به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، سعدالله زارعی طی یادداشتی در ستون «یادداشت روز کیهان» با عنوان «کلید منافع حداکثری» نوشت: نقشآفرینی ایران در «سطح بینالمللی»، نقشآفرینی اصلی و مؤثر است، نه انضمامی و تبعی. واقعیت این است که آنچه ایران را ابتدا به «قدرت منطقهای» و سپس به یک عنصر تأثیرگذار در عرصه بینالمللی تبدیل کرده، ظرفیت ایران و سیاستهای آن طی حدود چهل سال گذشته است؛ نه اینکه ایران از طریق حضور و نقشپذیری در پروژههای بینالمللی یا شرکت در این پیمان و آن پیمان و از طریق واسطههای قدرتمندتر به این موقعیت دست پیدا کرده باشد. البته معنای این حرف اصلاً این نیست که مطلقاً نباید در پروژههای بینالمللی شرکت کنیم و یا نباید عضو این پیمان و آن پیمان شویم و از ظرفیت آن استفاده کنیم و یا اینکه نباید به سمت کشورهای قدرتمند جهان برویم.
واقعیت این است که در روند تحولات بینالمللی و موقعیت ایران و فرصتهایی که پیش آمده، بعضی دچار سوءتفاهم شدهاند و بعضی هم به گونهای حرف میزنند که گویی تغاری شکسته و ماستی ریخته و حال فرصتی پدید آمده تا کسانی از آن استفاده کنند، چرا ما نه؟ این در حالی است که اساساً یکی از مهمترین منشأهای تغییر در نظام بینالمللی، خود انقلاب اسلامی، نظام برآمده از آن و سیاستهای متداوم چهلوچند ساله جمهوری اسلامی بوده است؛ بنابراین جمهوری اسلامی جدا از تحولات عظیم جهانی نیست تا صرفاً به بهرهبرداری از شرایط بپردازد؛ بلکه بهعنوان یکی از دو سه عامل محوری تغییر در عرصه بینالملل، باید در شکلگیری روند و منافع آن مطالبه اساسی داشته باشد.
یک بحث مهم تحولات جهانی، کنار رفتن آمریکا و جبهه آن از مناسبات دست اول جهانی است. اینکه آمریکا از ابرقدرت (Super Power) به یک قدرت (Power) تبدیل شده، به دلیل شکستهایی است که با آن در عرصههای مختلف مواجه گردیده است. بخش عمدهای از این شکستها به دلیل مقاومت ایران پدید آمده است. مروری بر تحولات عرصه بینالملل مشخص میسازد که در طول این دوران، کشورهایی که به «جایگاه» مدعی آینده نظام بینالملل رسیدهاند، نوعاً در موقعیت تهاجمی نسبت به آمریکا نبودهاند. مرور آرای کشورها در شورای امنیت سازمان ملل نشان میدهد بعضی از این دولتها با آمریکا همراهی زیادی هم داشتهاند. پس اینها حداقل در افول موقعیت آمریکا در غرب آسیا نقشی نداشته و هزینهای بابت آن نپرداختهاند. ما البته به اینها «خیرمقدم» میگوییم، ولی واقعیت تغییر در شرایط غرب آسیا را هم به آنان گوشزد میکنیم.
در طول دهههای گذشته، یک جریان داخلی برای نقد کردن چک طرف خارجی تلاش میکرد ایران را وادار به تغییر در سیاستهای اصولی خود نماید و در واقع میخواست از این طریق ایران را در سیاستهای آمریکا ادغام کند. اینها از زمان حضرت امام خمینی (رضواناللهتعالیعلیه) میخواستند ایران متکی به آمریکا و منضم به آن باشد و لذا امام در آن زمان فرمودند «آنهایی که خواب آمریکا را میبینند، خدا بیدارشان کند.» (صحیفه امام، ج 19، ص 230) اینها تا همین چندی پیش روی موضع خود تأکید داشتند. پافشاری بر امضای برجام و FATF و پالرمو و... در این چارچوب صورت میگرفت. بعضی از آنان واقعاً «معتقد» بودند که بدون همکاری با آمریکا نمیتوان مسایل این کشور را حل و فصل کرد. مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی خود نقل کرده است که به حضرت امام نوشتم «بهتر است در زمان حیاتتان این بحث ایران و آمریکا را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است این بهصورت معضلی سد راه آینده کشور شود».
(ایسنا 31 شهریور 1392)
در مسائل منطقهای هم عدهای مدام میگفتند کلید حل مسایل منطقهای ایران، در گرو حل مسایل با عربستان و ترکیه و بهخصوص عربستان است. یک نفر از اینها در یک کنفرانس منطقهای با استخدام حقیرانهترین تعبیر گفت «ما حاضریم از عربستان گدایی رابطه کنیم!» اینها امروز هم گمان میکنند برقراری رابطه با عربستان کلیدی است که هر قفل را در منطقه باز میکند و فراموش کردهاند که رابطه ایران و عربستان از سال 1394 قطع شده و قفلهای منطقه پیش از این تاریخ هم وجود داشتهاند! در اینکه باید روابط سیاسی و... ایران و عربستان برقرار شود، هیچ حرفی نیست سیاست ایران هیچگاه بر مبنای قطع یا تضعیف رابطه با آن نبوده و در این 8 سال هم فقط شیفتگان آمریکا دنبال وصل دوباره این رابطه نبودهاند، بلکه بیش از آنها نیروهای انقلاب، مثل شهید سلیمانی هم گامهایی در این زمینه برداشتهاند. صحبت سر نوع مواجهه با پدیدهای بنام «بازبرقراری» روابط با عربستان سعودی است. بعضی گمان کردهاند که عربستان سعودی به دلیل فشار چین به برقراری مجدد رابطه متقاعد شده و خودش در وضعیت نیاز نبوده است و از اینرو معتقدند برای اینکه عربستان به عقب بازنگردد، باید امتیازاتی را برای آن در منطقه در نظر بگیریم! این در حالی است که از یک سو در عالم واقعیت این عربستان بوده که از چین درخواست وساطت در بازگشایی روابط ریاض ـ تهران کرده و از سوی دیگر ما نمیتوانیم از جیب مردم منطقه چیزی را که متعلق به خودمان نیست، به کسی بدهیم. بله ما معتقدیم عربستان هم مثل هر کشور دیگری در منطقه میتواند با کشورهایی مثل عراق وسوریه وارد تعامل و بده بستان شود، چیزی بدهد و چیزی بگیرد؛ اما اینکه چیزی بگیرد تا جواب درخواست کسی را بدهد، قابل قبول نیست و او هماینک در این موقعیت قرار ندارد.
در بحث روابط با طرفهای دیگر هم همین قاعده وجود دارد. در سطح منطقهای و بینالمللی ایران یک حضور همافزا و موثر دارد و کشورهایی مثل چین و روسیه مایلند از فرصت حضور ایران استفاده کنند. این چیز بدی نیست، بسیار خوب هم هست، اما مابهازاء دارد و این مابهازای فقط اقتصادی و اقتضایی نیست، ما در تعاملات جهانی یک عنصر شکلدهنده به تغییرات کلان هستیم، پس به اندازه آن باید از منافع آن بهرهمند باشیم.
ما در عرصه تصمیمگیریهای سیاست خارجی باید به «نیاز دنیا به ایران» توجه داشته باشیم و متناسب با نیاز آن، در پی موقعیت متناسب باشیم. اگر این نگاه به نتیجه برسد، منافع ملی ما تأمین میشود. مرعوب بودن، خود کوچکبینی و غرق در بعضی مشکلات جاری کشور شدن، با منافع ملی حداقلی هم مغایرت دارد چه رسد به منافع ملی حداکثری. این موضوعی است که بهعنوان درس اول در سیاست خارجی کشور باید مدنظر ما قرار گیرد.
ایران و جبهه ایران برای آنکه جهان و مناسبات آن تغییر کند، هزینه سنگینی که دیگران حاضر به پرداخت آن نبودهاند، متحمل گردیده و با صبوری و خردمندی پیش رفته است. بهعنوان مثال تغییر عراق از کشوری تحت اشغال آمریکا به کشوری که خود نقشی در تضعیف موقعیت جهانی آمریکا داشته باشد، تصادفی نبوده و بدون یک برنامه منسجم رخ نداده است و این چیزی است که دیگران در آن نقش ایفا نکردهاند. این نقش ایران و رفقای آن در غرب آسیا بوده است. ما وقتی با کشورها صحبت میکنیم لزوماً باید شرحی از آنچه کردهایم و هزینههایی که برای آنها دادهایم، ارائه بدهیم تا در نقطه آغاز صحبت، جایگاه ویژه ایران مشخص شود. ما اگر با تحلیل درستی وارد مباحث دیپلماتیک نشویم، با نتایج درستی از آن خارج نخواهیم شد.
بعضی از عناصر که سابقاً در جایگاههای دیپلماتیک کشور هم حضور داشتهاند و نوعاً گرای رابطه با آمریکا را میدادهاند، امروز که به نسخهنویسی درباره روابط ایران و عربستان و ایران و چین و ایران و روسیه میپردازند، باز هم گرای آنان آمریکایی است. این عناصر، ایران را ضعیف میدانند و معتقدند سیاستهای گذشته جمهوری اسلامی، ایران را ضعیفتر هم کرده و باید از فرصت پیشآمده برای تغییر سیاستها استفاده کرد. ببینید فاصله حقیقت و این ادعا چقدر است؟! واقعیت این است که مقاومت ایران، فضای بینالمللی را تغییر داده و ایران باید بقیه راه را با همین دست فرمان مقاومت برود و این تغییریافتگان - در اینجا کشورهایی مثل چین و عربستان - هستند که باید جانب منافع ایران را به اندازهای که در تحول جهانی نقش داشته است، بگیرند. اما کسانی که هیچگاه ایران و انقلاب اسلامی آن را قوی ندیدهاند و هیچگاه نازکتر از گل به آمریکا نگفتهاند، از ایران میخواهند در منافع به حداقلها بسنده کند و با دیگران هماهنگ گردد.
قدرتهای آسیایی از جمله ایران، چین و روسیه در وضعیت همکاری نزدیک قرار گرفتهاند که از آن میتوان رابطه راهبردی هم استشمام کرد و این همکاریها سرعت اضمحلال دشمنان ایران یعنی آمریکا و رژیم صهیونیستی را بیشتر میکند. راهبرد نگاه به شرق بدون این همکاری به سرانجام نمیرسد و جمهوری اسلامی با تأکید بر نقشی که در تغییر جهان داشته است، میتواند در شکلدهی به نظم آینده جهانی، «نقش ویژه» داشته باشد.