گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛ محدثه ابراهیمی؛ در چند سال اخیر مشکلات استانها و نوع مواجه رسانههای محلی و سراسری با آن نشان میدهد صدا و سیما برای حل مشکلات استانها، قدمهای محکم و جدی برنداشته؛ شبکههای استانی نه در حل مشکلات و برآورده کردن مطالبات مردم استانها نقش داشته و نه در حفظ و تقویت خردهفرهنگهای اقوام ایرانی. در واقع سیمای استانها بیشتر از اینکه زبان مردم باشد، زبان مسئولین بوده؛ درهمین باره با داوود مرادیان، مدیرگروه مستند روایت فتح و فعال رسانهای به گفتگو نشستیم.
مرادیان یکی از مهمترین مشکلات صدا و سیما را گسترش کمی شبکهها دانست و گفت: تعدد شبکهها در قدم اول باعث ضعف رسانه ملی شده؛ دومین مسئله 24ساعته شدن شبکههایی است که ظرفیتش نهایتا 4،5 ساعت است و هیچ ضرورتی ندارد وقتی شبکههای استانی برنامه ندارد، 24ساعت برنامه پخش کنند و همان ساختاری که در صدا و سیمای تهران وجود دارد را در استانها اجرا کنند.
مرادیان، چالش جدی صدا و سیمای استانها را نادیده گرفتن ظرفیتها و تواناییهای رسانهای استان دانست و بیان کرد: مدیران شبکههای استانی مستقل از معاونت امور استانها نیستند و کاملا به صدا و سیمای مرکز وابستهاند؛ در مقاطعی در بخشنامهی سیمای استانهای مرکز به شبکههای استانی آمده بود که موظفید در برنامهی تولیدی استانی، سه بازیگر تهرانی را دخیل کنید و عوامل تولید آن برنامه از تهران به استان بروند؛ معنی این اقدام است که در صدا و سیما عملا با تخفیف استانها مواجهیم.
چندی پیش آقای رنجبران، مدیر سابق روابط عمومی صدا و سیما، در گزارش عملکرد پنجساله رسانهملی، سریال ایلدا را به عنوان افتخار صداسیما در حوزه اقوام مطرح کرده بود؛ در حالی که این فیلم ربطی به اقوام نداشت؛ چون کلیهی عوامل این سریال از تهران به کهگیلویهوبویراحمر رفته بودند و هیچ نسبتی با آن قوم نداشتند و آن سریال مزخرف مطلق بود. یعنی ما با صدا و سیمایی مواجه بودیم که مزخرف و فاجعه را فخر تلقی میکرد؛ ذهن تهران زدهی مدیران قبلی میگفت که در استانها استعداد و توانی وجود ندارد. در حالی که ما در استانها استعدادهایی داریم که با این طرز تفکر ازربین رفته.
مدیرگروه مستند روایت فتح یکی از راهحلهای مشکلات استانها را تمرکززدایی از تهران دانست و خاطرنشان کرد: تهران یکی از استانهای کوچک ایران است و استانها باید به تهران الگو بدهند و تمرکززدایی را از تهران شروع کنند تا مشکلات حل شود اما برعکس شد. این در حالی است که ما در استانها با دهها فرد امثال علیخانی، رشیدپور و فرزاد جمشیدی مواجهیم اما شخصیتهای رسانهای استانها مقلد الگوهای رسانهای تهرانی شدهاند و بهجای اینکه شبیه قوم خودشان باشند، شبیه تهرانیها میشوند.
در حوزه برنامهسازی نیز به جای اینکه به توانمندیهای بومی نگاه کنند و اهمیت استراتژیک منطقه خودشان را درک کنند، به مقلدین مرکز تبدیل شدند؛ برای مثال یک سلبریتی یا یک بازیگر از تهران به استان خود دعوت میکنند تا دیده شود.
مرادیان ادامه داد: عدم توجه به آثار نمایشی در حوزه اقلیمها مشکلی است که صدا و سیما با آن مواجه است. مراکز استانها توجهی به داشتههای خود ندارند؛ برای مثال در عرصهی تهیه مستند، چه اصراری وجود دارد که مثلا در شبکه اردبیل، مستند به زبان فارسی تهیه شود در حالی که زبان آنجا آذری است؟ باید به زبان آن منطقه برنامه تولید شود تا برای آذریزبانهای خارج از کشور هم حرف وجود داشته باشد.
وقتی صدا و سیما در مرکز کرمانشاه آنتن دارد، یعنی همزمان در حال پوشش استان دیالهی عراق و آن طرف مرز عراق است؛ پس باید به زبانی برنامه تولید کند که خارج از مرزها را هم تحت پوشش بگیرد؛ یا مثلا وقتی در آستارا آنتن نصب میکنند، چند کیلومتر از اذربایجان را هم دربرمیگیرد؛ پس سیمای استانها لاجرم باید بهجای الگو گرفتن از تهران، هویت مستقل خودش را حفظ کند و برای قوم خودش و به زبان آنها برنامه تولید کند.
این فعال رسانهای، سیمای استانها را استراتژیکترین معاونت در صداسیما دانست و گفت: به اعتقاد من معاونت امور استانها حتی از معاونت خبر و معاونت سیاسی هم مهمتر است اما متاسفانه به یک متروکهی مخروبه تبدیل شده. معمولا مهمترین اخبار در استانها رخ میدهد. در چنین مواقعی سیمای استانها باید حضور پررنگ داشته باشد؛ نهاینکه اخبار استانها از شبکههای سراسری پوشش داده شود.
قبل از اینکه شبکههای سراسری به طرف حل مسائل استانها بروند، شبکههای استانی باید این کار را انجام دهند؛ اما باید پرسید در دورهای که گذشت هفتتپه در کجای سیمای استانها جا داشت؟ 33 شبکه استانی ترسو داریم که همگی به صدا و سیمای تهران وابستهاند و هیچ استقلالی ندارند. زبان این شبکهها زبان مردم نیست؛ زبان مسئولین است. کیفیت برنامههایی که در شبکههای استانی ارائه میشود کم است و در نهایت مخاطبی هم ندارد.
سیمای استانها باید از نظر اجرایی درکی از مسائل استان خودش داشته باشد و به زبان مردم خودش محتوا تولید کند. در واقع باید مسائل منطقهی خودش را درنظر بگیرد اما توجه نمیکند؛ مثلا وقتی ترکیه روی بحث تجزیهطلبی کار میکند، کار سه استان آذری زبان در کشور ما بسیار سخت میشود و باید استراتژی و آیندهنگری داشتهباشند؛ یعنی بدانند این موضوع تبدیل به مسئله شده و به سمت تولید بروند؛ در حالی که چنین نبود و آقای دارابی، مدیر سابق این حوزه نه در زمینهی استانها تخصص داشت و نه انگیزه.