آخرین اخبار:
کد خبر:۱۲۸۹۰۲۱
یادداشت|

پل ترامپ در سیونیک؛ تلاش‌های ژئوپلیتیکی غرب و تاثیر کریدور زنگه‌زور بر موازنه قدرت در قفقاز

پل ترامپ در سیونیک و پروژه کریدور زنگه‌زور به عنوان ابزاری در دست غرب برای تغییر موازنه قدرت در قفقاز، در حال شکل‌گیری است. این تحولات می‌تواند تأثیرات عمیقی بر روابط منطقه‌ای و جهانی داشته باشد.
پل ترامپ در سیونیک؛ تلاش‌های ژئوپلیتیکی غرب و تاثیر کریدور زنگه‌زور بر موازنه قدرت در قفقاز

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو هیراد مخیری، مدیر گروه بررسی سیاست خارجی روسیه و مسائل قفقاز، مرکز پژوهش های علمی و مطالعاتی استراتژیک خاورمیانه، در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری دانشجو قرار داد نوشت: استان سیونیک در جنوب ارمنستان، تنها نوار باریکی است که ایران را مستقیم به قفقاز جنوبی وصل می‌کند. این گذرگاه کوهستانی دروازه‌ای استراتژیک برای ارتباط زمینی ایران با ارمنستان و از آنجا با گرجستان و دریای سیاه؛ مسیری که همیشه بخشی از عمق ژئوپلیتیک تهران در برابر فشار‌های منطقه‌ای بوده است.

پروژه‌ای که این روز‌ها رسانه‌ها از آن با عنوان نمادین «پل ترامپ» یاد می‌کنند، بخشی از نقشه بزرگ‌تر «کریدور زنگزور» است؛ مسیری که جمهوری آذربایجان را به نخجوان و از آنجا به ترکیه متصل می‌کند، بدون اینکه نیازی به عبور از خاک ایران باشد. در منطق رئالیسم روابط بین‌الملل، این مسیر‌ها فقط خطوط حمل‌ونقل نیستند؛ بلکه ابزار بقا و نفوذ هستند و هر بازیگری که کنترلشان را در دست داشته باشد، قدرت چانه‌زنی بیشتری خواهد داشت.

 

غرب چه می‌خواهد؟ بازتعریف موازنه قفقاز

آمریکا و اروپا در هماهنگی با ترکیه و ناتو، پروژه‌هایی مثل پل ترامپ و کریدور زنگزور را فرصتی طلایی می‌دانند تا نقشه نفوذ سنتی در قفقاز را بازطراحی کنند. هدف اصلی این است که ارمنستان بتواند از سایه وابستگی به ایران و روسیه خارج شود و به‌تدریج جایگاه خود را به‌عنوان شریک بالقوه غربی تثبیت کند.

این گذرگاه جدید، محور جمهوری آذربایجان–نخجوان–ترکیه را بدون نیاز به خاک ایران کامل می‌کند و مسیر تازه‌ای برای انتقال انرژی و کالا به اروپا می‌سازد. در واقع، این یک دور زدن ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی ایران است؛ چون بخشی از درآمد ترانزیتی و اهرم موقعیتی تهران را می‌بلعد و هم‌زمان روسیه را هم در حلقه فشار کریدور‌های جایگزین قرار می‌دهد. برای غرب، این گام مکمل همان سیاستی است که بعد از جنگ اوکراین دنبال شد: کاستن از کانال‌های تحت کنترل روسیه برای اتصال شرق اروپا به دریای خزر و آسیای مرکزی.

 

پل ترامپ؛ حلقه‌ای از زنجیره فشار علیه ایران

برای تهران، سیونیک چیزی فراتر از یک مسیر تجاری ساده است. این گذرگاه، تضمین‌کننده پیوند زمینی با ایروان و پشتوانه‌ای است برای متوازن کردن نفوذ جمهوری آذربایجان و ترکیه در شمال غرب کشور. اگر پل ترامپ و کریدور زنگزور عملیاتی شوند، این مسیر عملاً کم اثر خواهد شد و بازوی سنتی ایران برای موازنه‌سازی تضعیف می‌شود.

از نظر امنیت ملی، این پروژه معنایی روشن دارد: حضور پایدار ناتو و غرب در مرز‌های شمال‌غربی ایران. در منطق رئالیسم، کنترل مسیر‌های کلیدی یعنی دسترسی به اهرم فشار در بحران‌های آینده. این یعنی قرار گرفتن ایران در معرض خفقان ژئوپلیتیکی؛ محدود شدن فضای مانور سیاسی و امنیتی در قفقاز و از دست رفتن بخشی از قدرت مانور در برابر ترکیه، جمهوری آذربایجان و حتی غرب.

در بُعد اقتصادی هم‌چنین گذرگاهی ایران را با خفقان ژئواکونومیکی روبه‌رو می‌کند؛ چون مسیر‌های ترانزیتی‌اش کمتر جذاب خواهد شد و در رقابت انرژی و حمل‌ونقل، دست پایین‌تری خواهد داشت.

 

روسیه؛ نفوذی که روزبه‌روز کم‌رنگ‌تر می‌شود

برای مسکو، ماجرا ابعاد دیگری دارد. بعد از جنگ دوم قره‌باغ در ۲۰۲۰، روسیه نیرو‌های حافظ صلحش را برای کنترل بحران و حفظ توازن در مناطق مرزی ارمنستان و جمهوری آذربایجان مستقر کرد؛ اما تحولات چند سال اخیر نشان داده این حضور شکننده‌تر از همیشه است. با خروج بخشی از نیرو‌های روسی از قره‌باغ و بازگشت مناطق مورد مناقشه به کنترل باکو، جای پای کرملین در قفقاز جنوبی روزبه‌روز کوچک‌تر شده است.

حالا اگر پل ترامپ و کریدور زنگزور تکمیل شود، ارمنستان یک مسیر ترانزیتی و انرژی جایگزین خواهد داشت و کمتر به پشتیبانی امنیتی مسکو نیاز خواهد داشت. این روند نفوذ سنتی روسیه در این «حیاط خلوت» ژئوپلیتیکی را تضعیف می‌کند. هرچند این برای مسکو به معنای خفقان ژئوپلیتیکی نیست، اما شکاف در حلقه نفوذی است که کرملین دهه‌ها با هزینه بالا آن را حفظ کرده بود.

 

جای پای اسرائیل؛ از قره‌باغ تا جنگ ۱۲ روزه

یکی از بازیگران کمتر دیده‌شده این معادله، اسرائیل است. جنگ دوم قره‌باغ در ۲۰۲۰ برای جمهوری آذربایجان یک نقطه عطف بود؛ پهپادها، سامانه‌های هدف‌یاب و تجهیزات شنود اسرائیلی، کفه ترازو را به نفع باکو سنگین کردند و ارمنستان ناچار به عقب‌نشینی شد.

این تجربه در سناریوی تحلیلی جنگ ۱۲ روزه ژوئن ۲۰۲۵ میان ایران و اسرائیل، ابعاد جدیدی پیدا کرد. در این درگیری کوتاه، اما پرتنش، اسرائیل توانست با کمک زیرساخت‌های شنود و جنگ الکترونیک در خاک جمهوری آذربایجان، تحرکات ایران در استان‌های شمال‌غربی را رصد کند. برخی گزارش‌های تحلیلی نشان دادند حملات پهپادی و حتی عملیات محدود جنگنده‌های اسرائیلی علیه اهدافی در ایران، با پشتیبانی لجستیکی یا سوخت‌رسانی از خاک جمهوری آذربایجان و نخجوان انجام شده است.

این تجربه برای اسرائیل یک پیام روشن داشت: حضور زیرساختی پایدار در قفقاز جنوبی یعنی امتداد کمربند مهار ایران. پل ترامپ و کریدور زنگزور می‌توانند مسیر انتقال تجهیزات پیشرفته، سامانه‌های شنود و پایگاه‌های اطلاعاتی را ساده‌تر کنند و به تل‌آویو کمک کنند تا در هماهنگی با ترکیه و جمهوری آذربایجان، مسیر‌های انرژی دریای خزر را به بازار اروپا وصل کند؛ مسیری که بخشی از سهم بازار ایران و روسیه را می‌بلعد.

 

جمع‌بندی؛ آزمون تهران و مسکو برای فرار از بحران

در چارچوب رئالیسم، رقابت برای کنترل گذرگاه‌های استراتژیک بخشی جدانشدنی از نظم بین‌الملل است. پل ترامپ و کریدور زنگزور، نمونه عینی این رقابت‌اند: مسیری برای کم‌رنگ کردن نقش ایران و روسیه و بازتعریف موازنه قدرت در قفقاز.

تهران و مسکو اگر بخواهند این روند را مهار کنند، چاره‌ای ندارند جز اینکه زیرساخت‌های جایگزین توسعه دهند، پیوند‌های سیاسی و اقتصادی با ایروان را تقویت کنند و در برابر محور جمهوری آذربایجان–ترکیه–غرب، توازن سازی فعال‌تری داشته باشند. در غیر این صورت، پل ترامپ فقط یک پروژه عمرانی نخواهد بود؛ بلکه نماد راه‌بندان ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی است که نفس تهران را در قفقاز جنوبی تنگ‌تر خواهد کرد.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار