آذرنگ در «روزی روزگاری در آبادان» مخاطب را با پیامهای اخلاقی و درونمایهای که ناشی از نگرش ضدجنگ اوست؛ بمباران کرده و با استعارهها به آن میپردازد. اولین ساخته آذرنگ در انتقال حرف و منطق خود دچار زیادهگویی شده و این امر پس از اولین کشمکش، به خوبی دیده میشود.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-سیدمجتبی هاشمی؛ روزی روزگاری در آبادان اولین اثر سینمایی حمیدرضا آذرنگ با محوریت خانوادهای آبادانی در آخرین روز سال ۸۱ است. آذرنگ در این فیلم با تمرکز بر استعارهها و دیالوگ و بهرهگیری از ظرفیت لحن، سعی میکند مخاطب را با خود همراه کند و برای او قصه بگوید. توجه به رئالیسم جادویی، تاثر و انس با خانواده آبادانی، دیالوگمحوری از جمله خصیصههای این فیلم است. روزی روزگاری را نه با مدیوم سینما بلکه با عینک تئاتر باید خوانش کرد. این اثر صورتی واضح از وفاداری آذرنگ به تئاتر و تاثیریپذیری بازی گیری و کارگردانی نمایشنامهای است.
آذرنگ در این اثر مخاطب را با پیامهای اخلاقی و درونمایهای که ناشی از نگرش ضدجنگ اوست؛ بمباران کرده و با استعارهها به آن میپردازد. اولین ساخته آذرنگ در انتقال حرف و منطق خود دچار زیادهگویی شده و این امر پس از اولین کشمکش، به خوبی دیده میشود. در این اثر آذرنگ از جنگ تحمیلی میگوید و به موهبت نفت و رفاه ناشی از آن میپردازد. در عرض آن نسبت به غرب موضع میگیرد و به دخالتهای منطقهای آمریکا اشاره میکند. همچنین معضلات اجتماعی و خانوادگی، مسئله اعتیاد و دوستیهای یواشکی نیز در آن دیده میشود. همه و همه در وهله اول بیانگر سطح دغدغه و غلظت ایدئولوژیکی آذرنگ است. او میخواهد مخاطب را با خانواده درگیر کند، اما در نتیجه این اشارات عرضی و تودرتو درکنار نوآوری فانتزیگونه اثر موجب میشود بیننده از حل معمای درونمایهای او فاصله بگیرد.
روزی روزگاری در آبادان ماهیتا فیلمی جنوبی نیست و از اشکال جدی در ایجاد و پرداخت درام رنج میبرد. اگرچه از نظر دیالوگ، فیلم استحکام خوبی نشان میشود، اما کنش در اثر اهم نیست. شخصیتهای اصلی اولین قربانیهای فیلمنامه هستند و به واسطه تعدد پیامهای اخلاقی و مواجهه مخاطب با رئالیسم جادویی نمیتوانند رشد پیدا کنند و در سطح باقی میمانند. بازی گرفتن و کنش اعضای خانواده عموماً واقعیتپذیر نیست و تجاری بودن اثر در انتخاب بازیگران محوری، موجب میشود آن ادای دینی که آذرنگ میخواهد ناقصاز آب دربیاید. نماها تمایز آنچنانی با سینمای آپارتمانی ندارد و همچنین فیلمبرداری بجز در چند نما از گفتگو محورانه بودن رنج میبرد. این امر موجب میشود که روزی روزگاری بیشتر از آنکه شباهتی به یک اثر سینمایی داشته باشد؛ رنگ و بوی تئاتر را به خود ببیند. میتوان گفت این اثر حتی نتوانست از آبادان و خصایص آن به عنوان موتیف بهره جسته و تم قصه را تحت تاثیر خود قرار دهد و نهایتاً داستانی با ظاهری شبیه به آبادان و دیالوگ، کنش و روابط عللی تکهپاره تقدیم میشود.
جرئتمندی آذرنگ در استفاده از فانتزی و تغییر موقعیت رئال اثر و بهرهگیری آن از رئالیسم جادوئی قابل توجه است. در این اثر موشک در قامت تیپ معرفی میشود، اما با پرداخت مناسبی روبرو نمیشود. آذرنگ از این امر جهت پوشش حفره پیرنگ خود بهره میجوید، اما به واسطه شکل نگرفتن تیپ و همچنین کمتوجهی به زبان بدن و کنش و منطق کنشگری، پیرنگ هدر میرود. همچنین این مهم یکی از ابزارهای موثر در چندلحنی شدن اثر است، اما دچار نوعی شعارزدگی شده و پیشبینیپذیری خاصی در ارائه پیامهای اخلاقی مدنظر سازنده دارد. باتوجه به اینکه آذرنگ در چند نما به خوبی توانست عجز و ناتوانی خانواده نسبت موشک را به تصویر بکشد، اما همچنان غلظت بالای دیالوگ، مانع کنش سازنده و اثرگذاری تکنیکی بر مخاطب میشود. نتیجه آنکه نوآوری دوستداشتنی او از فانتزی در اثر به واسطه پرداخت نامناسب به شخصیتها و ایجاد نشدن یک تیپ برای موشک مسبب سوزاندن این کنش جسورانه شد. در روزی روزگاری نسبت و وزن واقعیت و فانتزی به واسطه مقدمهچینی و پرتی مباحثات خانواده، عامل انحراف برجستهای در بیدقتی به فانتزی تزریق شده است.
اولین ساخته آذرنگ میتوانست در مواجهه با کشمکش خانواده با موشک، تیپسازی هر دو، پرداخت ابتدایی و پایانی سریع با تجدیدنظر روبرو شود. روزی روزگاری آذرنگ به مثابه یک ملودرام قابل بررسی است و درصورتی که بنا باشد ادعاهای ایدئولوژیک و ضدجنگ به آن ضمیمه شود؛ متناسب با ابزارهای داستانی که میتوانست موقعیتسازی بهتری تصویر کند نمره قابل قبولی نمیگیرد. روزی روزگاری در یک جمله اثری جسورانه با چاشنی فانتزی، اما ناکام در پرداخت و سراسر از اشارات استعاری و شاعرانه سازنده بود.