گروه استانهای خبرگزاری دانشجو، اغلب وقتی اسم چایخانه به گوشمان میخورد در لحظه اول فکرمان به سمت مکانی میرود که در آن چایی یا قهوه به مردم داده میشود. اما شاید برایتان جالب باشد که در طول هشت سال جنگ دفاع مقدس مکانی به اسم چایخانه در اهواز بود که در آن مادران و زنان اهوازی لباسهای رزمندگان را می شستند و یا آن را ترمیم میکردند. البته این مکان بعد از تغییر کاربری در زمان جنگ به پایگاه علمالهدی مرسوم شد. چایخانه در ابتدا متعلق به ارتش بوده و بیشتر مکانی برای تفریح بوده است. این مکان بعد از انقلاب و وقوع جنگ تحمیلی تبدیل به پایگاهی برای شست و شوی لباس رزمندگان میشود. البته قبلا از این مکان، زنان اهوازی در خانه و لب شط این کارها را انجام میدادند که از سال ۶۱ دیگر به چایخانه آمدند.
چایخانه سنتی اهواز یا انبار شهید علمالهدی اهواز و ستاد بیت الزهرای تهران جزو نخستین مراکز پشیبانی جبهه و جنگ بود که امکانات مورد نیاز جبههها را از طریق مردم تامین میکردند.
ستاد شهید علمالهدی را مادر این شهید بزرگوار راه انداخت، در محل چایخانه سنتی اهواز، مادر علمالهدی خانمها را جمع کرده بود آنجا و در آن ستاد برانکارد، چادر، کیسه خواب، چراغهای گرمکننده، تجهیزات انفرادی و این اواخر حتی سلاحهای سبک و سنگین را بازسازی و تعمیر میکردند تا زود به جبهه برگردند.
چایخانه یا پایگاه شهید علمالهدی هشت سال تمام تبدیل به مکانی شده بود برای شست و شو یا ترمیم لباسهای رزمندگان که البته کار آسانی هم نبود. در کنار مشقتهای این کار، دیدن هر روزه گوشت و پوست رزمندگان در بین لباسهایشان، مجاهدتهای این زنان را بیشتر نمایانگر میکرد. گاهاً شده بود زنان و مادرانی که درحال و مجاهدت در این مکان بودند، در حین شستن لباس خبر شهادت شوهران و یا فرزندان خود را میشنیدند. تعداد بسیاری از این زنان هم نیز بر اثر لباسهای شیمیایی آسیب فراوانی دیدند و حتی تا الان نیز با بیماریهای مختلفی دست و پنجه نرم میکنند.
رهبر معظم انقلاب نیز در بخشی از بیانات خود به پایگاه علم الهدی و مجاهدتهای زنان اهوازی در این باره میپردازند و میگویند: خودم در اهواز مشاهده کردم مکانی را که در آن لباس خونی رزمندگان توسط زنان و مادران شسته میشد. انسان واقعا در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند، حیرت میکند و شرمنده میشود که در طول چندسال چه زحماتی را متحمل شدند. اینها چیزهاییست که قابل ذکر کردن است.
اما درحالی که انتظار میرفت چایخانه یا پایگاه شهید علمالهدی که علاوه بر مجاهدتهای مادران و زنان ایرانی، میزبان قطعات بدن شهدای جنگ تحمیلیست، همچون دیگر یادمانهای دفاع مقدس حفظ شود و از آن به خوبی نگهداری شود؛ اما این مکان مقدس از دهه ۸۰ توسط سپاه تبدیل به تالار عروسی شده است و با وجود مطالبات فراوان مردم اهواز و جوانان این شهر مبنی بر تغییر کاربری تالار عروسی بهشت هویزه به اصل خود یعنی یادمان چایخانه، هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است. در مستند ننه قربون نیز که به مجاهدتهای زنان و مادران ایرانی در طول هشت سال جنگ دفاع مقدس میپردازد، به مطالبه تغییر تالار هویزه به اصل خود یعنی پایگاه شهید علمالهدی اشارات فراوانی شده است. نکته جالبتر این ماجرا این است که این مطالبات بیشتر از سوی همان همسران و مادرانی مطرح میشود که چندین سال در این مکان درحال خدمت به رزمندگان بودند. حتی در قسمتی از این مستند میبینیم که مادری با گریه درخواست تغییر کاربری تالار دارد و معتقد است در این مکان دست و پای جگرگوشههایشان دفن شده و در این مکان باید با وضو رفت و آمد کرد، اما حالا هیچ اثری از قبل وجود ندارد.
البته پیگیریها جهت به ثمر نشستن مطالبات خانمهای چایخانه و جوانان اهوازی از این هم بالاتر رفت و آنان در یک حرکت دست جمعی بر روی پیراهن شهید علمالهدی نامهای مینویسند، زیر آن را امضا میکنند و برای رهبر انقلاب میفرستند.
در نهایت، اما پس از مطالبات فراوان، اما هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است و چایخانه یا پایگاه شهید علم الهدی همچنان به عنوان تالار عروسی بهشت هویزه به فعالیت خود ادامه میدهد.
فاطمه میرحبیبی، معروف به خانم سادات از زنانی بود که در طول ۸ سال دفاع مقدس در پشت خط مقدم جبهههای جنگ در چایخانه اهواز یا پایگاه شهید علم الهدی مشغول خدمت به رزمندگان و جبهه بود. او در نهایت چند سال پیش با این آرزو که بعد از ۲۵ سال یادمانی در پایگاه شهید علم الهدی برای شهدایی که اعضای بدن آنها در این مکان مدفون است، ساخته شود، چشم از این دنیا فروبست.
خودش میگفت: چه بگویم از خواهران اهوازی که گریه میکردند و لباسهای خونی را میشستند. فقط لباس هم نبود، برانکارهای خونی را میآوردند و شب تا صبح در آب میخواباندند تا اینکه گوشت و پوست مجروحین و شهدا از آن جدا شود و فردایش بتوانیم آنها را بشوئیم. کاش بودید و میدیدید. با گفتن چطور میشود مطلب را رساند؟ واقعا دریای خون بود، ندیدید که! گوشت و پوست و خون به این لباسها چسبیده بود. اگر الان بود میگفتید بیاندازید دور این لباسها را، آن هم چه مقدار؟ کوه لباس بود، از نیروی دریایی بگیرید تا سپاه و بسیج و هواپیمایی، همه لباسهایشان آنجا میآمد. نزدیک عملیات که میشد، شبها هم خانمها تا صبح لباس میشستند. چقدر از اعضا و جوارح شهدا آنجا دفن شد، فقط خدا میداند. من پیش خودم میگفتم این مادران شهدا فقط میدانند بچهشان شهید شده، خدا را شکر از کیفیتش بیاطلاع هستند، چه طور میشود توضیح داد؟ وقتی جگر سفید رزمنده را لای لباسهایش میدیدم. یک مورد و دو مورد نبود که؛ و واقعا هم تحملش سخت است که ۸ سال با این شرایط زندگی کنی و حالا ببینی که «چایخانه» شده تالار عروسی و رستوران. چرا دقیقا اینجا؟ حتی در دل اروپا هم که منکر خدا شدن چیز غریبی نیست، برای سربازان وطن احترام خاصی قائل میشوند و همیشه به آنها احترام میگذارند، اما در این گوشه دنیا، در جایی که میگویند شهدا نمردند بلکه آنان زنده هستند و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند، اینگونه مدفن پارههای تن شهدا را گرامی میدارند!
در حقیقت تنها دغدغه این زنان تاسیس یادمان شهدایی در مکان سابق پایگاه علم الهدی است. از طرفی یکی از مقامهای مسئول در واکنش به درخواست این بانوان، مدفون بودن اعضا و جوارح شهدا را در پایگاه علم الهدی تکذیب کرده بود. این واکنش در حالی است که سند تصویری در این باره وجود دارد. فیلمی از سال ۶۴ وجود دارد که نشان میدهد این بانوان جگر یکی از شهدا را که در لباسهایش باقی مانده به دوربین نشان میدهند.
پس از اینکه ۳۵۰ نفر از این بانوان بر روی پیراهن یکی از شهدا نامهای به مقام معظم رهبری نوشتند، موضوع پیگیری شد، اما مسئولان محلی میگویند بر سر مالکیت این مکان بین سپاه و راهآهن مناقشه است و باید اول تکلیف این موضوع روشن شود. این در حالی است که ۲۰ سال در این مکان تالار عروسی بوده و هیچ مناقشهای سر آن نیست. حتی شنیدیم که بر روی دیوارهای این تالار تعدادی نقاشی و شعر نوشتند تا بگویند ما این کار را کردیم، اما تالار عروسی هنوز به کار خود ادامه میدهد و یادمانی ساخته نشده است.