گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو_ مرضیه کوثری؛ یک ساعت از شروع جلسه گذشته و هنوز سخنران نرسیده است. سخنران، نماینده مجلس است و احتمالا همین سِمَت باعث میشود جملهی «برای خانم قاسم پور یک جلسه فوری پیش آمده» از نظر حضار چندان عجیب و غیرقابل تحمل نباشد، اما برای منِ خبرنگار بود.
ترجیح میدهم همچنان در جلسه بمانم تا شاید از بین این ۴۰ زنی که در دانشگاه آزاد تهران، ذیل پوستر «نشست علمی-تخصصی برنامه هفتم توسعه در بخش زنان و خانواده» جمع شده اند حرف مهمی زده شود. برای صرفه جویی در زمان، "خانم دکتر قاسمی" پشت میکروفن میرود و از مقدمه و محورهای سیاست گذاری برنامه هفتم توسعه میگوید و من به این فکر میکنم که برنامههای اول تا ششم توسعه اصلا چه بودند؟ مجری از جمع میخواهد اگر صحبت یا سوالی دارند حتما به اشتراک بگذارند تا زمان، در نبودِ خانم قاسم پور به بطالت نگذرد. صحبتهایی که بقیه میکنند برایم از صحبتهای خانم قاسمی جالبتر است، احتمال میدهم حتی از صحبتهای خانم قاسم پور هم جالبتر باشد. تا الان هر حرفی زده شده، اصطلاحا ایدئولوژیک بوده است، اما افراد جمع که صحبت میکنند گویی از کفِ جامعه و واقعیت زندگی مردم سخن میگویند. این را یک نفر از حاضران هم تایید میکند؛ با لحن گله مندی میگوید: «مبادا این جلسه مانند جلسات مهم دیگری باشد که نتیجه آن فقط چند عکس است که در خبرگزاریها پخش میشود.»
هرکس شروع به صحبت میکند در تلاش است که بنا بر رشتهی تحصیلی یا تدریسی اش، به زنانِ آن قسمت توجه کند. مثلا خانمی که در رشته تربیت بدنی تدریس میکرد؛ صحبت خود را با تبیین نیاز جامعه به ورزشِ زنان آغاز کرد. او معتقد بود ورزش تاثیر بسزایی در روحیه زن میگذارد و همین، باعث تحکیم بیشتر خانواده میشود. پایان حرفش جذاب بود؛ گفت: «اصلا علم ثابت کرده که حتی شنیدنِ نام "ورزش" باعث نشاط میشود.» دقایقی بعد، خانمی که مددکار و از قضا مشاور حوزه زنان هم بود، مشتی به افکارم میزند و با گفتن عبارت «مزاحمتهای اخلاقی» توجهم را به خودش جلب میکند. او از محل کار برخی خانمها گله میکند و میگوید: «باید برای خانمها در محل کارشان مشاور مخصوص زنان وجود داشته باشد. خانمهایی که با مزاحمتهای اخلاقی در محل کار روبهرو هستند باید بتوانند مشکلشان را مطرح کنند.» مشکلات مطرح شده خیلی گسترده و متفاوت است.
دو نفر در جلسه حاضر بودند که به گفته خودشان از دیگران متمایز بودند؛ دو نفری که نه از اعضای هیئت علمی بودند و نه استاد دانشگاه در حوزه زنان؛ آنها صرفا مادر بودند. یکی از آنها خودش را اینگونه معرفی کرد: «مادر خستهی دغدغه مندِ دهه هفتادی.» مشکل او در همین ۵ کلمه خلاصه میشد. مادری دهه هفتادی، که هم دغدغه حوزه زنان را داشت و هم بواسطه فرزندانش از فعالیت زیاد خسته شده بود. مادرِ دیگر، سه فرزند داشت و همین را با افتخار گفت که مورد تشویق خانم دکتر قاسمی قرار گرفت. تا قبل از حرفهای یکی از حضار، مسئلهی جوانی یا پیری جمعیت جزو دغدغه هایم نبود. او از میانگین سنی مردم سخن میگفت؛ اینکه تا چند دههی آینده به احتمال بالا صندوقهای بازنشستگی، ورشکست و در نهایت خودشان نیز بازنشسته میشوند. همه استدلالهایش تخصصی بود با آمار و شاخصهای کمیِ دقیق، آنقدری که در ذهنم نمانده است.
در بین عدهای که سخنانشان را شنیدم، یک خانم متفاوت بود. لحن حماسیِ او، باعث شد سکوت جلسه به اوج برسد و کسی سراغ تلفن همراهش نرود. او میگفت: «ما متاسفانه نتوانستیم طی ۴۰ سال انقلاب اسلامی مدل زن بودن، آنگونه که حضرت زهرا (س) بودند را به جامعه ارائه دهیم. برای هیچکدام از ما دقیقا یک الگو ترسیم نشده است که بدانیم از موقعی که بچه بدنیا میآید تا موقعی که به نوجوانی و جوانی میرسد منِ مادر، باید چگونه رفتار کنم؟ نهایت امر ختم به اینجا شده که مادری در جامعه ما ارجحیت ندارد. یعنی ما مادر را خانه دار تعریف کردیم؛ خجالت میکشد از اینکه بگوید من خانه دارم! مادر بودن با والده بودن فرق میکند. ما در جامعه، هزاران و میلیونها والده داریم؛ "مادر" نساخته ایم. اصلا هیچ سیاستی تا به امروز نگذاشته یم که مادر بودن چنان ارزش پیدا کند که زنان احساس کنند اولویتشان این است که مادر شوند. پیامبر (ص) [رفتار در] تک تک مکانها را به ما آموخته است؛ اگر قرار بود دختر بمانی مدل حضرت معصومه (س)، اگر قرار بود در جنگ نظامی حضور پیدا کنی مدل حضرت زینب (س)، اگر قرار بود شوهرت بد باشد مدل آسیه. ما فوقش تعریف کردیم که ۳۰ درصد از زنان ما اگر مدیر بشوند کار حل میشود. مگر اسلام به این صورت به قضیه نگاه میکرد؟ حضرت زهرا (س) در مسائل اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی ورود مستقیم و بی واسطه داشتند. ما کجا به دخترانمان این را یاد دادیم؟»
از ساعت ۱۰، انتظار برای حضور خانم قاسم پور، تجربه مشترک افراد حاضر در آنجا است. صحبتها ادامهدار میشود تا ساعت ۱۲ که خبر میرسد خانم قاسم پور تا دقایقی دیگر حضور پیدا میکند. ذهنم را دومرتبه مرتب میکنم. دقایقی پس از ورود وی، مجری خلاصهای از بحث را در اختیارش میگذارد. صحبتهای خانم قاسم پور و نکته نویسی حضار، همزمان آغاز میشود.
خانم قاسم پور معتقد است حوزه فرهنگ در کشور هشت سال به فراموشی سپرده شده بود و اکنون باید احیا شود. از صحبت هایش متوجه میشوم برنامه ششم توسعه که امسال برای سال ششم تمدید شده است، چندان موفق نبوده است. خودش دلیل این عدم موفقیت را نداشتن الگو در جامعه میداند. او در پایان به عنوان مطلب آخر میگوید: «شاید باور نکنید، اما شمایی که فعال حوزه زنان هستید، از منی که در دولت، سمتی دارم میتوانید تاثیرگذارتر باشید.» احتمالا شجاعانه از حقیقتی پرده بر میدارد، اما بهانهی خوبی هم هست که اگر اهداف این برنامه به نتیجه نرسید، بتواند خودش را تبرئه کند.
معلوم بود هم عجله دارد و هم ذهن مشوشی که گاهی وقتها وسط جمله، جملهی دیگری را شروع میکند و من میمانم و جملهی نصفه نیمهای که یا باید خودم تکمیلش کنم یا از ادامهی آن صرف نظر کنم. در حقیقت، با اینکه هدف از حضورم در اینجا، ثبت و ضبط صحبتهای خانم قاسم پور بود، اما موضوعی که تا آخر من را خسته نکرد صحبتهای افراد جمع بود؛ مانند کسانی که با سه فرزند، دست از دغدغههای خود نکشیده اند.