به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، مسعود فراستی که در برنامه «هفت» با موضوع بررسی و نقد فیلم قهرمان ساخته اصغر فرهادی حضور یافته بود، در نقد این فیلم اظهارداشت: فیلم قهرمان فیلمنامه ای کاملا شلخته دارد و از دو پلات فیلم ساخته شده که یک پلات آن کاملا فیلمفارسی است.
وی افزود: فیلمفارسی داستان کیف و طلا است و هیچ چیزی از آن نگاه امروزی ندارد و کاملا میتواند 2 هزار سال پیش اتفاق بیفتد و امروز رخ دهد. و اصلا معلوم نیست برای کجاست. اگر نقش رستم اول فیلم را بردارید، فیلم مطلقا در فیلمنامه محیط را نشان نمیدهد و اصلا چرا شیراز؟ چرا بندرعباس نه، چرا گیلان نه؟ یعنی هیچ چیزی به اسم مکان و فضا در فیلمنامه نیست.
این منتقد سینما گفت: گفتم این فیلم فیلمفارسی است، برای اینکه شخصیت اصلی خود قصه که این احتیاج به پولی دارد و آزادی موقت داشته باشد و بعد آن پول را جور کند، از قبل میگوید هفتاد و خوردهای میلیون آماده است و بعد خیلی تصادفی طلافروش میگوید نمیخرم (به دلیل کار نکردن ماشین حساب) و بعد همین آدم میشود قهرمان درستکار برای اینکه نمیتواند پول را آب کند. این کاملا فیلمفارسی است در حالی که من در فیلمفارسی این فرایند را در فیلمنامهای بهتر میبینم.
وی با بیان اینکه این فیلم پلات دومی دارد که سیاسی است و فرهادی دارد با آن کار میکند، گفت: فیلم با زندان شرع میشود و با زندان تمام میشود. تصویری از توی زندان داریم. چیزی حدود یک دقیقه دوربین در زندان ساکن است و بیرون را نشان میدهد. به همراه سکوت. آهنگ نداریم و بعد هیچی به هیچی. این میتوانست بشود 5 دقیقه یا 3 ثانیه. این پلات اصلی فیلم است اما زمان اصلی فیلم را نگرفته و چیزی حدود نیم ساعت یا 25 دقیقه فیلم را این خط جلو میبرد.
فراستی ادامه داد: اینجاست که فیلمساز بازی میدهد. شعار سیاسی میدهد، پس میگیرد. دوباره قهرمان ضدقهرمان میشود، بیقهرمان میشود. رسما قهرمان را پس میگیرد. این دیگر قهرمان نیست. فیلم علیه قهرمان است و این دیگر سیاسی است. علیه قهرمان به این معنی است که ما در جایی زندگی میکنیم که قهرمان نداریم و قهرمان ساخته شده نظام است. نظام فیلم که یعنی زندان و این زندان قهرمان میسازد که این قهرمان قلابی است.
وی با طرح این سوال که قهرمان واقعی فیلم کجاست؟، گفت: قهرمان آنجایی است که دو بار دعوا میکند که آن را هم پس میگیرد. در زندان، در را محکم میبندد و 10 ثانیه بعد میگوید ببخشید. این فیلمساز ماست. یعنی دارد روی دومی کار میکند و میگوید این جمعیت است و قهرمانش این است و قهرمان ساخته و پرداخته حاکمیت است که حالا در فیلم، حاکمیت، زندان است. رحیم در جایی قهرمان است که از این زنجیر بیرون میآید و یکی دو جا از این کنش بیرونی نشان میدهد که به او نمیخورد. شبیه کنش هایی که به شهاب حسینی (حجت) در فیلم جدایی نادر از سیمین داده بود که به شخصیت او در آن فیلم هم نمیخورد.
فراستی تصریح کرد: در پایان هم فیلم با زندان تمام میشود. جایی که به اصطلاح قهرمان متعرض شده، آسیب باید ببیند و باید به زندان برگردد و تنها کنشی که در این سیر پیدا میکند جعبه شیرینی برای زندانیان است. این را با هم موازی جلو میبرد. کاش هوشمند بود و این دو را با هم جلو میبرد. ما باید در فیلمنامه آدمها را میشناختیم. تقریبا هیچ کسی از تنابنده و دخترش تا خواهر رحیم و شوهر خواهر آن، مطلقا این افراد نه شناسنامه دارند و نه فضای زیستی دارد. با دوربین آپارتمانی در شرایطی که میتوانست دوربین یک مقدار اجتماعی شود، یعنی لانگ شود و بعد دور و بر را ببینیم. دوربین همچنان دوربین عقب افتاده فیلم جدایی است که البته از آن عقبتر است چون در آن فیلم کمی به فضا میخورد اما در اینجا اصلا.
این منتقد سینما افزود: از پلان اول وقتی آدم از زندان بیرون میآید، اصلا شاهکار است به نظر من. از چپ کادر میآید از زندان بیرون و بعد دنبال اتوبوس میافتد و نمیرسد. یعنی از همان ابتدا باید ترحممان به او جلب شود. بعد باید ببینیم چه کسی کنار نقش رستم میآید که میشود با آن اساسی نمادبازی کرد. یعنی معلوم است اینجا را با هدف نمادبازی ساخته است. (رحیم) از چپ کادر در نمای اکستریم لانگ شات حرکت میکند. میآید و دیگر من گماش میکنم و حتی در این سوپر اکستریم لانگ شات هم دیگر نمیبینم و فقط نقش رستم میبینم؛ دوربین هم که انگار باد دارد میبرد که این دیگر شوخی است.
وی ادامه داد: این سکانس برای فیلمسازی که 10 تا فیلم پشتش است و مطرح است و جایزه جهانی دارد، این شروع و این دوربین، این شخصیت پردازی با آن قهرمانی که در نمای نقش رستم اندازه یک مورچه است، نشان میدهد مسالهاش قهرمان نیست بلکه آن نقش رستم است. که البته با نقش رستم هم کاری ندارد چون آن را رها میکند.
این منتقد سینما گفت: در سکانس مرمت نقش رستم یک پله داریم که رحیم با دمپایی از پلهها بالا میبرد و بعد دوباره پایین میآید لخ لخ لخ (صدای کشیده شدن دمپایی به زمین). دارد این آدم را میسازد. از اول معلوم است که به این آدم ابدا سمپاتی (علاقه) ندارد و قهرمان را فکستنی و رقت انگیز و از نظر من مفلوکش میکند. فیلمساز میخواهد در پلات دوم از این آدم رقت انگیز بخورد و به همین دلیل فیلم را مفلوک و رقت انگیز میکند.
فراستی افزود: فیلم دارای یک فیلمنامه به شدت ضعیف و چندپاره است که صحنهها را هم میتوانیم جا به جا کنیم و زمان را کم و زیاد کنیم و هیچ اتفاقی رخ ندهد. با آدمهایی که غیرقابل شناسایی هستند. از صاحب کیف تا خواهر و بقیه افراد. آنقدر سوراخ فیلمنامهای دارد که بهتر است از آن بگذریم. یعنی میشود گفت اگر غیر از این فیلمساز که اسم دارد فرد دیگری این فیلم را میساخت اصلا این بحثها شکل نمیگرفت چون این فیلم در حد یک فیلم اولی بود.
وی در واکنش به این گزاره که فیلمساز سیاسی نیست گفت: حتما سیاسی نیست چون ما باید یک آدم طبقه متوسط طرفیم که (در گذشته) یک حدی طبقه خودش را میشناخت و الان نشان میدهد که دیگر نمیشناسد. فیلم اساسا به تمام آدمهایی که در فیلم گذاشته که تماما طبقه متوسط رو به پایین است، به هیچ کدامشان سمپاتی ندارد. وقتی سمپاتی ندارد یعنی هیچ تعهدی هم ندارد. حتی توهین میکند و دوربین از بالا میگیرد.
فراستی با بیان اینکه سینما شفافترین مدیوم برای لو دادن ناخودآگاه و لو دادن دروغهای فیلمساز است، گفت: هر چقدر تو ادعا کنی، یک کات، یک جای دوربین، یک مکث اضافه یا کم تو را لو میدهد. یک مثال، دیالوگی در فیلم هست که میگوید «حیف این مملکت که دست شماهاست». اینکه چه کسی این را میگوید، بماند. آقای قهرمان شده در زندان، طرف بهش میگوید خیلی مردی، اگر مردی از خودکشی اخیر حرف بزن. خیلی هم خشن میگوید. گویا قهرمان در زندان نبوده و نمیداند ماجرا چیست. مهمترین پلان فیلم به نظر من اینجاست.
وی ادامه داد: پسری که این را میگوید اصلا بد نیست و این جمله میگوید و میرود. بعد رحیم به گوشهای میرود و مینشیند. دوربین یک دوربین ترسوست که نمیخواهد این بحث را ادامه دهد. دوربین از دور نشان میدهد که قهرمان، حیران نشسته است. (فیلمساز) برای اینکه میداند این نما بدون حرکت و سمپاتی لو میرود، یک موسیقی روی آن میگذارد. برای اینکه لو نرود. تنها جایی که موسیقی وجود دارد اینجاست. در واقع این مهمترین نما از این قهرمان فیلم است.
این منتقد سینما تصریح کرد: اما این آدم به این حرفها نمیخورد. آدمی که با دروغ زندگی کرده، با دروغ میخواهد طلا بفروشد و نمیفروشد. آدمی که آلت دست است و کنشمند نیست. این آدم مفلوک چه عکسالعملی میتواند به این خودکشی داشته باشد؟ معلوم است که ندارد و برای همین دوربین در آن موقعیت او را از دور میگیرد.
وی گفت: این لحظه از آن لحظات مهم فیلم است و اگر فیلمساز به معنای خوب کلمه، اجتماعی یا سیاسی بود اینجا میایستاد. وقتی درب را روی رئیس زندان میبندد و بعد معذرت خواهی میکند، معلوم است واکنش سیاسی است. یا در برخوردش با کمیته امداد، کنایههایی میزند که در درون اثر جای ندارد. کنایه را بزن اما کنایه باید در درون اثر باشد.
وی در واکنش به این نکته که رحیم به واسطه اشتباهات خود و اشتباهات اطرافیان به این ورطه میافتد و سیستم نقشی ندارد، گفت: رحیم یک فرد است اما اولا در جایی که هست (زندان) یک خودکشی شده. دوم به او میگویند (مسئولان زندان) بیا مصاحبه کن و آنها (مسئولان زندان) از قِبَل مصاحبه رحیم برای خودشان جیبی میدوزند تا بگویند این آدم که خیّر و با اصول، دست پرورده ماست، در زندان ماست و ما هم با او رفتار خوبی داریم. این دیگر سیستم است و ربطی به اشتباهات افراد ندارد.
فراستی اظهارداشت: در بیرون از زندان چه اتفاقی میافتد؟ در بیرون هیچ چیزی از جامعه نمیبینیم. آن خانمی که آمده کیف را گرفته و رفته و تا پایان متوجه نمیشویم چرا این خانم نباید برگردد؟ در فیلم کوتاهی که یکی از شاگردهای این فیلمساز ساخته گویا این خانم برمیگردد اما در این فیلم برنمیگردد. اینطور شنیدهام. یعنی حیف است که این لغت بگویم که از آن مگگافینهای فیلم است که اصلا ربطی به این فیلمساز ندارد و ما را سر کار میگذارد. چرا؟ برای اینکه نمیتواند درست حرف بزند و آدم بسازد و ما بفهمیم چرا این پول (سکه طلا) را از شوهرش پنهان کرده است. معلوم نیست چرا نباید صاحب کیف پیدا شود؟
وی با بیان اینکه باید در سینما زندگی ببینیم اما در این فیلم با زندگی مواجه نیستیم گفت: اصلا زن سابق رحیم کجاست؟ چرا یک پلان از او نداریم. پسر رحیم از همه بدتر. پسرش شکنجه میشود و رحیم به آن شکنجه رضایت میدهد و پسر با آن لکنت زبان مقابل دوربین مسئول زندان مینشیند و به نفع پدرش حرف میزد. رحیم ابتدا این را اجازه میدهد و بعد پس میگیرد و بعد بیرون میآید و قیافه شهاب حسینی (حجت) در جدایی نادر از سیمین را میگیرد. اینها ناشی از منطق شخصیت رحیم نیست. شکنجه و پس گرفتن آن هم برگرفته از منطق شخصیت رحیم نیست. همه اینها منطق فیلمساز است.
فراستی گفت: یعنی ما با یک آدم و با یک فضای زیستی مواجه نیستیم. پس فیلم چیست؟ فیلم اساسا جایزه میخواهد. همه اینها برای این است که الان تیزر آمریکایی آن را باید ببینیم و آن جماعت بیهویت ما که لَهلَه برای یک چیز فرنگی هستند، با این تیزر فرنگی به فیلم نزدیک شوند اما میزان فروش فیلم که فاجعه است و نشان میدهد دیگر این چیزها چندان نمیگیرد.
وی درباره سبک واقعگیرایانه فیلمهای فرهادی، گفت: واقعگرایی به معنای رئالیسم، به نظر من فرهادی اصلا رئالیست نیست و رئالیست اجتماعی که مسالهاش مساله مردم و اجتماع باشد، ابدا نیست اما از این شعار میخورد. روشن است که فیلم جایزه میخواهد وگرنه خود فیلم به عنوان یک پیکر واحد زنده که با ما تعامل میکند، نیست. این فیلم از نمای اول تا آخر به نظر من گدایی جایزه است و آن شکنجه بچه یک چیز جدید در آثار فیلمساز است. یک شکنجه و محاکمه است که خیلی غیرانسانی است و پس گرفتن آن هم هیچ چیزی از بار آن کم نمیکند.
وی با اشاره به بیانیه فیلمساز در روزهای اخیر، گفت: بعضیها دوست دارند روی این بیانیه سرپوش بگذارند و متاسفم که باید به موضع سخنگوی وزارت امور خارجه را به آن اشاره کنم که به شدت موضع پرتی بود. یکی دو روز قبل از انتشار بیانیه فیلمساز این موضع اعلام شد که موضعی پرت و ادامه دهنده دیروزیهاست. برای اینکه بگویند این محصول ماست و ما میفرستیم به اسکار. این موضع وزارت خارجه کشوری که ادعاهای دیگری دارد، نیست. بدتر اینکه سخنگوی وزارت خارجه باید بعد از آن بیانیه سیاسیِ بیپرنسیب (بیاصول، بیقاعده، بدون چارچوب اخلاقی) باید آن موضع را پس میگرفت که نگرفت.
فراستی گفت: بیانیه فیلمساز اساسا برای اسکار است. یعنی الان مراسم اسکار است و این تیزری که دیدیم نشان میدهد که فیلم نمیتواند روی پای خودش بایستد. اما دوستان دولتی ما باید جواب بدهند که چه چیزی را فرستادند و کسانی که از ارسال فیلم به اسکار دفاع کردند و بعد آن بیانیه را دیدند باید جواب بدهند.
وی تصریح کرد: در نظام فکری من نیست که باج بدهم. امیدوارم هستم که دولتیهای جدیدمان که ادعاهای انقلابی دارند، باج ندهند و باج نگیرند. اگر در برجام باج نمیدهید، اینجا به یک فیلمساز نباید باج بدهید. اگر اصلا از نظر تفکر باجدهنده نیستید اینجا چرا باج میدید؟ این خیلی بد است.