همبستگی جهانی و پیوند هویتها در حمایت از فلسطینیها؛ تحلیل مقاومت فرهنگی، دیپلماتیک و اجتماعی

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- مارز پرادو، فارغ التحصیل دکتری علوم سیاسی از دانشگاه تهران*: تا همین اواخر، «اسرائیلیها» بر این باور بودند که نه تنها مالک سرزمین فلسطین، بلکه قیم و ناظر گفتمانی بر مردم فلسطینی نیز هستند. اسرائیلیها با تکیه بر حس کاذب استحقاق و کنترل، و با استفاده از دستگاه رسانهای سنتی و کارآمد، باور داشتند که روایتهای آنها از فلسطینیها میتواند بدون چالش باقی بماند. صهیونیستها با بهکارگیری نوعی تصویر و زبان «ویژه» و جذاب، که برای تعصبات و پیشداوریهای ریشهدار در یک قرن گذشته جذاب بود، میتوانستند فلسطینیها را به یک تکقطبی یکبعدی تبدیل کنند. در این تکقطبی «فلسطینی»، مضامینی از «وحشی»، «مزاحمت نفرتانگیز»، یک «متعصب» شبهنظامی موقت، و – به عنوان اعضای یک «نظام اعتقادی گیجکننده و مبهم» – صرفاً یک «شهید بالقوه» نهفته بود. از این گذشته، «فلسطینی» بدون حاکمیت و بدون تاریخ روایت شده بود! (توجه داشته باشید که مطبوعات غربی/صهیونیستی چیزهای مشابهی در مورد ایرانیها میگفتند، اما فقط پس از اشغال سفارت ایالات متحده.) به این ترتیب، «فلسطینی» به عنوان قربانی درماندهی ساخته و پرداختهی خود به تصویر کشیده میشد؛ ناتوان از رهبری، تعمق، یا حتی فکر کردن به آینده. حتی کمتر از آن، «فلسطینی» در این روایت، از عشق به زندگی و اجتماع ناتوان بود. خلاصه اینکه، «فلسطینی» از جنبههایی از زندگی که هر یک از ما را انسان میسازد، جدا و بیگانه بود. اصطلاحات و مضامین غیرانسانی مانند موارد فوق، برای مدت طولانی یک سوی گفتمان صهیونیستی درباره «فلسطینی» را تعریف کردهاند، در حالی که در سوی دیگر طیف باریک، «تمایل آشکار و صریح اسرائیلیها برای محو کردن فلسطینیها از هستی» قرار داشته است، همانطور که سامره اسمیر، پژوهشگر بلاغت در برکلی، مشاهده کرده است. چارلز هیرشکیند، پژوهشگر آمریکایی، استدلال میکند که علاوه بر مجازات دستهجمعی اسرائیلیها و تخریب زیرساختهای مادی فلسطینیها، فرآیندی وجود داشته است که در آن «فلسطینیها بسیار پیش از آنکه ناپدید شوند، ناپدید شدن خود را تجربه میکنند». او این تاکتیکها را اینگونه تعریف میکند: «تاکتیکی که از زاویهای بسیار خاص به روح ضربه میزند: فرد از منابع حافظه، عادت و دانشی که یک شکل متمایز از زندگی را برای کسانی که آن را به ارث میبرند و گسترش میدهند، قابل تشخیص میسازد، محروم میشود.» از این رو، به گفته محمد الکرد، شاعر شهر قدس، ما در بهترین حالت، به عنوان تماشاگر، این گزینه را داریم که «به فلسطینیها ترحم کنیم» یا با «قربانیان بینقص» همدردی کنیم، یعنی فلسطینیهایی که انتظار میرود مطابق آداب و معاشرت لیبرال رفتار کنند و در نهایت «فقط بمیرند» و به عنوان موجوداتی یکبارمصرف تلقی شوند. در مقابل، ما به ندرت تشویق میشویم که فلسطینیها را به عنوان کسانی که ادعاهای مشروع دارند و میتوانند شرایط تحمیلشده را رد کنند، به رسمیت بشناسیم. کمتر از آن، ما تشویق نمیشویم که دیدگاههای خود را در مورد آنها فراتر از جوان یتیم نظامی ساکن تونل که انتظار میرود با کلاشنیکف و خمپاره کشور را آزاد کند، گسترش دهیم. در حالی که غیرقابل انکار است که عملیات طوفان الاقصی در ۷ اکتبر «رژیم اسرائیل را به طور جبرانناپذیری آسیب زد»، به گفته آیتالله خامنهای، رهبر عالی ایران، این نیز درست است – اگرچه کمتر درک شده است – که علاوه بر مبارزه مسلحانه، تلاشهای فعال و پایداری در جهت تولید زندگی وجود دارد که از آن زمان تاکنون فراروایت صهیونیستی «فلسطینی شکستخورده» را برهم زده است.
بنابراین، با فراتر رفتن از مضامین غیرانسانی و ساختارهای کاذب درباره فلسطینیها، میتوانیم به در نظر گرفتن دیگر اصطلاحات فعال مقاومت بپردازیم که به سوی زندگی، ضد هژمونی و ضد امپریالیسم نیز گرایش دارند و توسط فلسطینیها به کار گرفته و تمرین میشوند. پذیرش این اصطلاحات دیگر مقاومت مستلزم آن است که آنها را فراتر از سطح نشانهشناختی و زیباییشناختی برده و از طریق کنشهای فردی و گروهی روزمره، وارد قلمرو تأثیر مادی کنیم.
در زیر، من صرفاً میخواهم برجسته کنم که چگونه دیگر اصطلاحات مقاومت، در حالی که نوظهور هستند، قبلاً در جامعه مدنی انقلابی ایران مورد توجه قرار گرفتهاند، جامعهای که انگیزه آن دوستی، تبادل و فراتر از وظیفه، همبستگی است.
بیایید به نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در سال گذشته (۱۴۰۳) برگردیم. این مکان باشکوه به طور اتفاقی با هفتاد و ششمین سالگرد نکبت (۱۵ مه) همزمان شد. در آنجا، یک ناشر محلی کوچک میزبان دکتر خالد قدومی، نماینده حماس در جمهوری اسلامی ایران بود. این صحنه نه تنها به این دلیل قابل توجه بود که در آن زمان بسیاری آشکارا بدبینی خود را ابراز میکردند و باور داشتند که «مقاومت» رو به افول گذاشته است، بلکه به این دلیل که لحن صمیمی قدومی با مردم منجر به تبادل ایدههای روشنگرانه شد. برای مثال، در مورد سؤال از عاملیت فلسطینی و وجود سیاست خارجی برای حماس، قدومی پاسخ داد:
«در مورد اهمیت و جایگاه عاملیت فلسطینی در عرصه امور سیاسی جهان، این را میگویم؛ امروز ما شاهد انزوای دیپلماسی اسرائیل و آمریکا هستیم، و الحمدلله، گشایش فرصتهایی برای دیپلماسی مقاومت. امروز، روابط حماس با دولتها و کشورها فراوان است. شاهد باشید که هنیه و دفتر او در حال دیدار با مقامات چین و روسیه، اروپای شرقی، سازمان ملل، و برای مثال، مقامات عالیرتبه کشورهای اسلامی مانند انور ابراهیم، نخستوزیر مالزی هستند. برای مثال، در نظر بگیرید زمانی را که ما صرفاً مهمان آنکارا، الجزیره، تونس و تهران بودیم. در واقع، ما در پنج قاره حضور داشتهایم. بسیاری میتوانند این را ببینند، و با این حال، بسیاری نمیتوانند – به دلایل مختلف. اما سؤال این است: چرا ما همه جا هستیم؟ زیرا ما یک رویکرد جامع به مقاومت داریم. رویکرد مقاومت ما جامع است. چندبعدی است. صرفاً نظامی نیست. در واقع، سیاسی، دیپلماتیک، فرهنگی و رسانهای است. از این رو، آنچه ما را اهل تعمق، تدبر و گفتوگو میسازد. با این وجود، ما به حقوق خود خیانت نخواهیم کرد! و در واقع، ما اهل جنگ نیستیم. با این حال، اگر جنگ بر ما تحمیل شود، میراث طولانی از دفاع از خود داریم. بنابراین، نباید دیپلماسی را نادیده گرفت. این یک عامل مهم و قوی در داخل حماس و فلسطین است.»
قابل توجه است که قدومی صحبتهای خود را با نام فرد مشهوری مانند اسماعیل هنیه (درگذشته ۲۰۲۴) آغاز یا به پایان نرساند، بلکه به رویکردهای جمعی و جامع فلسطینیها در دیپلماسی و مبارزه اشاره کرد. همین ماه گذشته، در یک میزگرد ویژه در تهران، قدومی بار دیگر بر رویکرد دیپلماسی تأکید کرد: «علاوه بر مبارزه مسلحانه، دیپلماسی ما فرهنگی است و ادبیات، رسانه و هنر را در بر میگیرد.» قدومی در این زمینه تنها نیست. دهههاست که مورخان به طور گسترده درباره رویکردهای فلسطینیها به مقاومت نوشتهاند و خاطرنشان کردهاند که این رویکردها هرگز مستقل از اقدامات فکری و تعقلی نبودهاند. این اقدامات شامل، اما محدود به، تحریمها و اتحادیهگرایی در دهههای ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰؛ سازماندهی چریکها در دهه ۱۹۳۰؛ ریشههای دانشجویی فتح در دهه ۱۹۵۰؛ و علاوه بر شورش نظامی، کنفرانسها و برنامهریزیهای دهه ۱۹۶۰ که به «تهاجم دیپلماتیک و فرهنگی که فلسطین را به یک آرمان جهانی تبدیل کرد» انجامید، به گفته پژوهشگران اسکاندیناویایی، سونه هاوگبول و پله والنتین اولسن (۲۰۲۳). این ما را به ابعاد جهانی میرساند. در همان نمایشگاه کتاب فوق، این سؤال مطرح شد که چگونه انتفاضه جهانی و دانشجویی در غرب را تفسیر کنیم. پاسخ قدومی به این پرسش قابل توجه است:
«اولاً، وقتی مردم به خیابانها آمدند، نیازی به اجازه گرفتن از کسی نداشتند. این صرفاً در توانایی آنها برای دیدن تصاویر نسلکشی بود، خود را جای مردم غزه قرار دادند و سپس پرسیدند: مردم غزه از ما چه میخواهند؟ مردم غزه ثابت کرده بودند که با مقاومت همبستگی دارند؛ و پیام روشن بود: ۷۴ سال ما منتظر جهان و طرفداران حقوق بشر بودیم تا آزادی ما را اعطا کنند! اما آنها از ادعاهای ما استقبال نکردند. بنابراین، تنها یک راه باقی ماند: دفاع از خود، مقاومت! بنابراین، برای توضیح پدیده حمایت دانشجویان یهودی، مسیحی، مسلمان و عموم غیرمذهبی از فلسطین و غیره... بیایید به پارادوکس در جهان عرب و اسلام نگاه کنیم: خصومت با طوفان الاقصی.
در جهان غیر اسلامی، حماسه طوفان الاقصی مورد استقبال قرار گرفته است. آنها حماسه فلسطینیها را با خوشبینی میبینند و مورد پذیرش قرار گرفته است. اینجا، در جهان ما، به نظر من، ما باید مدیریت و اولویتهای بین خودمان، شرقیها، را مورد ارزیابی مجدد قرار دهیم. ما باید به روابط بین مقاومت و حاکمان نگاهی بیندازیم و شرایط بهتری ایجاد کنیم!»
در واقع، قدومی به پذیرش عمومی غربیها نسبت به مصیبت فلسطینیها اشاره میکند. با این حال، شایان ذکر است که این همدلی فراگیر، به ویژه همبستگی با «مبارزه مسلحانه» و هدف بزرگتر «آزادی» که ما در غرب شاهد آن هستیم، مستقل از میراث «تبادل، دوستی و سفر» نبوده است. دیاسپورای فلسطینی که اکنون بیش از ۷ میلیون نفر را شامل میشود، نهادهای بسیاری را برای آموزش و بسیج تأسیس کرده است، همانطور که نادیا حجاب، نویسنده و تحلیلگر سیاسی، مستند کرده است. حجاب استدلال میکند که نهادهای فلسطینی «ستون فقرات بقا و پایداری فلسطینیها در سراسر خاورمیانه» هستند، اما همچنین بنیاد همبستگی و اجتماع فلسطینیها در غرب را تشکیل میدهند.
*یک حکایت شخصی: تنها در ایالت کالیفرنیا، بیش از صد سازمان و نهاد فلسطینی وجود دارد که شامل اتحادیهها، انجمنهای دانشجویی، دفاتر حقوقی، اصناف، خیریهها، سازمانهای غیردولتی پزشکی و بشردوستانه و گروههای مدافع سیاسی اختصاص داده شده به مبارزه فلسطینیها برای آزادی میشود. علاوه بر این، بسیاری از این انجمنهای فلسطینی در ایالات متحده تاریخ طولانی دارند، مانند «انجمن ضد صهیونیستی فلسطین» که برای مقابله با «توافقنامه» سایکس-پیکو (۱۹۱۷) تأسیس شد. این «توافقنامه» بین قدرتهای غربی منجر به جداسازی جغرافیای ارگانیک و جوامع به هم پیوسته در غرب آسیا به خطوط و دولتها شد و به تفرقه و درگیری برای تسهیل بهرهبرداری و انباشت امپریالیستی دامن زد. با این وجود، سازماندهی فلسطینیها در دیاسپورا، علیرغم جدایی، شکستها و حملات، تسلیم نشدهاند و امروزه همچنان عاملان صمود، یا «پایداری»، در واژگان فلسطینی هستند. یک تأیید واضح بر پایداری فلسطینیها، فشار مداوم پشت جنبش بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریمها (BDS) و موفقیتهای آن در غرب، چه بزرگ و چه کوچک، بوده است. این جنبش، الهام گرفته از مبارزه ضد آپارتاید آفریقای جنوبی، عمدتاً توسط فلسطینیهای دیاسپورا که از فریادهای عدالتخواهی برادران و خواهران خود در فلسطین اشغالی استقبال کردند، شتاب گرفت. به گفته عمر برغوثی:
«در ۹ ژوئیه ۲۰۰۵، جامعه مدنی فلسطین فراخوان بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریمها (BDS) علیه اسرائیل را صادر کرد تا زمانی که اسرائیل به طور کامل به تعهدات خود طبق قوانین بینالمللی عمل کند... بیش از ۱۷۰ گروه جامعه مدنی فلسطینی، از جمله تمام احزاب سیاسی اصلی، انجمنهای حقوق پناهندگان، فدراسیونهای اتحادیههای کارگری، اتحادیههای زنان، شبکههای سازمانهای غیردولتی، و تقریباً تمام طیف سازمانهای مردمی، به یاد آوردند که چگونه افراد با وجدان در جامعه بینالمللی از نظر تاریخی مسئولیت اخلاقی مبارزه با بیعدالتی را بر عهده گرفتهاند، همانطور که در مبارزه برای لغو آپارتاید در آفریقای جنوبی نمونه آن دیده شد.»
این ما را به پرسش درباره جنبش بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریمها (BDS) در ایران میرساند. در حالی که قدومی اظهار داشت که «تخصص خاصی در مورد این جنبش ندارد»، تحلیل او ارزش نقل قول کامل را دارد:
«از نظر یک ایده، لحظه بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریمها (BDS) به عنوان هدفی برای مخاطبان ایرانی ممکن است اقتصادی نباشد، با توجه به اینکه هیچ رابطه رسمی با اسرائیل وجود ندارد. با این حال، میتوان از نظر هویتی به آن پرداخت. امروز شاهد مداخله نیروهای خارجی در منطقه خود هستیم؛ و کیافسی، مکدونالدز، پروکتراند گمبل، یونیلیور و ... چه؟ از محصولات بهداشتی که روزانه استفاده میکنیم تا مصرف نوشابههایی که کودکان ما – که سیاسی نیستند – را بر آن میدارد تا فریاد بزنند: پدر نباید اینها را مصرف کنی! این غیرقانونی است، حرام است! در عوض، پدر پاسخ میدهد: کسی فتوا داده است؟! و فرزندان ما میگویند: نه پدر، این محصولات شما را در جنایات جنگی شریک میکنند. اگر این محصولات را مصرف و خریداری کنید، به اسرائیل کمک میکنید! این به خودی خود، در اصل، جنبش BDS است، برای کسانی از ما که مدافع عدالت هستیم بسیار بسیار مهم است، و این عملی است که مؤثرتر از امور سیاسی روزمره است که احزاب سیاسی قطبی شده ما را درگیر خود میکند. در واقع، BDS مردممحور است، شامل افرادی با گرایشهای مختلف، ادیان و مذاهب گوناگون، و حتی افراد غیرمذهبی، که عالی است! برای اولین بار شاهد یک تحول جدی در آگاهی جهانی در رابطه با فلسطینیها هستیم، به طوری که برای بسیاری از ما این سؤال را مطرح کرده است: «من کیستم؟ نقش من چیست؟» این سؤال به قلب مسئله میپردازد: شخصیت من، حس انسانیت من، و تلاش من برای عدالت و رابطه ما با دموکراسی روزمره. در همین حال، دولتهای ایالات متحده، آلمان و فرانسه به اسرائیل کمک میکنند.»
بیایید ارتباطی را که قدومی بین «انتخابهای» خرید و چگونگی تأثیر مستقیم آنها بر شکلگیری هویت ما برقرار میکند، در نظر بگیریم. به عبارت دیگر، به اصطلاح «بازار آزاد» از نظر سیاسی بیطرف نیست، از این رو هویت نیز چنین نیست – ایستا نیست. علاوه بر این، در حالی که نماینده حماس در مورد «تفاوتهای قدرت» بین مبارزه فلسطینیها برای آزادی علیه امپراتوری بسیار واضح بود، تحلیل او در بالا ذاتاً خوشبینانه است: در حالی که او بر حق «مقاومت مسلحانه، که در قوانین بینالمللی تصریح شده است» تأکید کرد، قدومی علاوه بر درگیری نظامی مستقیم، بر جبهههای دیگری که هر یک از ما میتوانیم نقش حیاتی ایفا کنیم، تأکید داشت:
«انتفاضه دانشجویی، علاوه بر جنبش بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریمها، سلاحهای سیاسی برای مقابله مستقیم با رژیم جنایتکار جنگی صهیونیستی، و همچنین آرایش کنونی سلطه و هژمونی هستند. آرایش کنونی باید متوقف شود!»
اکنون، میخواهم با تمرکز بر جامعه مدنی انقلابی ایران در صحنه عمل، به طور واقعی، دو نکتهای را که قدومی در بالا مطرح کرد، تقویت کنم. برای مثال، در راهپیمایی روز قدس امسال در تهران و اصفهان (۲۰۲۵)، تلاشهای بایکوت در مقیاس بزرگتری در میان مردم قابل مشاهده بود. یک فعال، که یک غرفه اطلاعرسانی بایکوت را اداره میکرد، او را زهرا مینامیم، اظهار داشت که علاوه بر «تلاشهای انتفاضه دانشجویی در ایالات متحده و اروپا، رسانههای ناشی از غزه»، او «همچنین از اثر رهبر عالی ایران: طرح کلی» الهام گرفته است. او گفت: «من به عنوان یک مسلمان مؤمن، باید سهم خود را در این مبارزه ایفا کنم.» زهرا، همسر فداکار و مادر یک دختر هفت ساله، برخی از کارهای دستی خود را به من نشان داد: آلبومهای عکس و کارت پستالهای گلدوزی شده با «نقوش و الگوهای مقاومت» که آنها را در ازای هر مبلغی برای کمک به هزینههای کار بایکوت خود میفروشد. این کار شامل افزایش آگاهی، تولید برچسبها، پوسترها و جزوهها برای آموزش هر کسی است که نه تنها به او گوش میدهد بلکه به تلاشهای بایکوت نیز میپیوندد. بانوی دیگری، او را فاطمه مینامیم، او نیز مادر، عمه و خواهر، و یک فعال مستقل، شروع به کار بر روی «فعالیتهای اوریگامی با موضوع کوفیه برای کودکان کرده است تا آنها را با فلسطینیها آشنا کرده و حس همدلی را در آنها بکارد». فاطمه به اهمیت دیده شدن «حمایت» اشاره کرد. سرانجام، مرضیه اسکندری، دانشجوی دکتری فلسفه و پژوهشگر ایرانی، جنبش بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریمها که توسط انتفاضه دانشجویی به کار گرفته میشود را به عنوان «نوعی مقاومت» میشناسد. او در مورد مخالفت خود با کوکاکولا در ایران و اینکه چرا جنبش علیه آن اساساً مربوط به هویت است، هیچ ابهامی ندارد. برای مثال، او در سخنرانی خود با عنوان «داستان کوکاکولا در ایران» (۲۰۲۵)، تأکید میکند که دلیل وجودی کوکاکولا ایدئولوژیک است. یعنی، کوکاکولا «مایل است بازار ۲۵۰ میلیونی بنگلادش را برای بازار ۷ میلیونی اسرائیل به خطر بیندازد». روشن میشود که چرا اسکندری در مورد نگرانیهای خود قاطع است:
«بایکوت و عدم سرمایهگذاری نوعی کنشگری است که میتواند مردم را به طور مداوم درگیر مسئله فلسطین کند. علاوه بر این، یک جنبش بایکوت و عدم سرمایهگذاری مردممحور، فعال را نه تنها ملزم به دانستن بیشتر در مورد یک مسئله میکند، بلکه از خود میپرسد: نقش ما چیست؟ نقش ایران چیست؟ یکی دیگر از مزایای یک جنبش مردممحور در حمایت از فلسطین این است که ما، فعالان، خودآموز هستیم: ما در مورد فلسطین و در این فرآیند، در مورد خودمان یاد میگیریم. حتی در مورد نقاط ضعفمان: کجا کوتاهی کردیم؟ نقاط قوت ما چیست؟»
بدون شک متفکرانی مانند اسکندری، شرکتهای هژمونیک را تهدیدی برای هویت ایرانی میدانند. در عصری که همه توسط شرکتها و کسبوکارها تشویق میشوند تا نقش «اینفلوئنسر» یا «سفیر برند» را به عنوان بخشی از هویت خود بپذیرند، نگرانیهای اسکندری به هیچ وجه نگرانکننده نیست. بنابراین، اسکندری پتانسیل یک جنبش بایکوت و عدم سرمایهگذاری در جمهوری اسلامی برای تحول فردی و اجتماعی را میبیند. این بدان معنا نیست که اسکندری خیالپرداز یا سادهلوح است. کاملاً برعکس. او میگوید: «افشای معاملات بین کوکاکولا در ایران برای مؤثر بودن جنبش بایکوت در ایران ضروری است، اما ما باید فشار بیاوریم، و این هزینه دارد.» اسکندری این پیام را از زمان طوفان الاقصی، ظهور انتفاضه دانشجویی، و اخیراً در کنفرانسی با محوریت رسانههای مقاومت در دانشگاه تهران (۹ اردیبهشت ۱۴۰۴) بیان کرده است. همانطور که در بالا واضح است، او تنها نیست. فلسطینیها تنها نیستند.
من به عنوان یک دانشجوی بینالمللی با میراث بومی آمریکایی، اغلب، پس از پرسیدن پیشینه من، ایرانیان از هر قشری با «پوست قرمزهای بیچاره و بدبخت که از سرزمین خود رانده شدهاند» ابراز همدردی میکنند. بسیار مهم است که درک کنیم که نابودی تقریباً کامل هر ملتی در هر کجا همواره نیازمند اجماعی بوده است که توسط زبان و تصویر تسهیل شده است – خواه از طریق همکاری یا سکوت. ایزابللا حماد، نویسنده برنده جایزه، در مصاحبهای در سال گذشته، سخنان همکار خود در غزه را به یاد آورد که نمیتوانست خارج شود و به او گفته بود: «کافی نیست که با ما احساس همدردی کنید. باید در مورد ما صحبت کنید.» امروزه، در جمهوری اسلامی ایران بسیاری، به شکلی بسیار غریزی، از قدرت و نیروی بالقوه پشت برند، برچسب و لوگو آگاه هستند؛ و بسیاری دیگر هستند که نه صرفاً از سر وظیفه، بلکه از سر همبستگی که فراتر از «احساس» رفته و وارد عرصه عمل شده است، تحت تأثیر قرار گرفتهاند. در حالی که به نوعی افراد فوق در حال احیای سیاست «مبارزه پیوسته» هستند که همبستگی فلسطینی دهه ۱۹۶۰ را تعریف میکرد، آنها در حال کمک به ایجاد جامعهای با «محبت به دیگران» و «جامعهای حبی» هستند، اصلی که در واقع بارها بر آن در بین جوامع مخلف در ایران، تأکید شده است.
*مارز پرادو فارغ التحصیل دکتری علوم سیاسی از دانشگاه تهران، دانشجوی سابق مطالعات فلسطین در دانشگاه بیرزیت در فلسطین اشغالی، و موسس شاخه «دانشجویان برای عدالت در فلسطین» (SJP) در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا (CSU) است.
*انتشار یادداشتها به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.