گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- نرگس علینقیان؛ سینمای ایران همچون سایر سینماهای ملل دیگر نیز با اقتباس از آثار ادبی توانسته جایگاه قابل توجهی در این حیطه به دست آورد. میتوان گفت ساخت این گونه آثار در حوزه فیلم از دهه ۴۰ شروع شده و در سالهای بعد از انقلاب در حوزه سریال نیز پیشرفت قابل توجهی داشته است. اما آنچه که به عنوان مسئله برای ما حائز اهمیت است آن است که فیلمسازان ایرانی تا چه اندازه به ساخت آثار اقتباسی از تاریخ، شخصیتها و ادبیات ایران توجه نمودهاند؟
در قسمت قبل از پرونده اقتباس به مسئله اقتباس در سینمای غرب پرداختیم و یادآور شدیم که اقتباس در غرب و فیلمسازی بر مبنای آثار ادبی، نمایشنامهها و شخصیتهای مطرح تا چه اندازه برای سینمای غرب و به ویژه صنعت سریال سازی آن قابل توجه است. اکنون در قسمت سوم از پرونده اقتباس به اصل اقتباس در سینما و صنعت سریال سازی ایران میپردازیم.
همانطور که در مغرب زمین کارگردانان بسیاری فیلمنامههای ساخته شده خود را بر مبنا یا با برداشتی آزاد از آثار ادبی اقتباس میکنند در ایران نیز این نوع از فیلمسازی در دهههای قبل از انقلاب و با کارگردانان به نامی، چون داریوش مهرجویی کلید خورد. میتوان اولین فیلم در این حوزه را «گاو» مهرجویی قلمداد کرد. این اثر که اقتباسی از «عزاداران بیل» نوشته غلامحسین ساعدی بود در سال ۱۳۴۸ به عنوان اثری اقتباسی خود را نمایان کرد. این اتفاق مبنایی بر آن شد که در سالهای بعد از آن نیز آثار اقتباسی دیگر، چون «داش آکل» به کارگردانی مسعود کیمیایی و با اقتباس از کتاب «سه قطره خون» صادق هدایت و «تنگسیر» نوشته صادق چوبک و به کارگردانی امیر نادری در سال ۱۳۵۲ ساخته شوند.
در سالهای پس از انقلاب اسلامی نیز رویه ساخت آثار اقتباسی همچنان ادامه یافت و حتی میتوان ادعا کرد که تبدیل به سبک محبوبی از ساخت فیلم برای کارگردانان ایرانی شد. «ناخدا خورشید» در سال ۱۳۶۵ و به کارگردانی ناصر تقوایی اثری اقتباسی با برداشتی آزاد از داستان «داشتن و نداشتن» همینگوی بود.
این روند همچنان پیش رفت به گونهای که میتوان گفت آثار اقتباسی سهم مهم و بسیاری از سینما و صنعت سریال سازی را در ایران از آن خود کرده است. اما با نگاهی به آثار اقتباس شده میتوان دریافت که تا حدی این سهم از فیلمسازی اقتباسی بیشتر بر مبنای آثار ادبی خارجی بوده است و نه ایرانی.
آثار قابل توجهی همچون «شبهای روشن» به کارگردانی فرزاد موتمن و با اقتباس از «شبهای روشن» داستایفسکی، «خواهران غریب» به کارگردانی کیانوش عیاری براساس نوشته اریش کستنر، «فروشنده» با اقتباس از نمایشنامه «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر و ... از جمله فیلمهایی میباشند که بر پای آثار ادبی خارجی ساخته شدهاند. هرچند که این نوع از ساخت آثار اقتباسی خود مهم و قابل تحسین میباشند، اما در کنار خود مسئلهای را نیز برانگیخته میکنند؛ پس اقتباس از آثار ایرانی چه میشود؟
میتوان از فیلمها و سریالهایی، چون «هامون» به کارگردانی مهرجویی و با اقتباس از «بوف کور»، «میهمان مامان» بر اساس یکی از کتابهای هوشنگ مرادی کرمانی، «قصههای مجید» با اقتباس از کتاب «قصههای مجید» و ... به عنوان آثاری که از منابع ایرانی اقتباس شدهاند نام برد.
با وجود آن که در دهههای اخیر ساخت آثار اقتباسی بر مبنای منابع ایرانی به نسبت خارجی بسیار کم بوده است، اما به شکل مقطعی در سالهای اخیر فیلمها و سریالهایی، چون «بدون قرار قبلی»، «زخم کاری»، «یاغی» و «سوران» به عنوان آثاری با اقتباس از ادبیات ایرانی ساخته شدهاند. اما هنوز این مسئله پابرجا است که چرا فیلمسازان برای ساخت آثار اقتباسی از منابع ایرانی اهتمام لازم را نمیورزند و به صورت مقطعی و همانند یک موج هرچند وقت یکبار به سراغ ساخت چنین آثاری میروند.
این درصورتی است که منابع ایرانی و ادبیات ایران، چون داستان، رمان، نمایشنامه و ... به قدری غنی میباشند که بعضا مشاهده میکنیم که سایر کشورها براساس منابع ادبی و تاریخی ایرانی شروع به ساخت آثار اقتباسی میکنند. برای مثال انیمه ژاپنی «امیرارسلان» با اقتباس از داستانی ایرانی ساخته شده است یا سریال «ابن سینا» را ترکیه با اقتباس از زندگی ابن سینا ساخته است. منبع ادبی، چون شاهنامه خود گواهی بر این گزاره میباشد. به صورتی که میتوان از دل این منبع ادبی و حماسی، برداشتهای آزاد بسیاری عرضه کرد و حتی در مجامع بین المللی آن را به ملل دیگر شناساند. فرصتی بینظیر که عموما فیلمسازان ایرانی نسبت به آن غفلت نشان میدهند.
اگر بخواهیم تحلیل این غفلت ورزی را شرح دهیم به چند مورد میتوان اشاره نمود: نخست عدم مطالعه فیلمسازان میباشد. همانطور که سرانه مطالعه در میان اقشار عموم مردم پایین میباشد، میتوان گفت که در میان سینماگران نیز این میزان کاهش پیدا کرده است؛ یا اگر اقتباسی نیز صورت بگیرد به شکلی ضعیف ساخته و پرداخته میشود. در صورتی که فیلمنامه نویسان میتوانند با مراجعه به ادبیات و به ویژه مطالعه آثار تاریخی، از شخصیتهای برجسته ایرانی اقتباسهایی بینظیر بسازند. لکن به نظر برخی از منتقدان سینمایی نیز عموما سینماگران اهل مطالعه تاریخ نیستند.
دومین دلیل را میتوان ضعیف بودن آثار ساخته شده بر مبنای اقتباس دانست. بسیاری از آثار ساخته شده بر پایه اقتباس وجود دارند که عموما نتوانستهاند مخاطب را نسبت به اثر خود جذب کنند. زین سبب بسیاری از سینماگران تمایل دارند تا فیلمنامههای اورجینال را کارگردانی نمایند. این درحالی است که عموما استقبال از آثار اقتباسی به ویژه اقتباس از شخصیتهای ایرانی از سوی مخاطبان سینما بسیار قابل توجه میباشد. زین روی این انتظار از سینماگران میرود که با توجه به وجود منابع غنی ایرانی و همچنین علاقع عموم مردم، نسبت به این موضوع توجه نمایند و آثار با کیفیتی را به مخاطب خود عرضه کنند.
یک مورد دیگر که میتوان به آن اشاره کرد، دشواری موجود در امر اقتباس در نزد سینماگران میباشد. با توجه به آن که ساختار ادبیات و سینما با یکدیگر متفاوت میباشد، این امر که کارگردان بتواند در اثر اقتباسی خود ظرفیتهای وجودی اثر ادبی را به خوبی بازنمایی کند خود حائز اهمیت میباشد. فیلمنامه نویس میبایست آن فضای ذهنی اثر را به صورت عینی بازنمایی کند و خود این امر میتواند کاری دشوار باشد تا جایی که سینماگران را از ظرفیت سینمای اقتباس بازدارد.
هرچند که دلایل دیگری، چون بحثهای اقتصادی، وجود سانسور، نبود ارتباط میان ادبیات و سینما و ... را اهالی سینما برای عدم ساخت آثار اقتباسی بیان کردهاند، باید تامل کرد که تا چه اندازه وجود چنین دلایلی مانع از ساخت آثار اقتباسی میشود؟ و در نهایت چگونه میتوان راهی مجدد برای برقراری پیوند میان ادبیات و سینما به وجود آورد.