موازنه قدرت جهانی و اقدامات استراتژیک ایران در مقابل آمریکا و رژیم صهیونیستی

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- اردلان کاشف، دبیر اسبق شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی استان لرستان: با آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین، کشورهای قدرتمند و قارههای توسعهیافته درگیر تغییراتی شدند که موجودیت و نفوذ خود را در خطر میدیدند! هر یک از این کشورها نیز در پی کسب منافع بیشتر از وضعیت جنگی حاکم بر جهان بودند.
در این میان، سران ایالات متحده آمریکا بیشترین احساس خطر را پیرامون خود داشتند؛ چرا که هژمونی و نظام تکقطبی جهان، که تحت مدیریت آمریکا قرار دارد، رو به افول و زوال است. این افول نه تنها ناشی از ظهور قدرتهای جدید در شرق، بلکه ریشه در مشکلات اقتصادی داخلی آمریکا، شکافهای عمیق سیاسی و اجتماعی و کاهش اعتماد بینالمللی به سیاستهای یکجانبهگرایانه این کشور نیز دارد.
یکی از عوامل احساس خطر آمریکا، بهکارگیری ابزارهای نوین توسط ایران، چین و روسیه علیه همپیمانان آمریکا بود. این "ابزارهای نوین" طیف وسیعی را شامل میشود؛ از فناوریهای پیشرفته نظامی همچون پهپادها و موشکهای نقطهزن، ابزارهای اقتصادی نظیر توسعه تجارت دوجانبه و چندجانبه بهمنظور کاهش وابستگی به دلار، و نیز افزایش نفوذ فرهنگی و رسانهای در مناطق گوناگون جهان. این تحولات، توازن نظامی و اقتصادی را به سود کشورهای قدرتمند شرقی، شامل ایران، روسیه، کرهشمالی و چین، تغییر میداد.
از این رو، ایالات متحده و رژیم صهیونیستی در صدد جلوگیری از تغییر موازنه قدرت در منطقه خاورمیانه و قاره آسیا برآمدند. یکی از نخستین اقدامات آنها در همین راستا و با چشمانداز افزایش سلطه غرب بر کشورهای نفتخیز عربی، عملی کردن طرح عادیسازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی بود که با حمایت اروپا آغاز شد. در تحلیل تحولات خاورمیانه، نقش سایر بازیگران مهم منطقهای مانند ترکیه، مصر و قطر با انگیزهها و رویکردهای متفاوت نیز قابل توجه است و پیچیدگیهای این روند را نشان میدهد.
نخستین هدف آنها برای آغاز پروژه خاورمیانه جدید، عربستان سعودی بود. علت این انتخاب، نخست جایگاه مهم عربستان در تحولات منطقه و کشورهای عربی، و دوم عدم برقراری روابط دیپلماتیک با جمهوری اسلامی ایران بود؛ مسئلهای که بلوک غرب آن را فرصتی مغتنم برای امتیازگیری و ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران تلقی میکرد.
در آن زمان، دولت سیزدهم با درایت و تشخیص صحیح و با میانجیگری چین، روابط دیپلماتیک با عربستان را احیا کرد. این توافق نه تنها سرعت عادیسازی روابط با اسرائیل را برای عربستان به مسئلهای فرعی بدل ساخت، بلکه پیامدهای گستردهتری برای منطقه به همراه داشت و میتواند زمینهساز کاهش تنشها و همکاریهای نوظهور بین کشورهای اسلامی شود.
اما سرانجام و با تلاشهای مستمر رژیم صهیونیستی و آمریکا، کشورهای عربی-اسلامی همچون ترکیه و امارات به سوی عادیسازی روابط با اسرائیل گام برداشتند.
در این اثنا، مقاومت اسلامی فلسطین بهمنظور جلوگیری از این اقدامات و به فراموشی سپرده نشدن مسئله اشغالگری فلسطین، عملیات استشهادی و افتخارآفرین طوفانالاقصی را در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به انجام رساند و ضربات جبرانناپذیر امنیتی، سیاسی و اقتصادی جدی به رژیم صهیونیستی وارد کرد. همچنین، آنها موفق به اسارت چند صد نفر از ساکنان یهودی سرزمینهای اشغالی شدند تا شرایط برای تبادل اسرای فلسطینی در بند رژیم فراهم گردد. شایان ذکر است که انگیزه و پشتوانه معنوی آغاز این عملیات، هفتاد سال اشغالگری، کشتار جمعی و جنایات رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان بود.
پس از عملیات طوفانالاقصی، رژیم صهیونیستی با پشتیبانی لجستیکی آمریکا و کشورهای اروپایی، دست به حمله همهجانبه علیه مردم بیدفاع غزه زد. ابعاد جنایات این رژیم منفور علیه ساکنان غزه چنان سنگین است که قابل چشمپوشی و نادیده گرفتن نیست. در طول این سه سال تجاوز و جنایت رژیم شیطانی علیه مردم غزه، نزدیک به پنجاه هزار شهید، اعم از زن و کودک، تمامی آزادگان جهان را در حمایت از این مردم بیدفاع به بسیج درآورد. این حمایت جهانی از مردم غزه سبب شد که رژیم صهیونیستی در اغلب کشورهای جهان، اعتبار حقوقی و دیپلماتیک خود را از دست بدهد. با این حال، هنوز جامعه جهانی و سازمانهای حقوق بشری نتوانستهاند و نخواستهاند از حملات وحشیانه این رژیم علیه مردم غزه جلوگیری کنند؛ چرا که نفوذ هژمونیک غرب، تمامی شعارها و فلسفههای حقوق بشری را در سازمانها و مجامع بینالمللی بیمعنا ساخته است.
به دنبال این رویدادها، رژیم صهیونیستی و آمریکا کماکان استمرار یکجانبهگرایی جهانی را دنبال میکردند و به این باور رسیدند که تنها راه حفظ موقعیت در شرایط
درگیری نظامی، کشاندن جنگ به کشورهای مهم منطقه نظیر ایران است و قصد دارند نسخه حمله سال ۲۰۰۳ به عراق، حمله سال ۲۰۰۱ به افغانستان و تجزیه لیبی را بار دیگر برای کشورهای منطقه اجرا کنند. سقوط نظام سوریه و حکومت بشار اسد نیز بر همین مبنا برنامهریزی شده بود که هزینههای گزافی را بر روسیه و ایران بهعنوان دو بازیگر مهم نظم نوین جهانی تحمیل کرد.
اما نقش و اقدامات جمهوری اسلامی ایران در این شرایط چگونه بوده است؟
ایران بهعنوان مبدأ و پشتیبان اصلی مقاومت در منطقه، که نقش و جایگاه مهمی در نظم نوین جهانی دارد، شناخته میشود. نظام ایران همواره بر حفظ امنیت در خاورمیانه تأکید داشته است. کشورهای غربی بهخوبی آگاه بودند که برای جلوگیری از فرسایش هژمونیک غرب در منطقه، باید بازیگران اصلی آن را درگیر جنگ و چالشهای اقتصادی نمایند تا از این طریق بتوانند این کشورها را مدیریت کنند.
رژیم صهیونیستی با کشاندن جنگ به مرزهای عراق، یمن، سوریه و لبنان سعی در قطع بازوهای جمهوری اسلامی ایران در این کشورها داشت و البته تنها به این امر بسنده نکرد و علیه ایران نیز دست به اقدامات شرارتآمیزی زد؛ همانند حمله به سفارت ایران در سوریه، ترور مستشاران نظامی و در نهایت ترور رهبر جنبش حماس، شهید اسماعیل هنیه، در تهران و رهبر حزبالله لبنان، شهید سید حسن نصرالله. این اقدامات، نقض آشکار حق حاکمیت دولتها و قوانین بینالمللی محسوب میشوند و میتوانند به عنوان تلاش برای جنگ نیابتی و بیثباتسازی منطقهای ارزیابی شوند.
جمهوری اسلامی ایران با در نظر گرفتن شرایط پیش رو، گزینه تقابل مستقیم را نیز برگزید و عملیاتهای افتخارآفرین وعده صادق ۱ و ۲ را علیه اراضی اشغالی به انجام رساند که این حجم از حمله موشکی به مواضع رژیم صهیونیستی در تاریخ بیسابقه بوده است. این اقدام، پاسخی استراتژیک به تجاوزات اسرائیل و نشاندهنده تغییر در دکترین بازدارندگی ایران به سمت بازدارندگی فعال است. با این حال، تلخی فضای سیاسی و اقتصادی ایران اجازه بهرهبرداری کافی از این عملیاتها را نداده است و افزون بر این، فاصله زمانی میان تصمیم و اقدام این عملیاتها به اندازهای بود که طرف مقابل فرصت کافی برای کسب امتیاز بیشتر در شرایط جنگی را پیدا میکرد. این مسئله، اهمیت سرعت عمل و هماهنگی در سیاست خارجی و نظامی را نشان میدهد.
در پرتو مذاکرات غیرمستقیم اخیر ایران و آمریکا، میتوان گفت جمهوری اسلامی ایران در حال اتخاذ رویکردی چندلایه و توأمان در سیاست خارجی خود است. از یک سو، همچنان بر حمایت از محور مقاومت و حفظ قدرت بازدارندگی خود تأکید دارد. از سوی دیگر، ورود به کانالهای دیپلماتیک، هرچند غیرمستقیم، با ایالات متحده نشاندهنده درک این واقعیت است که حل برخی از مسائل پیچیده منطقهای و بینالمللی بدون تعامل و گفتوگو با طرفهای مقابل امکانپذیر نیست. این مذاکرات میتواند فرصتی برای کاهش تنشها، مدیریت بحرانها و یافتن زمینههای مشترک برای همکاری محدود در برخی از پروندهها باشد.
آنچه که از جمهوری اسلامی ایران در این بحبوحه انتظار میرود، تداوم هوشمندی و اتخاذ رویکردی متوازن است؛ یکهتازی در میدان و فعالیت مشخص و هدفمند در حوزه دیپلماتیک. این موضوع نیازمند اقدامات فوری و سنجیده است، چرا که خطر خلع سلاح گروههای مقاومت در کشورهای همپیمان و کنترل اقتصادی بیشتر غرب بر همسایگان همچنان محتمل است و ایران نباید اجازه چنین اقداماتی را بدهد. تهدید "خلع سلاح گروههای مقاومت" میتواند در چارچوب تلاشهای غرب برای تضعیف بازیگران غیردولتی همسو با ایران و تحکیم نظام دولتمحور در منطقه تحلیل شود. ایران برای مقابله با این سناریو، نیازمند تقویت ائتلافهای منطقهای و ارائه حمایتهای سیاسی، اقتصادی و نظامی مستمر از این گروهها در کنار پیگیری مسیر دیپلماسی است.
همزمان با این شرایط در منطقه، تقابل ماههای اخیر ایران و آمریکا، با وجود مذاکرات غیرمستقیم، همچنان به عنوان یک عامل بیثباتکننده مطرح است و نشاندهنده تداوم رقابت قدرتهای بزرگ در منطقه است. موفقیت یا شکست مذاکرات جاری میتواند تأثیر بسزایی بر آینده این تقابل داشته باشد.
با توجه به وضعیت کنونی، دستگاه سیاست خارجی ایران با چالشهای پیچیدهای روبهرو است. از یک سو، ضرورت حفظ اصول و آرمانهای نظام و حمایت از متحدان منطقهای ایجاب میکند که رویکردی قاطع و بازدارنده در برابر تهدیدات حفظ شود. از سوی دیگر، واقعیتهای ژئوپلیتیکی و فشارهای اقتصادی، لزوم تعامل هوشمندانه و استفاده از ظرفیتهای دیپلماتیک برای کاهش تنشها و تأمین منافع ملی را ایجاب میکند. موفقیت در این عرصه نیازمند تدوین یک استراتژی منسجم و پویا است که بتواند بین این دو رویکرد تعادل برقرار کند.
متأسفانه اظهارات ناهماهنگ در خصوص تغییر دکترین نظامی و ساخت سلاح هستهای در بین مقامات جمهوری اسلامی ایران، موجب شد که تهدیدات نظامی ایران علیه شرارتهای احتمالی آمریکا و اسرائیل، توخالی و فاقد اعتبار جلوه داده شوند. این مسئله، اهمیت انسجام گفتمانی و اعتبار سیگنالدهی در سیاست خارجی و بازدارندگی را برجسته میکند. در شرایطی که کانالهای دیپلماتیک فعال شدهاند، ضرورت هماهنگی و ارائه یک پیام واحد از سوی ایران بیش از پیش احساس میشود.
این مهم باید برای مسئولین جمهوری اسلامی ایران جا بیفتد که اگر قدرت بازدارندگی کشور آسیب ببیند، دیگر نمیتوانند در تغییر نظم جهانی نقشی ایفا کنند؛ چرا که با وجود چنین شرایطی، امکان برهم ریزی امنیت ملی و در نگاه بدبینانهتر، امکان براندازی در کشور نیز افزایش پیدا میکند. بدین جهت، انتظار میرود مسئولین اجرایی و سیاستگذار جمهوری اسلامی ایران با هماهنگی و برخوردی قاطع، توانایی خود را حفظ و آن را به جهان نشان دهند و پاسخ تهدیدات را با تهدید و پاسخ شرارت را با اقدام فوری و قوی بدهند، ضمن بهرهگیری هوشمندانه از ظرفیتهای دیپلماتیک. تنها در این صورت میتوان توازن قدرت و ایفای نقش در نظم نوین جهانی داشت. شاید از نظر برخی صاحبنظران، با استفاده از دیپلماسی و گفتوگو از جنگ خودداری کرد؛ اما تجربه ثابت کرده که رژیم صهیونیستی و ایالات متحده آمریکا به هیچ یک از معاهدات بینالمللی خود پایبند نبودهاند؛ مانند آتشبس اخیر غزه و تبادل اسرا که رژیم صهیونیستی تمامی توافقات پیشین را نقض و مجدداً حملات نظامی را به غزه و کشتار مردم بیدفاع آن آغاز کرد؛ اقدامی که بدون شک بدون چراغ سبز آمریکا میسر نبوده است. این مسئله، محدودیتهای دیپلماسی در مواجهه با بازیگرانی که به قواعد بینالمللی پایبند نیستند را نشان میدهد و اهمیت پیگیری همزمان مسیر دیپلماسی و حفظ قدرت بازدارندگی را مضاعف میکند.
در پایان باید اشاره کرد، با این شرایط که تحولات منطقه و جهان بهسرعت در حال وقوع است، جمهوری اسلامی ایران میبایست تصمیمات و اقدامات خود را در کوتاهترین زمان ممکن انجام دهد؛ چه در تصمیمگیریهای سیاسی-اقتصادی داخل کشور و حتی انجام گزینههای نظامی نظیر وعده صادق ۳! همچنین، اقدام عاجل در حوزه سیاست خارجی برای دور کردن کشورهای همسو با ایران از غرب و تلاش برای آتشبس جنگ در غزه نیز باید در اولویت نخست قرار بگیرد، ضمن پیگیری هوشمندانه مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا به منظور تأمین منافع ملی و کاهش تنشها. ایران میتواند با تقویت روابط با کشورهای غیرهمسو و تلاش برای ایجاد ائتلافهای جدید، از وابستگی این کشورها به غرب بکاهد و به سمت ایجاد یک نظم منطقهای چندجانبه حرکت کند.
امیدواریم و اطمینان داریم که در این مسیر پیروزی و سعادت در این دوره با ملت بزرگ ایران و مقاومت اسلامی در منطقه خواهد بود و بهزودی شاهد آن خواهیم بود که جمهوری اسلامی ایران به یکی از تصمیمگیران اصلی و عامل متغیرهای بسیاری در جهان تبدیل خواهد شد. این امر مستلزم درک عمیق از پویاییهای قدرت در نظام بینالملل و اتخاذ یک استراتژی هوشمندانه و منعطف در سیاست خارجی است که بتواند از همه ظرفیتهای دیپلماتیک و ابزارهای قدرت به صورت متوازن بهره ببرد.