآمد که هیئت مشکل مالی داشت و پول در جیب بچهها نبود. میگفت هر کس هر چه دارد بدهد برای هیئت. یا روش او برای جذب کمک برای هیئت این بود که بعد از مراسم میکروفن به دست میگرفت و میگفت: دستگاه امام حسین (ع) به پول من و تو نیاز ندارد، ولی این جا فرصتی است تا به مال خودمان برکت بدهیم. با هر چه که داری و در توانت هست به هیئت کمک کن.»
امین قانعی با بیان اینکه تمام زندگی شهید محمدخانی امام حسین (ع) بود، به ذکر خاطرهای از او میپردازد و میگوید: «بعد از عروسی محمدحسین با برادرم و یکی دیگر از دوستان به صورت خانوادگی به منزلش در تهران رفتیم. اولین کاری که در این دیدار به خواست شهید محمدخانی کردیم این بود که روضه خواندیم و سینه زدیم. چهار نفر هم بیشتر نبودیم. بعد هم برای ما پیتزا خرید و شام روضه را خوردیم! یک شعری بود که محمدحسین همیشه میخواند. میگفت: داریم با حسین حسین پیر میشویم؛ خوشحال از این جوانی از دست رفته ایم. به واقع هم همین طور بود.»
وصیت نامه شهید محمدحسین محمد خانی
سلام بر شما (ائمه معصومین) که بندگان خاص خدایند و از هر چه که داشتید د ر راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتید.
سلام بر شما که متقیان راه اﷲ هستید.
با الها! از این که به بندهی حقیرت توفیق دادی که در راهت گام بردارد. تو را سپاس میگویم و از این که توفیقم دادی که در جبهه در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم، تو را شکر و سپاس میگویم.
در این راه، دیدار خودت را هم نصیبم گردان!
«قصه دلبری» خاطرات خواندنی همسر شهید محمدخانی است که نویسنده ترجیح داده روایت همسر شهید را یک تکه و بدون توقف بنویسد. او از فصلبندی و تقطیع خودداری کرده و با یکدست و روان کردن متن، به مخاطب کمک میکند تا یکنفس کتاب را به انتها برساند.