گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ سید اشرفالدین حسینی قزوینی معروف به «نسیم شمال» از شاعران دوران مشروطه میباشد. وی در سال 1287 هجری قمری متولد شد و در شعری زادگاه تولدش را قزوین نام برده است: «بنده در قزوین به دنیا آمدم/ چندی از بهر تماشا آمدم/ آمدم از غیب مطلق ناگهان/ چند روزی سوی گلگشت جهان»
نسیم شمال در 6 ماهگی پدرش سید احمد حسینی قزوینی را از دست داد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه صالحیه قزوین سپری کرد و سپس راهی عتبات شد. در کربلا در درس فقه و اصول میرزا عبدالله و میرزا علی نقی بزغانی صالحی حاضر شد و پس از 5 سال به قزوین بازگشت.
در سال 1324 ه.ق با مهاجرتش به رشت که با صدور فرمان مشروطیت همزمان بود تحول اساسی زندگیش رخ داد. آشنایی با رهبران مشروطه در گیلان باعث شد که درگیر مسائل روز کشور و یکی از مبارزان مشروطه گردد. زردتشتیان گیلان وی را مورد عنایت خود قرار دادند و اشرفالدین در آنجا شعرهای ابتدایی خود را سرود و با انتشار روزنامه نسیم شمال شعرهایش را که بیشتر جنبه طنز و انتقادی داشت به چاپ رساند. بنیان گذار روزنامه نسیم شمال خودش بود ضمن آنکه اشعار دیگران را در آن چاپ نمیکرد.
با به قدرت رسیدن محمد علی شاه و دستور وی برای انحلال مجلس اشرفالدین با سرودن مخمس مسمطی که در روزنامهاش به چاپ میرسد مردم را نسبت به این اقدام آگاه کرده و بسته شدن مجلس را فاتحهای برای انقلاب مشروطه میداند. شاه با قوای قزاق، مجلس را به توپ میبندد. عدهای از مشروطه طلبان و آزادیخواهان در باغ شاه اعدام میشوند. دستگیری آزادیخواهان در تهران، ادامه مییابد. در تبریز، مشروطه خواهان مقاومت میکنند و سید، حماسهآفرینان تبریز را در قطعهای میستاید.
در سال 1326هجری قمری محمد علی شاه برای اینکه شورش تبریز به رشت سرایت نکند، آقابالاخان که ملقب به سردارافخم است را با همراهی سپاهی بزرگ به رشت میفرستد و او را به حکومت این شهر منصوب میدارد. به محض رسیدن، سردارافخم انجمن ملی را منحل و شروع به دستگیری آزادیخواهان میکند و در این راه با تمام قوا به خشونت متوسل میشود.
خشونت سردار افخم به مطبوعات این شهر میرسد و روزنامه نسیم شمال توقیف میشود؛ اما سیداشرف از مبارزه دست نمیکشد و به عضویت «کمیته ستار» در میآید. اعضای این کمیته شامل عبدالحسین خان معزالسلطان، سردار محیی و میرزا کریم خان رشتی و تعدادی دیگر از مبارزان رشت بودند.کمیته ستار با رهبران سوسیال دموکرات قفقاز برای تهیه اسلحه و تهیه نقشههای پیشبرد انقلاب همکاری داشت.
با گذشت شش ماه از حکومت سردار افخم و اعمال خشونت به مردم، سید سلاح بر میدارد و با آزادیخواهان در روز16 محرم 1327هجری قمری، شهر رشت را تصرف میکنند. شش روز بعد از تصرف رشت توسط آزادیخواهان؛ یعنی در 24محرم 1327 هجری قمری، روزنامه نسیم شمال مجدد انتشار مییابد و سید به عنوان سخنگوی آزادیخواهان وارد صحنه میشود. شاه دوباره انقلابیون را تهدید میکند و سید در جواب او قطعهای تند و محکم میسراید.
انقلابیون گیلان و در راس آنها سید اشرفالدین در روز 14 ربیع الثانی 1327هجری قمری، وارد شهر قزوین شدند. مردم با دیدن او، به رقص و پایکوبی پرداختند و شعرهایش را با صدای بلند میخواندند. بعد از چند ماه، انقلابیون به سوی تهران رفتند و پس از مدتی جنگ و درگیری با قزاقان، سرانجام در روز 27 جمادی الآخر سال 1327هجری قمری تهران به اشغال مبارزان درآمد و این پیروزی، نام «فتح ملی» گرفت. محمدعلی شاه از سلطنت خلع و پسر خردسالش احمد شاه به سلطنت میرسد. سیداشرف نیز به مناسبت فتح تهران، تصنیفی میسراید. روزنامه نسیم شمال از این پس در تهران منتشر میشود.
سید اشعار انتقادی و فکاهی خود را هرهفته در نسیم شمال به چاپ میرساند. مضامین اشعارش دفاع از ایران و دشمنی با متجاوزان به میهن بود. اشرف الدین به تضمین از اشعار شاعرانی چون حافظ، سعدی، فردوسی، باباطاهر نیز پرداخته است. یکی از ویژگی های وی این بود که مصرع های مشهور یا عبارات رایج را به عنوان بندبرگردان در مخمس یا مسبط به کار میگرفت.
سید اشرفالدین به غیر از روزنامه نسیم شمال که مهمترین اثرش است و حدود بیست سال انتشار مییافت و با استقبال مردمی همراه بود و ضمن آنکه در سال 1338 هجری قمری بیست هزار بیت آن را در دو جلد، به نامهای «نسیم شمال» و «باغ بهشت» جمعآوری و چاپ کرد آثار دیگری نیز دارد که میتوان به آنها اشاره کرد:
1. «گلزار ادبی» که در مقدمه آن آورده است: «متأسفانه کتابی که جامع حکایات منظوم و اشعار آسان باشد، در دسترس شاگردان مدارس نبوده و اغلب از این تعلیمات بی بهره ماندهاند. به این ملاحظه، این مختصر کتاب را ترتیب داده، تقدیم معارف نمودم. اغلب این حکایات از قصص «لافونتن» و«فلوریان» که از قطعهنویسان فرانسوی و مشهور جمیع فرنگستان میباشند، استخراج شده و به فارسی منظوم کردم». لازم به ذکر است این کتاب، شامل سی و سه داستان از زبان حیوانات میباشد.
2. «عزیز و غزال»، کتاب دیگری است که در شرح عشق نافرجام دو دلداده به نامهای عزیز و غزال سروده شده است.
3. «منظومه اشرفی» اثری دیگر از سید اشرفالدین است که در شماره 13، سال 1333 هجری قمری، در روزنامه نسیم شمال وعده چاپ و پخش آن را داده بود؛ اما از این کتاب اثری به دست نیامد.
سید در سال 1305 هجری شمسی به عتبات رفت. با مراجعت از سفر عتبات انتشار روزنامه از سر گرفته شد اما در سال 1309 به دلیل بیماری جنون مدتی در تیمارستان بستری شد. پس از ترخیص از تیمارستان دوستانش اتاقی را روی آبانبار در ساختمان کوچکی واقع در عباس آباد شرقی برایش اجاره کردند. پس از مدتی نیز چون ثروت سید رو به اتمام بود دوستانش تصمیم گرفتند که روزنامهاش را مجدد به چاپ برسانند تا وی از این طریق امرار معاش کند. بدین ترتیب، سومین دوره انتشار نسیم شمال به صاحب امتیازی و مدیر مسوولی ح – حریرچیان و سردبیری محسن الحسینی حریرچیان آغاز شد.
با شروع این دوره، در تمام شمارهها، این شعر در زیر نام روزنامه چاپ شد: «به یاد اشرف دین سید ستوده خصال/ مشام خویش معطر کن از نسیم شمال»
درباره تاریخ وفات نسیم شمال اختلاف وجود دارد. در کتاب تاریخ جراید و مطبوعات، زمان فوت او سال 1314 خورشیدی ذکر شده است؛ اما در شماره 30 که در فروردین سال1313 چاپ شد و توسط محمد اسماعیل وطن پرست نوشته شد، چنین آمده است: «با کمال تأسف، وفات و رحلت ناگهانی آقای سیداشرف الدین (نسیم شمال) را در 29 اسفند 1312 خورشیدی به خوانندگان جریده، به وسیله آخرین شماره روزنامه، اعلام میداریم».
درمورد فوت سید نقل قولهایی نیز وجود دارد از جمله، حسین نعیمی ذاکر ملقب به حسین مجرد که صمیمیترین دوست اشرفالدین است میگوید: «روزنامه او هر روز ولولهای در شهر راه میانداخت. سیدی بود یک لا قبا نه بیم داشت و نه احتیاج... دولتها از دست او به ستوه آمده بودند سرانجام او را به عنوان دیوانه به دارالمجانین فرستادند و به زنجیر بستند. سرانجام معلوم نشد چرا او را سربه نیست کردند. در فروردین ماه ۱۳۱۲یحیی آرین پور در «از صبا تا نیما» آورده:از شهربانی، به من (حسین نعیمی ذاکر) در روزنامه شهر فرنگ خبر دادند که نسیم شمال فوت کرده و توصیه شد ماجرا را درروزنامه نیاورم. جنازه را از دارالمجانین تحویل گرفتم و با درشکه به مسگر آباد برده و بدون اینکه کسی بفهمد دفن کردم».
سعید نفیسی نیز در این رابطه میگوید: «او را به تیمارستان شهر نو که در آن زمان «دارالمجانین» میگفتند بردند، در قسمت عقب تیمارستان جایی به او اختصاص دادند. من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود. همان بود که همیشه بود. مقصود از این کار چه بود؟ این یکی از بزرگترین معماهای حوادث این دوران زندگی ماست».
.
در ادامه به نقل برخی از اشعار نسیم شمال میپردازیم.
نسیم شمال در مورد بستری شدن خود در تیمارستان شعری گفته و این اتفاق را پیشبینی کرده بود. در این شعر که مصرعی از آن تبدیل به ضربالمثلی مشهور شده، آمده است:
منکر غول و جن مشو وگرنه تکفیر میکنن/ یقین بدان که شیر از ترس زنجیر میکنن
برو به کنج مدرسه بخور تو نان و اشکنه/ آسته برو، آسته بیا که گربه شاخت نزنه
وی همچنین در مورد اوضاع نابسامان ایران مینویسد:
نه درس به کار آید و نه علم ریاضی/ نه قاعده مشق و نه مستطیل و ماضی
نه هندسه و رسم و مساحات اراضی/ خواهی که شوی مجتهد و مفتی و قاضی
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
صدسال اگر درس بخوانی همه هیچ است/ در مدرسه یک عمر بمانی همه هیچ است
خود را به حقیقت برسانی همه هیچ است/ جز مسخرگی هرچه بدانی همه هیچ است
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
در شعر دیگری درمورد محدودیتها و خط قرمزها برای شاعران و نویسندگان میسراید:
دست مزن! چشم، ببستم دو دست/ راه مرو! چشم، دو پایم شکست
حرف مزن! قطع نمودم سخن/ نطق مکن! چشم، ببستم دهن
هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن/ خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم/ لیک محال است که من خر شوم
همچنین در دوران احمد شاه در مورد گران شدن قند و گندم که از خرواری بیست تومان به سی تومان رسیده بود سرود:
باز در شهر خبرهای دگر میبینم
همه جا ولوله قند و شکر میبینم
گوشها را همه از غلغله کر میبینم
این چه شوریست که در دور قمر میبینم
کشمش انداخته مادر به دهان دختر
دختران را همه جنگست و جدل با مادر
پسران را همه بدخواه پدر میبینم
نه همین قیمت قند است به بازار گران
چیت غوغایی و پیراهن و شلوار گران
نفت و کبریت گران کاغذ سیگار گران
گوشها را ز همه لحم بقر میبینم