یک تحلیلگر سیاسی الجزائری در یادداشتی با اشاره به اینکه دلیلی برای خوشحالی دولتهای عربی و اسلامی در قبال سقوط ترامپ یا صعود بایدن در انتخابات آمریکا وجود ندارد، آنها را دو روی یک سکه دانست.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو، هرچند اعلام پیروزی «جو بایدن» در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا موجب کنار گذاشته شدن «دونالد ترامپ» که تصمیمات تکاندهنده و دردناکی در دوره ریاستجمهوریاش علیه جهان اسلام اتخاذ کرده بود، شد، اما اغلب تحلیلگران و ناظران سیاسی بر این باورند که انتخاب بایدن نیز تغییر زیادی در ماهیت سیاستخارجه این کشور که مبتنی بر حمایت و حفاظت از جایگاه رژیم صهیونیستی در جهان اسلام و عرب در راستای حفظ منافع آمریکا است، ایجاد نمیکند و فارغ از اینکه چه کسی رئیسجمهور آمریکا باشد، سیاستهای مداخلهجویانه مبتنی بر سرمایهداری آن همچنان ادامه خواهد یافت.
«عبد الحمید عثمانی» معاون رئیس تحریریه روزنامه الجزائری «الشروق» در یادداشتی با تحلیل ارکان ثابت سیاست خارجه آمریکا نوشت: «هربار که انتخابات ریاستجمهوری در ایالات متحده آمریکا برگزار میشود گردنها به سوی واشنگتن کج میشود، زیرا این شهر در واقع پایتخت کره زمین محسوب میشود و هرچه که در آن روی میدهد بر سراسر جهان تاثیر میگذارد. در خط مقدم این تاثیرپذیرفتن نیز جغرافیای عربی و اسلامی قرار دارد، زیرا بیشترین خسارت و زیان را به دلیل دخالتهای آمریکا در منطقه خود و اوضاع داخلی خود دیده است.»
وی در ادامه با انتقاد از سیاستهای آمریکا در قبال جهان عرب و اسلام از خوشبینی برخی طرفهای عربی و اسلامی به کناررفتن ترامپ از قدرت ابراز شگفتی میکند و مینویسد: «بنابراین سقوط قطعی «دونالد ترامپ» و صعود «جو بایدن» برای ما چه اهمیتی دارد که اینچنین در میان مظلومان جهان و به طور مشخص عربها با استقبال و خوشبینی همراه شده است؟ آبا چرخش رهبران کاخ سفید ضرورتا به معنای اصلاح سیاستهای آمریکا، تصمیمات و گزینههای ژئوپلتیک آن در قبال امت عربی و اسلامی است؟»
نویسنده در ادامه برای مشخص شدن موضوع باید به این امر اشاره میکند که در منابع مربوط به سیاست خارجه آمریکا آمده است این سیاست حاصل تعامل و همپوشانی چندین مرکز نهادینه قدرت در کشور است که در چارچوب مجموعه اصولی اساسی تدوین شده است. این به آن معناست که سیاست خارجه آمریکا به ویژه ماهیت آن، هرگز برگرفته از خواست و اراده یک فرد و حتی یک نهاد مشخص در قدرت نیست. هرچند که ظاهر آن به دلیل مقتضیات زمانه تغییراتی دارد.
وی مینویسد: «به اعتقاد کارشناسان، در ترسیم سیاست خارجه آمریکا، چندین موسسه و نهاد قانونی از دو قوه مجریه و مقننه از جمله وزارتخانههای خارجه، دفاع، اطلاعات و کنگره نقش دارند. در این میان گروههای ذینفعی مانند مجموعههای نظامی و نفتی آمریکا نیز نقشی جدی در تصمیمگیریهای خارجی کاخ سفید دارند.»
نویسنده در ادامه به نقش و تاثیرگذاری لابیهای فشار و در رأس آنها لابی صهیونیستی و جنبش مسیحی -صهیونیستی و نیز اندیشکدههای آمریکایی بر سیاستخارجه این کشور اشاره میکند.
نگارنده تصریح میکند: «اما ارکان اصلی این سیاست خارجه در درجه نخست دین است. اعتقادات دینی، مبنای ساختار فکری و ارزشی است که در شکلگیری ادراک آمریکا در ترسیم سیاست خارجه خود در قبال جهان و به ویژه جهان اسلام، نقش دارد. رهبران آمریکا معتقدند که حفاظت از اسرائیل علیه مسلمانان یک تعهد دینی است که بنیان آن در رابطه پیچیده میان الهیات پروتستان بنیادگرا و یهودیت قرار دارد. امری که به تشکیل جنبش صهیو -مسیحی منجر شد.»
وی در ادامه به اظهارات بایدن استناد میکند و مینویسد: «به همین دلیل است که مهمترین چیزی که در نخستین سخنرانی جو بایدن پس از انتخاب به عنوان رئیسجمهور آمریکا قابل توجه است این است که میگوید: "پدربزرگ و مادربزرگم زمانی که من کوچک بودم به من گفتند: جو ایمان را گسترش بده. جو دین را گسترش بده. " طبعا مقصود [از دین]، گرایش صهیو-مسیحی است.
در ادامه این یادداشت درباره دیگر ارکان سیاست خارجه آمریکا آمده است: «از دیگر ارکان این سیاست خارجه، سرمایه است که به عنوان یک عنصر تعیینکننده و اصلی در سیاست خارجه آمریکا نقش دارد. تاجایی که همواره به سوی گزینههایی متمایل است که به صاحبان سرمایه و منافع ملی آمریکا خدمت میکند. سومین رکن، قدرت است که عنصر اساسی در بنیانگذاری ماهیت امت آمریکا به شمار میرود. زمانی که موضوع به طور مشخص به جغرافیای عربی مربوط میشود، مهمترین توجیه سیاست آمریکا به دو چیز منحصر میشود: امنیت رژیم صهیونیستی و تضمین جریان نفت.»
عثمانی با اشاره به ماهیت ثابت سیاست خارجه آمریکا تاکید میکند: صرفنظر از تحول سیاست خارجه آمریکا بر اساس تئوریهای جریان انزواطلب، واقعگرا و ایدهآلیست ویلسونی، آمریکا، به ویژه در قبال وضعیت مربوط به پروندههای راهبردی اصلی، یک کشور متشکل از نهادها و لابیها محسوب میشود و این ویژگی ثابت است و تحت تأثیر تغییر رهبران [کاخ سفید]قرار نمیگیرد. بلکه به منافع عالی ملی امت آمریکا که برای همه آمریکاییها مقدس است مرتبط است. همین امر موجب ثبات در سیاست آن در منطقه عربی و عدم تاثیرپذیری از تغییر سران آمریکا میشود.
معاون رئیس تحریریه الشروق در ادامه وجود تفاوت میان نحوه عملکرد دو جریان حاکم در آمریکا را نفی نمیکند و مینویسد: «شاید تنها تفاوت موجود بر اساس برداشتهای جریان فکری حاکم و مقتضیات عملی در هر مرحلهای، در نحوه اجرای سیاست خارجه آمریکا باشد. به ویژه که سازوکارهای جمهوریخواهان و دموکراتها در مرحلههای مختلف تاریخی متفاوت بوده است. جریان نخست به منطق "قدرت آمریکا" گرایش دارد که حاصل آن مداخلات نظامی، جنگهای [به اصطلاح]پیشگیرانه و سیاستهای خشن، مانند آنچه در افغانستان و عراق روی داد، است، اما گروه دوم به "قدرت نرم" تحت عناوینی، چون مذاکره (ایران)، دیپلماسی (کمپ دیوید و اوسلو)، حتی چانهزنی و کنترل امور تحت چتر سازمان ملل برای ارائه وجههای اخلاقی از آمریکا تمایل دارد.»
در ادامه این یادداشت تصریح میشود که سیاست خارجه آمریکا در قبال جهان، عملا تغییر نخواهد کرد. اما شاید دموکراتها از نظر ظاهری در رابطه آمریکا با عربها و مسلمانان انعطاف بیشتری از خود نشان دهند. هرچند که به اعتقاد کارشناسان، سیاست آنها عملا خطرناکتر است، زیرا آن را در آرامش اجرا میکنند. اما سیاستهای جمهوریخواهان عیان و بعضی اوقات احمقانه است و موجب تحریک وجدانهای امت و بسیج نیروهای زنده آن میشود و حتی جامعه بینالملل را به سختی میاندازد تا با آن مقابله کند یا دستکم در قبال آن مقاومت کند.
در پایان سرمقاله این روزنامه الجزائری آمده است: خلاصه اینکه تمامی این شاخصهها نشان میدهد که هیچ تفاوتی میان این دو پیرمرد، دونالد ترامپ رفتنی و جوبایدن تازه وارد در خصوص تعصب کامل آنها در تقویت جایگاه رژیم صهیونیستی و سوءاستفاده از سرمایههای جهان در هر مکانی به نفع آمریکا به هر طریقی وجود ندارد.