به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، زهرا حسینزاده، شاعر افغانستانی مقیم مشهد، از چهرههای شناختهشده شعر مهاجرت محسوب میشود. او اولین زن مهاجر است که کتاب شعرش در ایران منتشر شده و مورد توجه قرار گرفته است. کتاب «نامهای از لاله کوهی» اولین مجموعه غزل زهرا حسینزاده در سال ۱۳۸۲ توسط نشر عرفان منتشر شد و خیلی زود او را به جامعه ادبی ایران و افغانستان معرفی کرد. کتاب بعدی او مجموعه غزل «پلنگ در پرانتز» است که توسط نشر ایرانی سپیدهباوران منتشر شده است. مهمترین ویژگی شعر حسینزاده آینهگی برای بازتاب سختیها، تلخیها و تجربیات شاعرش به عنوان یک مهاجر است. به بهانه سیویکمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران با این شاعر مهاجر گفتوگو کردهایم.
متولد ایران هستید یا افغانستان؟
یکساله بودم که از افغانستان به ایران آمدیم. متولد شهر «لعل» در ولایت «غور» افغانستان هستم. ولایت غور تقریباً بین هرات و بامیان و بادغیس است و عموم مردم آن فارسیزبان هستند. با حمله شوروی و جنگهای داخلی افغانستان، بعد از اینکه وضعیت منطقه ما بحرانی شد، مجبور شدیم به ایران مهاجرت کنیم. از آنجا که نسبت به امام رضا(ع) عشق و علاقه خاصی داشتیم، مشهد ما را به سمت خودش کشاند.
خاطرهای از اولین زیارتتان از حرم امام رضا(ع) دارید؟
اولین زیارت یادم نیست. اولین خاطرهای که از حرم در ذهن دارم مربوط به گمشدنم در حرم است. آن زمان هر هفته از جبههها شهدا را میآوردند و در حرم تشییع میکردند. تشییع جنازه شهدا برای من خیلی جاذبه داشت. یادم است با مادرم به حرم رفته بودیم که من با دیدن تشییع جنازه شهدا دست مادر را رها کردم و دنبال تشییعکنندگان راه افتادم. این، اولین زیارت من نبود، اولین خاطرهای است که از حرم در ذهنم مانده است.
چگونه وارد فضای شعر و سرایش شدید؟
در مقطع دبیرستان بودم که برای نخسینبار تصمیم گرفتم به جلسات شعر و داستان بروم. پیش از آن تجربه کار فرهنگی را داشتم، ولی فعالیت ادبی را از دوران دبیرستان شروع کردم. آن زمان دفتر هنر و ادبیات حوزه هنری مشهد، کلاسهایی در حسینیه امام سجاد(ع) گلشهر برگزار میکرد. ابتدا در جلسات آموزشی داستان شرکت کردم و بعد به جلسه شعر رفتم. یکبار که اتفاقی در این جلسه شعر خواندم، با استقبال خوبی روبهرو شد و اینطور بود که به صورت جدی از سال ۱۳۷۸ وارد عرصه شعر شدم.
شما نسل چندم شاعران مهاجر محسوب میشوید و درباره شعر و شاعران نسل خودتان چه نظری دارید؟
دو نسل قبل از ما، در شعر مهاجرت سابقه داشتند. نسل اول شامل استاد کاظمی، استاد ابوطالب مظفری، سیدفضلالله قدسی، سعادت ملوک تابش، و خانمها فائزه جوادمهاجر و زهرا رسولی بودند. بعدتر کسانی مثل رفیع جنید، سیدرضا محمدی، سیدضیا قاسمی و... بالیدند. ما نسل بعد از این شاعران هستیم. استاد کاظمی در بعضی از مصاحبهها و نوشتههایشان از این نسل به عنوان «رستاخیز» یاد میکند. جوانان زیادی بودیم که وارد فضای شعر شدیم و در جلسات و انجمنها حضور جدی داشتیم. تقریباً همهمان با هم صاحب کتاب شدیم. کسانی مثل غلامرضا ابراهیمی، رحیمه میرزایی، معصومه صابری، بعدها الیاس علوی و امانالله میرزایی هم به این جریان اضافه شدند. بنابراین میتوانم بگویم دوره خوبی بود و شاعران زیادی پرورش یافتن و کتاب منتشر کردند. کتابهایی که جان دوبارهای به شعر مهاجرت داد و این شاعران را به نوعی در جامعه ادبی افغانستان و ایران تثبیت کرد.
اولین کتابتان چه سالی چاپ شد و از انتشارش چه حسی داشتید؟
اولین کتاب من «نامهای از لاله کوهی» بود که در سال ۱۳۸۲ چاپ شد. آقای شریعتی در نشر عرفان ریسک کردند و آثار تعدادی از شاعران تازهکار را منتشر کردند که کتاب من هم جزوشان بود. ما شاعرانی بودیم که اولین آثارمان را منتشر میکردیم و کسی چندان ما را نمیشناخت. حس خوبی داشتم؛ حس آدمی را داشتم که صاحب اولاد شده است؛ خوشحالکننده بود. انصافاً اگر این کتاب چاپ نمیشد، شاید هیچوقت به جامعه ادبی معرفی نمیشدم؛ چاپ این کتابها باعث شناخته شدن من و امثال من به جامعه ادبی شد.
در بین آثار شما - مانند اکثر شاعران مهاجر - شعر اجتماعی جایگاه ویژهای دارد. از همان ابتدا کار را با شعر اجتماعی شروع کردید؟
اولین موضوعی که آن زمان ما را به شعر گفتن وادار میکرد، دغدغههای مذهبی بود. من هم نخستین آثاری که خلق کردم در حال و هوای دین و مذهب بود. در کنارش وضعیت مهاجرت و مشکلات افغانستان باعث شد به سمت شعر اجتماعی هم بروم. آن زمان من و بعضی از بانوان شاعر دیگر، اولین زنانی بودیم که به طور جدی شعر گفتیم و صاحب کتاب شده بودیم. به همین خاطر، هنوز فضا برای نوشتن شعرهای عاشقانه چندان باز نبود؛ فکر میکردیم این کار نوعی تابوشکنی است. به همین خاطر ابتدا با شعرهای مذهبی شروع شد، بعد اجتماعی شد و در شعرهای آخر همان کتاب به شعرهای عاشقانه میرسیدیم. این خط سیری بود که ما پیمودیم. البته اگر کسی آثار من را بخواند، متوجه میشود که در شعرهایم جنبه اجتماعی و مذهبی از جنبه عاشقانه پررنگتر است.
لقب «بانوی غزل» که به شما دادهاند از کجا سرچشمه میگیرد؟
این لطف دوستان بود. من به مراسم بزرگداشتی در تهران دعوت شدم که در آن تعدادی از چهرههای جوان در رشتههای مختلف شعر و موسیقی و... مورد تقدیر قرار میگرفتند. در همان مراسم بود که این عنوان درباره من به کار رفت و ماندگار شد. هنوز هم بعضی دوستان لطف دارند و وقتی درباره من صحبت میکنند از این عنوان استفاده میکنند.
به هر حال قالب اصلی شعر شما همیشه غزل بوده و بیشتر اشعاری که از شما خواندهایم در این قالب بوده است؛ به خصوص که دو دهه اخیر غزل را رها نکردهاید.
بله. اگر سابقه چاپ کتابها را نگاه کنیم، کتاب من اولین اثری بود که از یک بانو شاعر مهاجر در ایران چاپ میشد. بعدها دیگر بانوان شاعر هم اضافه شدند و اتفاقات خوبی افتاد. این موضوع بیتاثیر نبوده است. یک نکته دیگر که باعث شد شعر من دیده شود، اشعاری است که درباره تلخیها و تجربیات مهاجرت سرودم که در ذهن مردم ماندگار شد. هنوز هم وقتی من را میبینند متوجه میشوم آن شعرها را یادشان است.
مانند شعر «دخترک جنگزده» که در دیدار شاعران با رهبر انقلاب هم قرائت کردید.
بله. آن شعری است که در ذهن شاعران و بعضی مردم ما ماندگار شده است؛ «بیست سال است به دامان شما چنگ زده / در دو راهیّ جهان دخترک جنگزده». در این شعر از مشکلات مهاجرت گفتم؛ از اینکه بیست سال است همسایه و همدل شما در ایران هستیم. شعرهایی هم دارم که درباره احوال و مشکلات شخصی و خانوادگی خودم است، ولی چون بهنوعی درد دیگران را هم روایت میکند، مورد توجه قرار گرفته است.
چرا درد و رنج در شعر شاعران مهاجر تا این حد پررنگ است؟ واکنش مخاطبان ایرانی به این نوع شعرها چگونه است؟
شاعر واقعی کسی است که زیست خودش را در شعرش منعکس میکند. شاعر مهاجر هم دور از این مسأله نیست. یادم است هر وقت که بین دوستان ایرانی شعر میخواندم، آنها به خاص بودن شعر مهاجرت و تلخی ویژه آن اشاره داشتند. بسیاری حتی آن را به عنوان یک امتیاز و ویژگی خاص برای شعر مهاجرت محسوب میکردند؛ چون این تلخیها و نوع روایتشان در شعر، تأثیرگذاری خاص و حال و هوای ویژهای به شعر مهاجرت بخشیده است. این قابل کتمان نیست که شعر مهاجرت، گونهای جدید از شعر را در ادبیات فارسی پدید آورد.
«علیمدد رضوانی» شعری برای کارگر دارد که خیلی روی مخاطب اثر میگذارد. یا شعری که استاد محمدکاظم کاظمی برای کارگران سر گذر نوشتهاند. این شعرها قبلاً در ادبیات ما نبود.
بله. شعر «کارگر» آقای رضوانی خیلی تأثیرگذار است. شعر «پیاده آمده بودم» از استاد کاظمی هم همینطور است. البته شعرهای استاد کاظمی آیینه تمامنمای مسائل مهاجران است، ولی اگر بخواهیم شعرهایی را که در عموم جامعه هم تأثیرگذار بودهاند نام ببریم، شعر «پیاده آمده بودم» از آن جمله است. ما هم جنگزده بودیم، هم کشورمان را از دست داده بودیم و هم در کشوری که به آن مهاجرت کردیم با سختیها و چالشهایی مواجه شدیم. همه این تجربیات تلخ دست به دست هم دادند و باعث شدند شعر مهاجرت یک تلخی متفاوت داشته باشد، همین هم شعر ما را خاص کرده است. بعضی از دوستان ایرانی که در این سالها به جلسه «درّ دری» میآیند، میگویند ما به این جلسه میآییم، چون شعر متفاوت میشنویم.
شعر کدام شاعر ایرانی یا افغانستانی در نگاه اجتماعی شخص شما تأثیر داشت؟
واقعیت این است که من در شعر اجتماعی الگوی نداشتم. یاغی بودم و دوست داشتم خودم باشم و همان چیزهایی که در دسترس دارم را روایت کنم. ولی طبیعتاً در ناخودآگاهم شنیدن بعضی اشعار اجتماعی بیتأثیر نبوده است؛ مثل شعرهایی که از استاد کاظمی، استاد مظفری یا سیدرضا محمدی و سیدضیاء قاسمی و محبوبه ابراهیمی خواندم. خواندن شعر این شاعران ایدههایی به ما داده و طبیعتاً بر ما تأثیر گذاشته است.
از انجمن «درّ دری» صحبت شد؛ چگونه است که علیرغم تعطیلی بسیاری از جلسات و انجمنهای شعری در مشهد و تهران و دیگر شهرها، جلسه «درّ دری» هنوز هم با همه سختیهایی که دارد، کماکان برگزار میشود؟
انجمن «درّ دری» سابقهای نزدیک به سه دهه دارد. سه دهه است که این جلسه برگزار میشود و تا همین الآن هم ادامهدار بوده است. فکر میکنم همین که در فضای مهاجرت یک جلسه تا این حد استمرار داشته، نشان از تأثیرگزاری آن است. اینکه چند نسل به طور پیوسته وارد ادبیات میشوند و «درّ دری» مثل مأمن آنها را در پناه میگیرد، نشاندهنده اهمیت «درّ دری» است. حالا بیشتر از سیزده، چهارده سال است که مدیریت این جلسه با خود من است و خوشحالم که هنوز این چراغ را روشن نگاه داشتهایم.
البته دیگر آن رونق سالهای گذشته را ندارد و اُفتهایی داشته است. مثلاً یک زمانی استاد «کلاهی اهری» به جلسه میآمدند، مرحوم «غلامرضا بروسان» میآمد، استاد محمدکاظم کاظمی بیشتر حضور داشتند و حتی شاعرانی از تایباد و تربت جام و شهرهای مختلف خراسان خودشان را به انجمن «درّ دری» میرساندند. اما حالا میزان استقبال مثل سابق نیست. یک دلیلش این است که شعر به آن اندازه که برای نسل قبلی اولویت داشت، برای جوانان امروز اولویت ندارد. هنرهای جدیدتری مثل نقاشی، طراحی، موسیقی، عکاسی و تئاتر و... مورد توجه نسل جدید است و به آنها گرایش بیشتری دارند، ولی کماکان شعر زنده است و زنده خواهد ماند.
تا امروز چند کتاب منتشر کردهاید؟
از آثار خودم به شکل مستقل یکی همین «نامهای از لاله کوهی» است که سال ۸۲ چاپ شده و دیگری کتاب «پلنگ در پرانتز» است که سال ۹۰ چاپ شد. دو تا کتاب هم گردآوری کردهام؛ یکی گزیدهای از شعرهای «سعادت ملوک تابش» است که خودم گزینش کردم و بر شعرها یک مقدمه هم نوشتم. کتاب دیگر هم مجموعه شعر «جان پدر کجاستی» است که شعرهای همدلانه شاعران ایرانی و افغانستانی برای واقعه تروریستی در دانشگاه کابل است.
«جان پدر کجاستی» کتاب ویژهای است. تعداد زیادی از شاعران ایرانی برای واقعه تروریستی افغانستان شعر گفتند و حال و هوای جامعه کاملاً تحت تأثیر این شعرها و همدلیها بود. چه شد که به فکر گردآوری و انتشار این کتاب افتادید؟
عنوان «جان پدر کجاستی» جامعه ایرانی را تکان داد. این جملهای بود که پدر یک دانشجوی دختر بعد از بارها و بارها تماس بیپاسخ، به او پیامک کرده بود و روی صفحه گوشی دختر شهیدش ثبت شده بود. این عکس موجی از عواطف و همدلی دوستان ایرانی را برانگیخت. بسیاری از هنرمندان واکنش نشان دادند و خیلی از شاعران شعر نوشتند. چون تعداد این شعرها خیلی زیاد بود، به فکر افتادم که این شعرها را جمعآوری و گزینش کنم.
در حین جمعآوری شعرها هم اتفاقات جالبی افتاد. یادم است کودکی در سن دهسالگی برای ما نقاشی و شعر فرستاده بود. همچنین از بعضی کشورهای دیگر مثل هندوستان و پاکستان و تاجیکستان هم شعر دریافت کرده بودیم. تعداد شعرها خیلی زیاد بود، ولی چون بنا داشتیم کتاب یک گزیده خوب از شعرهای آن واقعه باشد، اشعار برتر و شاخص را انتخاب کردیم.
درباره شعار هفته کتاب امسال ایران «آینده خواندنی است»، چه نظری دارید؟
شعار خوب و جذابی است، به خصوص دورنمایی که در این شعار وجود دارد میتواند تلنگری به ما و جامعه افغانستان باشد. حقیقتاً میان انسانی که کتاب میخواند و کسی که سراغ کتاب نمیرود، تفاوتهای بسیار آشکاری است. جامعه ما هم نیازمند مطالعه و دانش و علمآموزی است. قطعاً آینده خواندنی است و ما بدون کتاب و مطالعه، به جای پیشرفت، پسرفت خواهیم داشت.
البته جامعه مهاجر و بسیاری از مردم ما هم نشان دادهاند که عاشق مطالعه و کتاب و دانش هستند؛ چنانکه دیدیم با وجود تکرار چندینباره عملیاتهای تروریستی، مردم ما دست از مدرسه و دانشگاه برنداشتند. این عشق و علاقه به دانش و مطالعه و علمآموزی، در کتاب «جان پدر کجاستی» و استقبالی که شاعران ایرانی به مردم ما داشتند هم انعکاس پیدا کرد. امیدوارم ارتباطات فرهنگی میان جامعه ایران و جامعه افغانستان بیشتر شود، چرا که این رابطه فرهنگی به هر دو کشور و هر دو ملت سود میرساند. ما راهی نداریم جز اینکه همدل باشیم و با زبان شعر و ادبیات و فرهنگ با هم ارتباط بگیریم.
سیویکمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران با شعار «آینده خواندنی است» از بیستوسوم آبان آغاز به کار کرد و تا سیام آبان ۱۴۰۲ به کار خود ادامه میدهد.