گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، امیرعلی وطن دوست باجگیران؛ هیتلر یک فرد بود ولی یک فرد نماند. امروزه هیتلریسم (جریان شناسی هیتلر) در بسیاری از دانشگاه های معتبر جهان مورد بررسی و تحقیق قرار میگیرد. او کسی بود که کشورش را پس از شکست در جنگ جهانی اول با روی کار آمدن به عنوان یک سیاست مدار نسبتاً جوان، به چنان شکوفایی بدل کرد که آلمان دوباره به اوج قدرت نظامی و صنعتی تبدیل شد و توانست یک جنگ همه جانبه دیگر را شروع کند. بسیاری شنیدهاند که هیتلر خجالتی بود و قبل از سخنرانی های شور انگیز و آتشین خود، متن آن را ضبط کرده و چندبار تمرین میکرد تا برای هر قسمت واکنشی شور انگیز داشته باشد. یکی از پرسش های مطرح در میان صاحب نظران جامعه شناسی و علوم سیاسی این بود که «چرا آلمانها با کشوری جنگ زده، دوباره پای سخنان هیتلر نشستند و خود را برای جنگ فراگیر دیگری آماده کردند!؟»
از منظر جامعه شناختی
شاید پاسخ در بررسی یک مفهوم باشد؛ اصلی مهم و قابل تامل منصوب به «افسردگی سیاسی». در توصیف آن به بیانی ساده میتوان گفت: گروه های مختلف سیاسی و حامیانشان مبتنی بر شرایط و جوّ سیاسی حاکم بر جامعه، به انزوا میگرایند و بعضاً این انزوا با توجه به عامل موجود در سطح جامعه، همه گیر میشود. برای مثال در یونان بعد از حمله اسکندر مقدونی به آتن، بعنوان پایتخت تمدن فلسفه در آن دوران، دیگر نتوانستند آن شکوه قبلی را بدست آورند؛ و یا در ایران که بعد از حمله مغول، تا سالیان دراز دراز نتوانستند از آن مصیبت آن تخریب بزرگ، سر برآورده و تا دوران تیموریان در افسردگی سیاسی به سر بردند.
آلمان نیز دقیقا در ۱۹۱۸ پسای جنگ جهانی اول، به تنهایی بیشاز ۲میلیون کشته داده بود و با حجم ویرانی های بیسابقه و پرداخت غرامتهای جنگی ۸۰ساله، نداشتن حق حاکمیت ملی در برخی مناطق کشور و جریحهدار شدن غرور ملی و در اوج انزوای جهانی، با جامعه مغروق در افسردگی سیاسی روبرو بود. تورم و بحران حاد اقتصادی و بیکاری تودهای را رقم زد.
آلمان در مسیر احیاء!
آلما نبا وجود شکست خانمان سوز در نوامبر ۱۹۱۸، در بیستمین سال قرن بیستم در کمال ناباوری آنهم دقیقا ۲سال پس از شکست جنگ، توانستد بر بخشی از مشکلات اقتصادی فائق آیند و در دورهی کوتاهی که آن را سالهای طلایی بیست میخوانند، در مسیر بهبود وضعیت قرار گیرند. اساساً در بحران های شدید اقتصادی و مشکلات اجتماعی و فرهنگی، جریانات افراطی برای جریان سازی اقدام میکنند. این جریانات که در صدد پایه گذاری یک نظام توتالیتر برمیآیند و در تمام أمور سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی دخالت میکنند. در خفقان این حکومت، بسیاری از فعالان سیاسی و نویسندگان و دانشمندان و هنرمندان تن به تبعید دادند و آلمان را ترک کردند. عدهی کثیری از نویسندگان و هنرمندانی که در کشور مانده بودند، از هر فعالیتی منع شدند یا خود انزوا را به حضور در فضای فاشیسمزده ترجیح دادند.
هایل هیتلر
از سال ۱۹۳۳ حزب نازی با سو استفاده از بحران اجتماعی و افسردگی سیاسی جامعه دستگاه دولتی را زیر کنترل خود درآورد و از فرمانبرداری ارتش مطمئن شد، به رهبری آدولف هیتلر، از ۱۹۳۴ به تلاش تسلیحاتی برای تدارک جنگ آغازید. آلمان دیگر دیگر یک جامعه افسرده نبود بلکه متاثر از سخنرانی های سراسر شور و هیجان و تزریق امید، دوباره سر بلند کرد. وقتی هیتلر در ایوان رایشستاگ غریب به ۷ساعت سخنرانی میکرد و از میلیون ها سرباز سان میدید، هیچکس گمان شکست او را نداشت. خود او گفته بود «تخریب رایشستاگ نماد انحطاط ماست» و همینگونه نیز شد. تا بعد از شکست دوباره در یک جنگ خانمان سوز دیگر، کشور به دو نیمه شرقی و غربی تقسیم شود.
در نهایت امر شاید بتوان شرایط امروز ایران را با آلمان پس از جنگ جهانی اول ازجهت فرورفتگی عمیق جامعه در یک «افسردگی سیاسی» فراگیر یکسان دانست. مردم ایران درگیر و دار مشکلات معیشتی و اقتصادی شدیدی هستند که به تمام ارکان زندگی آنان اعم از سلامت، روابط اجتماعی، خانواده و... سرایت کرده است. در همین زمان بود که دولت سیزدهم با شعار ایران قوی برسرکار آمد و وعدهی تشکیل یک دولت عادل، توسعه محور و محرومیتزدا را داد؛ ولی در کابینه دولت متاسفانه آنچنانی که انتظار میرفت، دولت مقتدر در شأن برنامههای طرح شده، تشکیل نشده و عملکرد آنها نوید پیشرفت در مسیر اهداف ترسیمی نمیدهد.
در بیانیه گامدومانقلاب رهبری فرزانه انقلاب به صراحت از فاصله بسیار بین بایدها و نبایدها و عدم تحقق عدالت در تمامی سطوح، یاد میکنند. عدالت به عنوان عنصر تضمین کننده یک حمکرانی سالم شناخته میشود. اگر مسیر آگاهی بخشی هم به مردم و هم به مسئولین، سرعت نپذیرد و عملکرد هر دو گروه بعنوان جریان تاثیرگذار اصلاح نشود، بیم یک سقوط اخلاقی و اجتماعی کلان در تمام جامعه ایران هست.
از طرفی تا هنگامی که باب مشورت پذیری و پاسخگویی مدیران به روی نخبگان و مردم باز نشوند، و مردم مسیر مطالبه درست از مدیران را درک نکنند؛ کشور آن شتاب مورد نیاز و آن نمود فراگیر و عمومی را نخواهد داشت. شاید در لفظ بتوان شعارهای بسیار داد و این شعارها را در بلندگوهای بزرگ و در مقابل چشم و گوش میلیون ها نفر ایراد کرد، امّا مادامی که مطالبه منطق حکمرانی مردم از حاکمان، تخصص و اخلاص محور به معنای کلمه نباشد، آش همان آش و کاسه همان کاسه است.
امیرعلی وطن دوست باجگیران - دانشجوی مهندسی مواد و متالورژی دانشگاه فردوسی مشهد
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.