حاج احمد آقا در فرودگاه حضور داشتند و با همان مزاح همیشگیشان فرمودند وصیت نامههایتان را هم بنویسید و بروید. البته حضرت امام هم فرموده بودند شاید هواپیما را دزدیدند و به آمریکا یا اسرائیل بردند، یا هواپیمای شما را زدند یا ممکن است پس از ابلاغ نیروهای شوروی شما را دستگیر کنند. چون همه دنیا میخواستند بدانند که پیام چیست.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ «از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد» این جملهای بود که امام خمینی (ره) در اولین روز سال ۱۹۸۹ میلادی ـ ۱۱ دی ۱۳۶۷ ـ در نامه معروف و تاریخی خود خطاب به میخائیل گورباچف آخرین رئیس جمهور شوروی درباره مرگ کمونیسم نوشت. نامهی مهمی که در روزهای قدرت و شکوه اتحادیه جماهیر شوروی، فروپاشی را به رئیس جمهور آن نوید داد و در دنیا سر و صدای زیادی به پا کرد. ۱۴ دی ماه سال ۶۷ آیت الله جوادی آملی به همراه مرضیه حدیدچی دباغ و محمدجواد لاریجانی این نامه تاریخی را در مسکو به گورباچف ابلاغ کرد. آیت الله جوادی آملی و مرضیه حدید چی دباغ روایتهایی از این ملاقات مهم با رئیس جمهور شوروی و واکنشهای او در زمان قرائت نامه دارند که آنها را مرور میکنیم:
مرضیه حدیدچی دباغ انتخاب برای حضور در این دیدار تا جلسه ملاقات با گورباچف را اینطور روایت میکند: آن زمان من علاوه بر مسوولیت نمایندگی ملت خوبمان در مجلس شورای اسلامی مسوولیت زندانهای زنان استان تهران را بر عهده داشتم، روزهای تعطیل مجلس هر روز به یکی از زندانها سر میزدم. یک روز که برای بازدید وارد زندان کچویی شدم از بلندگو من را صدا کردند قدری نگران شدم و مراجعه کردم که مشخص شد مرحوم حاج احمدآقا (رضوانالله تعالی علیه) تماس گرفتند. من قبل از ظهر کارهایم را تمام کردم و به جماران مراجعه کردم. حاج احمدآقا فرمودند که حضرت امام نامهای برای آقای گورباچف دارند و از بین خانمها شما انتخاب شدهاید و همچنین آیتالله جوادی آملی و آقای جواد لاریجانی انتخاب شدهاند و آماده باشید تا هر زمان که حضرت امام فرمودند، این پیام را برای آقای گورباچف ببرید.
طبیعی بود که هر کس دیگر هم جای من میبود قدری تأمل کردم که این نامه چه مناسبتی دارد و چه شده است به شوروی که کشوری کمونیستی است و حضرت امام همه اینها را طرد میکند حالا میخواهند نامه بدهند و ارتباط برقرار کنند، اما به دلیل اینکه ما همیشه به تبعیت محض و بیچون و چرا از فرمایشات حضرت امام و ولایت عادت کردهایم طبیعی بود که خودم را آماده کردم.
فردا یا روز بعدش به اتفاق آیتالله جوادی آملی و دکتر لاریجانی به فرودگاه رفتیم. مرحوم حاج احمد آقا هم در فرودگاه حضور داشتند و با همان مزاح همیشگیشان فرمودند وصیت نامههایتان را هم بنویسید و بروید. البته حضرت امام هم فرموده بودند شاید هواپیما را دزدیدند و به آمریکا یا اسرائیل بردند، یا هواپیمای شما را زدند یا ممکن است پس از ابلاغ نیروهای شوروی شما را دستگیر کنند. چون همه دنیا میخواستند بدانند که پیام چیست. در داخل کشور هم جز چند نفر نمیدانست مضمون نامه چیست؟
پس از قرائت نامه، احساس کردم افتخار بزرگی نصیب بنده شده است و همه دلنگرانی که در وجود من بود، رفع شد و ذهن ما از همه بافتههای قبلی پاک شد و در واقع احساس عزّتی به ما دست داد که حامل نامه چنین مرد بزرگی هستیم. اما این پرسش وجود داشت که واکنش شوروی چه خواهد بود و عکسالعمل اینها در مقابل این حرف حضرت امام که تمام ساخته و پرداختههای هفتاد ساله اینها را به عنوان اینکه صدای شکستن استخوانهای کمونیسم را میشنوم زیر سوال میبرد، چه خواهد بود؟
مرضیه دباغ افزود: وقتی به شوروی رسیدیم تعدادی به استقبال آمدند. مسوول تشریفات خود آقای گورباچف به استقبال ما آمده بود. من احساس کردم این بنده خدا وقتی چشمش به چادر من و عبا و لباده آیتالله جوادی آملی افتاد قدری هول شده بود و نمیدانست که چه خبر است؟ طبیعتاً در دنیا مرسوم است وقتی هیأتی وارد کشوری میشود گلی که برای استقبال آورده میشود به رییس هیأت میدهند، این مسوول تشریفات دسته گل را به من داد(!) و من احساس میکردم که تنش میلرزید و نمیفهمید چه کار میکند که من دسته گل را محضر آیتالله جوادی آملی دادم. به هر حال سوار ماشین شدیم و ما را به نزدیک کاخ کرملین به جایی که میهمانان مهم در آنجا اسکان داده میشدند، بردند، اما برای اینکه ما نمیتوانستیم آنجا غذا بخوریم دوستان سفارت ما را به سفارت بردند و غذا را در سفارت خوردیم و جلسه کوچکی داشتیم و بعد به محل اقامتمان برگشتیم. آن فضا چنان برای من وحشتزا بود که حتی وقتی میخواستم برای نماز وضو بگیرم، زیر چادرم وضو میگرفتم و احساس میکردم در و دیوار پر از چشمهای الکترونیکی است.
صبح که عازم جلسه با گورباچف شدیم پس از ورود به کاخ آقای گورباچف هیچ بازدید بدنی از ما صورت نگرفت و خیلی محترمانه برخورد کردند تا به اتاق گورباچف رفتیم. اتاق ایشان بسیار اتاق سادهای بود. در ابتدا سفیر ما را به جلسه راه ندادند که آقایان اصرار کردند که باید آقای سفیر هم حضور داشته باشند، ایشان هم وارد جلسه شدند.
امام فرموده بودند که نامه ابلاغ شود نه اینکه داده شود و ما برگردیم، بنابراین آیتالله جوادی آملی شروع به خواندن نامه کردند. ایشان میخواندند و آقای لاریجانی به انگلیسی ترجمه میکرد و انگلیسی ایشان را هم مترجم آقای گورباچف به روسی ترجمه میکرد. آقای گورباچف به صندلی تکیه کرده بود و بعضی جاهای نامه با تعجب گوش میکرد.
وقتی گورباچف برافروخته میشود! دباغ ادامه میدهد: برخی جاها او به شدت برافروخته میشد. یکی دو تا سوال نوشته بود که پس از اتمام نامه از آقای جوادی آملی سوال کرد امام ما را دعوت به اسلام کرده آیا ما هم میتوانیم امام را به کمونیسم دعوت کنیم؟ که آیتالله جوادی آملی خیلی سنگین و بدون مکث جوابشان را دادند و ایشان قدری در فکر فرورفتند.
آیتالله جوادی آملی فرمودند شما فرض را این جور نگذارید که امام شخص شما را مورد خطاب قرار داده، حضرت امام مسئلهاش مسئله امتها و ملتهاست که سالهاست تحت سیطره کمونیسم هستند و جرأت ندارند صدایشان را بلند کنند و حالا که شما گامی را برداشتهاید دارند نصیحت میکنند که شما گامتان را انتها برسانید.
آقای گورباچف گفتند که امام در جایی در مورد افرادی که تحت ظلم هستند صحبت کردهاند آیا این دخالت در مسایل حکومتها نیست؟ که آقای جوادی آملی هم پاسخ دادند از اینجا که نشستهایم تا هفت طبقه زیرزمین متعلق به شوروی است، هفت طبقه آسمان هم متعلق به شوروی است. مسئله دخالت در آب و خاک نیست. انسانها مال کسی نیستند که کسی دخالت کند، انسانها ورای این حرفها هستند و امام در رابطه با انسان و انسانیت سخن میگویند. حضرت امام دانشمندان و فلاسفه شما را دعوت فرمودند که به قم بیایند و بنشینند و مباحثه کنند و انسان و قدر و مقدار انسانها را بشناسند و هم اینکه حق و حقوقشان را از آنها گرفتهاند به آنها باز پس بدهند. گورباچف به این موضوع علاوه بر آنکه نتوانست جواب بدهد، چهرهاش هم سرخ شد و دیگر سوال بعدیاش را نپرسید.
سرانجام قرائت نامه تمام شد و ما بلند شدیم که خداحافظی کنیم. از کاخ کرملین که بیرون آمدیم سوار ماشین شدیم و به فرودگاه آمدیم، چون حضرت امام فرموده بودند که این هیات جایی نرود و فقط نامه را ابلاغ کند و بازگردد و هیچ بازدیدی نداشته باشد. ما هم نماز ظهر را در فرودگاه به صورت دسته جمعی خواندیم و به ایران برگشتیم. منظره آن نماز جماعت هم عجیب بود و عده زیادی در فرودگاه برای تماشا ایستاده بودند.
وی ادامه داد: گورباچف خطاب به یک خبرنگاری که پس از ۱۰-۱۲ سال، به ملاقات گورباچف رفته بود، گفته بود: افسوس میخورم وای کاش آن روز از نامه امام (س) درک بهتری داشتم تا شوروی به این روز نمیافتاد. وی در ادامه افزود: جوانان ما امروز باید بیشتر از گذشته با این نامه آشنا شوند؛ خصوصا کتاب آوای توحید آیتالله جوادی آملی را مطالعه کنند.
آیت الله جوادی هم در یادداشتی درباره این جلسه مینویسند:
امام (ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامی در نامههای خود مردم را به حکمت، موعظه حسنه و جدل احسن و تشکیل حکومت اسلامی فرا میخواندند و این نامهها نقش بسیار مهمی در پیروزی انقلاب داشت. پس از پیروزی نیز این کار را ادامه دادند و همگان را به همان امور دعوت میکردند و در این امر به مرزهای کشور بسنده نکرده، پیامهای خود را به بیرون مرزها صادر میکردند، چون اسلام دینی نیست که بتوان آن را محدود و منحصر کرد و همانگونه که پیامبر اکرم "للعالمین نذیراً" است، علما نیز باید تبلیغ خود را به سراسر عالم معطوف کنند.
پیام حضرت امام در جهت همین امر صورت گرفت. ایشان به بنبست رسیدن کمونیسم را درک و با اعلام این مطلب، زمینه تأثیر را فراهم و سپس پیام خود را ابلاغ کرد. احتمال اثرگذاری بسیار مهم است، چون ارسال پیام زمانی سودمند است که احتمال اثر باشد، از این رو، ایشان در بازگشت از سفر مسکو درباره احتمال تأثیر پیام نیز سؤال فرمودند.
تحت تاثیر عظمت کاخ کرملین قرار نگیرید! برای ابلاغ پیام امام تأکید شده بود که هیئت اعزامی چند مطلب را رعایت کنند: ۱ ــ پوشیده داشتن محتوای پیام تا زمان ابلاغ آن، از این رو با وجود همه توانی که دستگاههای اطلاعاتی آنها داشتند، نتوانستند از مضمون نامه اطلاع پیدا کنند آنها مسائل مختلفی، چون قطعنامه، جنگ، صلح و... را احتمال میدادند، حال آنکه مضمون اصلی پیام، دعوت به اسلام بود.
۲ ــ رعایت ادب و احترام؛ این از دستورهای اسلام، بهویژه در امر تبلیغ بهشمار میآید و در این زمینه رفتار معصومان (ع) بسیار آموزنده است. حضرت امام صادق (ع) در برابر یهودیان که سرسختترین دشمنان اسلام بودند، ادب را در همه امور اعم از گفتار، رفتار و نوشتار رعایت میکردند و میفرمودند "ان جالسک یهودی فاحسن مجالسته"، یعنی اگر فردی یهودی همصحبت و همنشین تو شد، به او نیکی و احترام وی را حفظ کن.
۳ ــ اثر نپذیرفتن از عظمت کاخ کرملین و رهبر اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، چون ما حامل پیام بسیار ارزشمندی بودیم که از سوی مردی بلندمرتبه فرستاده میشد و باید با صلابت رفتار میکردیم که مبادا کمترین احساس حقارتی در اعضای هیئت پیدا شود، بهدیگر سخن، قول ثقیل را نمیشد با "ودّوا لو تدهن فیدهنون" ابلاغ و این پیام و گفتار سخت و جدی را با روحیهای ساده و کوچک همراهی کرد.
۴ ــ خواندن پیام برای شخص گورباچف؛ تا نگوید که بعداً یا در فرصتی دیگر پیام را مطالعه میکنم. لازم بود پیام را جمله به جمله برای او قرائت و ترجمه کنیم که اگر احتیاج به توضیح یا استدلالی داشت، در همانجا ارائه شود. در کنار متن اصلی پیام که بهخط خود حضرت امام نوشته شده بود، ترجمه انگلیسی آن نیز وجود داشت، چون هرچند مخاطب اصلی پیام، رهبر جماهیر شوروی بود، اما پیام امام تنها به او اختصاص نداشت و در حوزهای وسیعتر ابلاغ میشد.
ساعت یازده روز چهارشنبه چهاردهم دیماه ۱۳۶۷، هیئت سهنفره ایران بههمراه سفیر جمهوری اسلامی ایران در مسکو با رهبر شوروی دیدار کرد و در این ملاقات، افزون بر گورباچف، وزیر امور خارجه شوروی، مترجم و یک خبرنگار برای حزب گزارش تهیه میکرد.
آنها از هیئت ایرانی در کمال ادب و احترام استقبال کردند و پس از تعارفات معمول که نزدیک پنج دقیقه طول کشید، آقای گورباچف در ابتدا اظهار داشت "ما با داشتن تفکرات گوناگون میتوانیم زندگی مسالمتآمیزی در کنار هم داشته باشیم و، چون شما برای ابلاغ پیام مهمی آمدهاید، وقتتان را نمیگیرم و فرصت را در اختیار شما میگذارم".
هیئت ایرانی نیز صحبت را با این جمله آغاز کرد: میلاد یکی از بزرگترین پیامبران الهی را تبریک میگوییم و به همین مناسبت، پیام یکی از رهبران الهی را برای شما قرائت میکنیم. از آنجا که مضمون پیام اهمیت زیادی داشت، با تأنی و جمله به جمله برای آنها خوانده میشد تا مطلب بهخوبی منتقل شود حتی در مواردی نیز بهدرخواست مترجم، جمله تکرار میشد تا او مطلب را بهدرستی بفهمد و به آقای گورباچف منتقل کند.
کار قرائت پیام و ترجمه آن یک ساعت بهطول انجامید و در این مدت، گورباچف در کمال ادب گوش میداد و تنها در دو جای پیام، رنگ چهرهاش تغییر کرد و صورتش سرخ شد؛ یک مورد آن در قسمتی از پیام بود که امام میفرماید: "دیگر کمونیسم را باید در موزههای تاریخی جهان بنگریم و... "، ایشان در خلال قرائت پیام نیز بعضی از مطالب را یادداشت میکرد و برخی از مطالب را نیز معاونان و دستیارانش یادداشت میکردند.
همانگونه که گفته شد، پیام حضرت امام دعوت به اسلام بود و در آن از مسائل سیاسی، چون قطعنامه یا آتشبس یا... سخنی بهمیان نیامده بود و فقط در جملهای با اشاره به موضوع افغانستان فرمودند: "اگر شما اسلام را بشناسید، دیگر در مورد افغانستان اینگونه نمیاندیشید و تجدیدنظر میکنید. "، این مطلب نیز بهنوعی به همان عینیت سیاست و دیانت اشاره داشت که امام بهخوبی به آن وفادار بودند.
در پیام نیز امام راحل، ضمن تأکید بر قدرتمندی جمهوری اسلامی ایران بهعنوان پایگاه جهانی اسلام فرمودند: "ما همچنان به زندگی مسالمتآمیز و روابط متقابل معتقدیم و آن را محترم میشماریم".
گورباچف سوال میکند
پس از اتمام قرائت و ترجمه نامه امام، آقای گورباچف ابتدا از این پیام تجلیل کرد و آمادگی خود را برای ارسال جواب ابراز نمود و اظهار داشت: "ما برخی از اشتباهات گذشته را ترمیم میکنیم که بار دیگر مبتلا نشویم و نیز در مورد آزادی ادیان، قانونی را در دست تصویب داریم" و نیز افزود: "همانگونه که در طلیعه سخن گفتم ما میتوانیم با داشتن مکتبها و افکار گوناگون در کنار هم زندگی مسالمتآمیز داشته باشیم. "، سپس ضمن بیان این نکته که "ما هم دارای مکتب، ایده و فکری هستیم"، با شوخی و خنده گفت: "معلوم میشود حضرت امام از ایدئولوژی ما خوشش نمیآید. آیا میشود ما نیز ایشان را به مکتبمان دعوت کنیم؟ "، اما بعداً دوباره بر جدی نبودن سخن آخر خود تأکید کرد.
پس از اتمام سخنان گورباچف، هیئت ایرانی از سخن او و از اینکه یک ساعت و اندی به پیام و ترجمه آن گوش داده بود، تشکر کرد. اما در مورد مهمترین حرف آقای گورباچف یعنی عدم دخالت در امور داخلی یک کشور، این گونه پاسخ داده شد:
"شما بهعنوان رهبر شوروی آزاد هستید از اعماق خاک این کشور تا اوج آسمانهای این مرز و بوم، هرکاری انجام دهید، چون متعلق به شماست، اما این رهبری الهی (یعنی امام) با آب و خاک و آسمان کشور شما کاری ندارد، بلکه روی سخن او با جان شماست. آقای گورباچف! شما بعد از مرگ مانند درختی هستید که پس از شصت یا هفتاد سال میخشکد و از بین میرود یا مثل پرندهای که بعد از مدتها در قفس را برای او باز میکنند و او برای همیشه آزاد میشود؟ سخن این رهبر الهی این است که مرگ پایان کار نیست، بلکه شما هستید و ابدیت اندیشه، افعال و اوصافتان که باید بهفکر آنها باشید. شما گمان میکنید که مرگ مساوی با نابودی است، اما رهبران الهی میگویند که مرگ حیات جدید است".
این سخنان بهعنوان آخرین کلام هیئت ایرانی مطرح شد و جلسه دوساعته ما به پایان رسید و در هنگام تودیع برای خداحافظی گفتیم: "خداحافظ، خدا توفیق بدهد". آقای گورباچف گفت: "مردم ما میگویند: کار! "، و ما پاسخ دادیم: "مردم ما گفتند «خدایا بهامید تو قیام میکنیم» و قیام نیز کردند و قدرتها را سر جایشان نشاندند".
یکی از اعضای هیئت ایران، خانم محترمی (اشاره به مرحوم حدیدچی) بود که سابقه مبارزات سیاسی داشت و نیز نماینده مجلس شورای اسلامی بود. وقتی ایشان از طرف سفیر ایران به گورباچف معرفی میشد بسیار تعجب کرد که یک زن در نظام اسلامی ایران بتواند در این سطح مسئولیت و فعالیت اجتماعی داشته باشد.
به این ترتیب، سفر یکروزه ما به مسکو با موفقیت به پایان رسید و استقبال از هیئت ایرانی، و بدرقه آنها چه در دیدار با گورباچف و چه در فرودگاه دوستانه و در کمال ادب و احترام بود. هنگام ورود ما به فرودگاه مسکو، نماینده شخص گورباچف، معاون وزیر امور خارجه و نیز امام جمعه مسکو که متأسفانه منتسب به حزب بود برای استقبال آمده بود و در حالی که برف سنگینی هم باریده بود، ما را تا شهر که چهل کیلومتر فاصله داشت همراهی کردند.