به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، سرلشکر سید یحیی صفوی دستار و مشاور عالیمقام معظم رهبری و از فرماندهان دوراتن هشت سال دفاع مقدس در کتاب خاطرات خود با عنوان «از سنندج تا خرمشهر» که توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به چاپ رسیده است درباره شهید محمد بروجردی توضیح داده است: قبل از انقلاب من به تهران آمدم و به منزل ایشان (محمد بروجردی) در محله خیابان مولوی رفتیم. آنجا برای کارهای نظامی علیه رژیم شاهنشاهی جلسه داشتیم. ایشان خانم خودش و ما را سوار ماشین کرد و به خانه یکی از دوستانش در ورامین رفتیم. یادم هست زمستان بود.
خانمها را به اتاق دیگری فرستاد و خودمان زیر کرسی نشستیم و درباره فعالیت نظامی صحبت کردیم. در پوشش خانواده کارش را انجام میداد. هرکسی هم که در جاده، میدید خانمی جلو نشسته است و آقایی هم دارد رانندگی میکند و ما هم صندلی پشت نشستهایم، گمان اطلاعاتی نمیبرد. مثلاً آن موقع پاسگاه ژاندارمری معمولاً کنترلهایی میکرد، ولی با اینحال ایشان خیلی عادی رفتار میکرد و در چهرهاش آرامش و سکینه فوقالعادهای دیده میشد.
وی از سرداران مؤمن، عارف، بااخلاق، شجاع، صبور و ولایت مدار بود. من چنین فرماندهی در کردستان کمتر دیدم. ایشان فرمانده ما هم بود، چون فرمانده سپاه غرب کشور بود. وقتی من به سنندج رفتم، ابتدا فرماندهی سنندج بر عهده ایشان بود. آقای بروجردی ازنظر سجایای اخلاقی ممتاز بود و به او مسیح کردستان میگفتند. واقعاً چهره مسیحایی و نفس مسیحاییای داشت.
ازنظر شجاعت و قدرت سازماندهی توانمند بود و سازمان پیشمرگان مسلمان کرد را ایشان تأسیس کرد. پیشمرگان واقعاً برای آزادسازی کردستان خدمت کردند. آنقدر صبور و تأثیرگذار بود که وقتی نیروهای ضدانقلاب اسیر میشدند، با آنها بحث میکرد و آنها را متقاعد میکرد که مسیرشان اشتباه است. منظورم این است که حتی در مورد ضدانقلاب هم به کار فکری قائل بود.
بعضاً حکم اعدام ضدانقلابی که محکوم به اعدام شده بود را با توبه دادن و بردن پیش قاضی دادگاه، به حبس ابد تغییر میداد. اینقدر، قدرت فکری و نفوذ فرهنگی داشت. ایشان چه در کردستان و چه در جنگ منشأ اثر بود. انصافاً تا زمان حیات ایشان اگر بخواهم یک نفر اصلی را نام ببرم که در آزادسازی کردستان، نقش بزرگی عهدهدار بوده است، محمد بروجردی است که نقش فرماندهی داشت.
برای عملیات فتحالمبین هم کسی که حاضر شد و موافقت کرد؛ حاج احمد متوسلیان و بچههای سپاه مریوان را از کردستان به جبهه جنوب بیاورد و تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) را بنیانگذاری کند، محمد بروجردی بود. ما برای عملیات فتحالمبین در بهمنماه سال ۱۳۶۰ به کرمانشاه رفتیم. من و آقا محسن به آنجا رفتیم و بروجردی، ناصر کاظمی و فرماندهان دیگر هم بودند.
آقا محسن مطرح کرد که ما میخواهیم عملیات بزرگی در غرب رودخانه کرخه انجام دهیم، ولی یگان کم داریم و آمدیم از اینجا نیرو ببریم. شما یک تیپ تشکیل بدهید. ناصر کاظمی گفت «شما به دلیل جنگ در جنوب همه پاسدارها را دارید میبرید و بسیجیها هم به جنوب میآیند. ما برای کردستان نه پاسدار داریم و نه بسیجی. تازه میخواهید از اینجا یکچیزی هم بردارید و ببرید!»
ایشان با ناراحتی از جلسه بلند شد و بیرون رفت، ولی بروجردی بزرگوار خاطرم هست به ریشهای طلاییرنگش دست کشید و گفت «امام جنگ را مسئله اصلی میدانند. چشم، من خودم میآیم و نیروها را هم میآورم. ماشین و سلاح هم میآورم و از شما هم هیچچیز نمیخواهم. فقط یک حکم به من بدهید.» خودش رفت؛ بچههای مریوان و احمد متوسلیان و قجهای را به جنوب آورد و تیپ را تشکیل داد.
آقای بروجردی واقعاً مطیع امام بود. اوایل درگیریهای کردستان من رسماً در سخنرانیهایم برای پاسدارها، علیه بنیصدر موضعگیری میکردم. بروجردی یکی، دو بار به من تذکر داد و گفت «چون امام حکم فرمانده کل قوا را به ایشان تفویض کرده و منصوب امام است، شما علیه ایشان حرف نزن.»
من و بروجردی از قبل از انقلاب با همدیگر دوست بودیم و هردویمان مسلح بودیم. گفتم «آقا محمد، من ایشان را در فرانسه دیدم و میدانم چه آدم... است.» گفت «نمیخواهد دانستههایت را به پاسدارها منتقل بکنی.» اینطور آدمی بود. میگفت، چون حکم امام را دارد نباید علیه او صحبت کرد. درباره شهید بروجردی، اگر چندین کتاب بنویسند؛ یا فیلم بسازند، جا دارد. واقعاً یک شخصیت اسوه برای همه مجاهدین اسلام در لبنان و عراق و سوریه بود.
من شنیدم در سنندج یک پاسدار سر موضوعی ناراحت میشود و یک سیلی به گوش بروجردی که فرمانده بود، میزند. ایشان آن پاسدار را میبوسد و میگوید «خیلی خب، حالا بیا برویم دفتر مشکلت را بگو که من حل کنم.» این چیزها دروغ نیست. واقعاً از این بزرگوار سجایای اخلاقی عجیب و همچنین مقاومتهای چشمگیری دیدیم.
بروجردی تفکر مردمی داشت. اولین جملات مهمی که ایشان گفت این بود که ما باید بین ضدانقلاب و مردم کردستان فرق قائل بشویم و صف مردم را از صف ضدانقلاب جدا کنیم و به کمک مردم کردستان ایران برویم و ضدانقلاب را سرکوب بکنیم. واقعاً بینش اجتماعی بسیار وسیعی داشت. شاید از نظر نظامی بینش من قویتر از ایشان بود، چون دوره افسر وظیفه را گذرانده بودم، ولی بینش اجتماعی و سیاسی ایشان خیلی بهتر بود.
جامعه کرد را میشناخت و برای این جامعه استراتژی فرهنگی داشت؛ مثلاً ایشان برای آبادانی و برای راهاندازی فرمانداریها و آموزشوپرورش خیلی تلاش کرد. فردای آن روز که سنندج را آزاد کردیم، دنبال استاندار و فرماندار و شهردار بود و به تهران زنگ زد و از آموزشوپرورش و مخابرات خواست؛ بیایند مدارس را راه بیندازند. معلمهای آقا و حتی خانمی را از تهران دعوت کرد و آمدند مدارس سنندج را راهاندازی کردند.
حتی به غذای مردم توجه داشت. آن موقع آرد و اینها که در سنندج نبود و باید از تهران میآمد. ایشان تماس گرفت، کامیون آرد آمد و نانواییها راه افتاد و شهر شکل گرفت. بروجردی یک فرمانده جامعه نگر بود.
قدرت سازماندهی ایشان فوقالعاده زیاد بود. اولازهمه دنبال ساختار و سازمان بود ولو برای ده نفر. از سپاه مشهد، سپاه شیراز، سپاه مثلاً لرستان و سایر شهرها و استانها به کردستان میآمدند، اما سازمان نداشتند. ۱۰ نفر، بیست نفر پاسدار و بسیجی که میآمدند، ایشان بلافاصله آنها را سازماندهی میکرد و از میان خودشان یک نفر را بهعنوان فرمانده میگذاشت و در محور مشخص به کار میگرفت. قدرت فوقالعادهای در سازماندهی نیروها داشت.
در یکی دو عملیاتی که از پادگان سنندج برای خارج کردن باشگاه افسران از محاصره انجام شد و تعدادی شهید شدند، همه ناراحت بودند، ولی ایشان خیلی صبورانه از جیب سمت چپش قرآن را درآورد و شروع به خواندن کرد و با قرائت قرآن آرامش ایجاد کرد. در حوادث و بلاهای بزرگ، بسیار انسان معنوی و تأثیرگذار و آرامی بود. شهادت افراد بزرگ هم او را منقلب نمیکرد، چون آدم خودساختهای بود و تحمل و ظرفیتش بالا بود.
اردستانی، حسین، از سنندج تا خرمشهر: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت: سید یحیی (رحیم) صفوی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۹، صفحات ۱۴۱، ۱۴۲، ۱۴۳، ۱۴۴، ۱۴۵