روز تاسوعا: پنج شنبه نهم محرم سال شصت و یک هجری معادل بیستم مهرماه پنجاه و نه شمسی.
وضعیت هوا: صاف و آفتابی
مهمترین و بزرگترین حادثه: آمدن شمربن ذی الجوشن ضبابی به کربلا. شمر با نامهای عبیدالله بن زیاد در بعداظهر روز تاسوعا وارد کربلا شد.
عکس العمل عمر سعد: با ورود شمر به کربلا و آوردن نامهای عبیدالله زیاد، عمر سعد دریافت که موقعیتش در خطر است و شمر سر جانشینی او را دارد. گفت: وای بر تو! خداوند تو و خانهات را از آبادانی دور کناد (خانهات خراب باد) ای پیس! نگذاشتی کار به صلح بینجامد. حسین هرگز تسلیم نخواهد شد. او فرزند علیبن ابیطالب است به ناچار با او خواهم جنگید.
شمر پس از خواندن نامه، از عمر سعد پرسید چه خواهی کرد؟ اگر اطاعت عبیدالله میکنی بکن و گرنه فرماندهی را به من بسپار.
عمر سعد گفت: نه، این کرامت به تو نیامده است (تو شایسته نیستی)، فرمانده پیادهها باش. من فرماندهی لشگر را به عهده دارم.
امان نامهای شمر: شمر هنگام آمدن به کربلا همراه با عبدالله بن ابی محل که ام البنین مادر ابوالفضل العباس، عمه اش بود، امان نامهای از عبیدالله دریافت کردند تا عباس بن علی و سه برادرش عبدالله، جعفر و عثمان را از صحنه کربلا خارج کنند.
عبیدالله امان نامه را به عبدالله سپرد و وی همراه غلامشان کُزمان آن را به کربلا آورد. (برخی به جای کزمان، عرفان نوشتهاند)
پاسخ ابوالفضل العباس به امان نامه: وقتی شمر مقابل یاران امام ایستاد و فریاد کشید: پسران خواهر ما کجایند؟ (منظور ابوالفضل العباس، عبدالله، عثمان و جعفر بود)، ابوالفضل العباس همراه برادران بیرون آمدند و گفتند چه میگویی!
شمر گفت: ای پسران خواهر ما! شما در امانید. خودتان را با حسین به کشتن ندهید و به فرمان امیرالمؤمنین یزید درآیید (برخی نوشتهاند ابتدا سکوت کردند و جواب شمر را ندادند و امام حسین (ع) فرمود: پاسخش دهید هر چند فاسق است. آنگاه عباس و برادرانش پاسخ گفتند.
ابوالفضل و برادرانش گفتند: دستت بریده باد ای شمر، امان نامه آوردهای؟ خداوند تو و امان نامهات را لعنت کند.
ای دشمن خدا، از ما میخواهی که برادرمان حسین فرزند فاطمه و پیامبر(ص) را رها کنیم و به فرمان لعنت شدگان و فرزند لعنت شدگان درآییم؟ هرگز! آیا ما در امان باشیم و فرزند پیامبر را امانی نباشد؟
عکس العمل زهیربن القین: زهیربن القین با شنیدن فریاد شمر و نگرانی از خروج ابوالفضل العباس و برادرانش از کربلا، بلافاصله نزد ابوالفضل آمد (در برخی مقاتل نزد عبدالله آمد و از او خواست پرچم را تحویل دهد. عبدالله گفت: مگر در من ضعفی دیدهای. گفت: پرچم را بده و پرچم را نزد ابوالفضل العباس آورد.
زهیر به ابوالفضل گفت: میخواهم حدیثی (رازی) را با تو بازگو کنم. ابوالفضل فرمود: زود بگو، فرصت اندک است، زهیر گفت: وقتی پدرت علی با برادرش عقیل که عرب شناس بود برای ازدواج مشورت کرد، علی به وی گفت: میخواهم زنی را خواستگاری کنی که دارای حسب و نسب و شجاعت باشد تا فرزندی از او زاده شود که یاور و بازوی فرزندم حسین در کربلا باشد.
پدر تو، تو را برای امروز خواست. مبادا در یاری و پاسداری از حرم برادران و خواهران خود کوتاهی کنی!
با شنید این سخنان، لرزه بر اندام ابوالفضل افتاد و چنان پای در رکاب کرد که تسمهای رکاب پاره شد و با خشم فرمود: ای زهیر در چنین روزی میخواهی به من شجاعت بیاموزی؟ به خدا قسم اکنون چیزی ببینی که هرگز ندیدهای. آنگاه اسب را به تاخت به سمت دشمن و تا قلب میدان حرکت داد.
عکس العمل شمر: شمر پس از شنیدن پاسخ کوبندهای ابوالفضل العباس و برادرانش ناسزاگو و پرخاشگر و خشمگین به لشگرگاه خویش بازگشت.
آمادگی عمر سعد برای شروع جنگ: عمر سعد، پس از نامهای عبیدالله زیاد و آمدن شمر، خود را برای جنگ آماده کرد. سعد بن عبیده گوید: همراه عمرسعد در فرآت آبی تنی میکردیم که یکی پیش آمد و آهسته به عمر سعد گفت: ابن زیاد جویریة بن بدر تمیمی را فرستاده و به او دستور داده اگر عمر سعد نجنگید گردنش را بزن.
عمر سعد بلافاصله از آب بیرون آمد سوار اسب شد سلاح خود را خواست و آمادهای جنگ شد.
فراهم کردن زمینهای جنگ: با آمدن شمر و قطعی شدن جنگ، لشکریان عمر سعد خود را آماده کردند، این نکته گفتنی است که عبیدالله و شمر در پی تکرار تجربهای جنگ امام حسن مجتبی(ع) و فریفتن فرماندهان بودند.
بیرون کشیدن ابوالفضل و برادرانش ضربهای هولناک به کربلا بود که با یأس شمر و پاسخ دندانشکن رشید غیور کربلا خنثی شد پس از این ماجرا، شرایط و اوضاع برای نبرد مهیا شده بود و از وقایع بعدی معلوم میشود که عمر سعد سپاه را برای جنگ آماده کرده است.