گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-اهورا رحیمی؛ کلمهای که با آن به یاد خوابگاه، کتاب های زیاد، کلاس های شلوغ با صندلی های ردیفی، شغل های دانشجویی و احساسات ترم اول میافتیم، «دانشجو»؛ اما امروز، در زمانی که در آن زندگی می کنیم، یک چالش و هدف جدی ذهن دانشجویان را به خود مشغول کرده است؛ چالشی به نام مهاجرت.قدیم ترها وقتی کسی در رشتهای قبول میشد، دغدغه اصلیاش تنها گذراندن دوره تحصیلی بود و چندان نگران آینده شغلی خود نبود، چون مطمئن بود پس از فارغالتحصیلی کار مناسبی پیدا خواهد کرد. اما امروز چه؟ حتی دانشجویان رشتههایی مثل پزشکی یا دندانپزشکی هم با نگرانی بیکاری و آیندهای نامعلوم دست وپنجه نرم میکنند. بعد از کمی جستوجو در فضای مجازی و مشورت با دوستان، راهحل را در «مهاجرت» مییابند. بله، راه نجات را در ترک اینجا میبینند. این وضعیت برای دانشجویان علوم پزشکی است، حالا خدا به حال مهندسیها رحم کند!
دلیل ناامیدی و بیانگیزگی در بین دانشجویان چیست؟ چرا برخی دانشجویانی که قصد ماندن در کشور را دارند، دیگر دنبال نمره و معدل بالا نیستند و میگویند: «همین که پاس شوم کافی است!»، اما دانشجویی که به فکر مهاجرت است، دنبال معدل بالای ۱۹، پروپوزال و صدها چیز دیگر است. این فاجعه است! بیشترکسانی که تلاش بیشتری دارند، به فکر رفتن هستند. اما ریشه این فلاکت چیست؟ چرا به این روز افتادیم؟
آیا واقعا پزشک یا دندا نپزشک در این کشور آیندهای ندارد که به فکر مهاجرت است؟ وضعیت دیگر رشتهها هم که از این هم بدتر است. هرکس ممکن است نظری داشته باشد، اما از نظر من مشکل اصلی اقتصاد نیست. مشکل گرانی دلار و سکه و ارز نیست. اگر اینطور بود، آن جوانی که به فکر مهاجرت نیست هم باید به این فکر میافتاد. پس مسئله ریشهی عمیقتری دارد. به نظر میرسد یک ذهنیت کلی شکل گرفته که میگوید: «برو تا خوشبخت شوی، بمان تا سختی بکشی.» این موضوع حتی صرفا به فضای مجازی و افراد سودجویی که تنها به فکر منافع شخصی خود هستند هم مربوط نمیشود. مسئله اصلی، کمبود امکانات و بیاهمیتی به علم و دانش است. مشکل، پیچیدگی موفقیت در این کشور است.
تصور کنید دانشجوی سال آخر دکتری فیزیک ذرات باشید و بخواهید برای آینده خود برنامهریزی کنید. چند آزمایشگاه در این کشور برای تحقیقات کوانتومی مناسب است؟ آیا به راحتی بودجه و سرمایهای به شما اختصاص داده میشود تا شتابدهنده ذرات بخرید یا حتی بسازید؟ درست است که ما تحریم هستیم، اما بالاخره میتوان تجهیزات وارد کرد، هما نطورکه آیفون و PS۴ وارد میشود. بله، مسئله اقتصاد نیست، مسئله فرهنگ جامعه است.
ما عجله داریم، دنبال پیشرفت نیستیم و تنها به کالاهای مصرفی فکر میکنیم. همیشه میگوییم: «خب، خوبه که فلان قانون شیمی یا فیزیک را کشف کردی، اما چه سودی برای ما دارد؟ نان و آب که نشد!» یا اینکه در دانشگاه، دروس بیربط زیادی ارائه میشود و همه چیز به نمرهدهی محدود شده است. دانشجو حتی نمیفهمد ترم چهطورتمام شد و با یک شببیداری نمرهای میگیرد. یادگیری دیگر معنی ندارد.
مسئله اول، اهمیت دادن به علم و آیندهنگری است. باید به ساخت علم فکر کرد، نه صرفا تجاریسازی آن. اما هرچه بگوییم، نمیتوانیم از بحث تلخ اقتصاد بگذریم. اگر ده سال پیش به کسی میگفتید حقوق فلانی ۵۰ میلیون است، میگفت: «وای، چه زیاد!»، اما الان چه؟ انگار این حقوق تنها برای یک زندگی معمولی کافی است. اگر به دانشجوی پزشکی یا کنکوری بگویید حقوق یک پزشک عمومی ۵۰ میلیون است، میگوید: «۷ سال درس بخوانم، ۲ سال طرح بروم و ۲ سال سربازی کنم تا ماهی ۵۰ میلیون بگیرم؟!» بله، این اعداد دیگر زیاد نیستند. ما باید بتوانیم اولا با توجه به نیازهایمان دانشمند تربیت کنیم و ثانیا به آنها هویتبدهیم و امکانات و بسترهای مناسبی را فراهم کنیم تا در خصوص مسائل و نیازهای کشور بتوانند تحقیق و پژوهش کنند.
البته هرچه گفتیم، باز هم به همان بحث اولیه برمیگردد. مثال آن را امروز در فوتبال میبینیم. سالها پیش، برخی کشورها سرمایهگذاری کردند و امروز به نقاط مطلوبی دست یافتهاند. اما ما انتظار داریم مثلا یک مربی خارجی بگیریم در یک فصل و تیممان را بهتر از رئال مادرید تحویل دهد! حوصله ساختن و رسیدن را نداریم. نمیدانیم، ساختن زمانبر است؛ تخریب است که نیاز به زمان ندارد. تا صبح میتوان در این باره نوشت و نوشت. آیا درمانی هم وجود دارد؟ من به عنوان یک دانشجو میخواستم همین سوال را مطرح کنم. نمیدانم... و پاسخ با آنها که میدانند. ما که ایران میمانیم برای ساختن اش، البته اگر فرصتی به ما بدهند.
*انتشار یادداشتها به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.