عبیدالله نوشته بود: باری، ای حسین، خبر ورودت به سرزمین کربلا را دریافت کردم. امیرالمومنین یزید به من فرمان داده است که سر بر بالین آرامش نگذارم و نان سیر نخورم مگر اینکه تو را بکشم؛ پیک نامهرسان پاسخ نامه را خواست و امام فرمود: ...
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛
و عاشورا را چگونه باید دید؟
از کدام زاویه به این زمین و زمان باید نگرست؟
اگر حسین، مصباح است یعنی در تیرگیهای وحشت بار و تاریکیهای نفسگیر، تکیهگاه روشن و شفاف و اگر سفینه است یعنی در موجخیز حادثهها و خیزابهای هولناک، کشتی نجات؛ پس چرا عاشورای او را از منظر روشنگری و راهگشایی و به ساحلرسانی نبینیم؟
برخورد برشی با کربلا و عاشورا و تنها طرح برخی قطعات این رویداد عظیم – آن هم عمدتا از منظر سوک و مرثیه – باعث غفلت از دیگر ابعاد و اضلاع آن شده است.
اما باید دانست که اشک مقصد نیست، مقدمه گرهخوردگی عاطفی و قلبی ما با کربلا و عاشورا برای تبدیل آن به اسوه و سرمشق در زندگیاست؛ چرا که اباعبدالله الحسین (ع) خود در کربلا فرمود: لکم فی اسوه.
خداوند چشمهای ما را بصیرت زینبی عنایت کند تا کربلا را زیبا و عمیق و روشن در قاب قلبمان بیاییم و درمتن زندگیمان جستوجو کنیم.
در این بخش از روزشمار محرم میپردازیم به بحث حرکت امام حسین(ع) از مکه تا کربلا ...
و امروز ایام مهادنه و حوادث روز سوم محرم:
ایام مهادنه (سوم تا نهم محرم)
ایام مهادنه، روزها نه جنگ، نه صلح در کربلاست. روزهایی که به تدریج نیروهایی اعزامی کوفه به کربلا انبوهتر و شرایط برای جنگ آمادهتر میشود. این روزها از آمدن عمرسعد به کربلان – روز سوم محرم –تا روز تاسوعا – آمدن شمر به کربلا – را در بر میگیرد.
حوادث روز سوم
1.حضرت اباعبدالله الحسین (ع): بر شهادت خویش و شباهت شهادت به حضرت یحیی (ع) اشاره کرد. (امام سجاد (ع) اشاره دارد که در هیچ منزلی فرود نیامدیم مگر اینکه پدرم شهادت حضرت یحیی (ع) را یادآور میشد.)
2.ارسال نامه ابنزیاد به کربلا برای اباعبدالله الحسین (ع): عبیدالله نوشته بود: باری، ای حسین، خبر ورودت به سرزمین کربلا را دریافت کردم. امیرالمومنین یزید به من فرمان داده است که سر بر بالین آرامش نگذارم و نان سیر نخورم مگر اینکه تو را بکشم یا به فرمان و بیعت من و یزید در آیی.
پیک نامهرسان پاسخ نامه را خواست و امام فرمود:پاسخ ندارد. پاسخ او عذاب است. فرستاده بازگشت و خبر را به عبیدالله زیاد رساند.
3.فرستادن عمرسعد به کربلا: عبیدالله بنزیاد فرمان حکومت ری و گرگان تا حدود همدان را برای عمرسعد نوشته بو. عمرسعد برای رفتن آماده میشد که عبیدالله او را طلبید و گفت: پیش از رفتن به ری، باید به جنگ حسین (ع) بروی. عمرسعد خوش نداشت و پاسخ را به بعد موکول کرد. عبیدالله گفت: فرمان حکومت ری را برگردان. عمرسعد تسلیم شد و سفر به کربلا را پذیرفت. وی امیدوارم بود بدون جنگ به غائله پایان دهد در نتیجه با همان نیروهایی که قرار بود به ری برود به کربلا آمد.
تعداد همراهان عمرسعد را چهار هزار نوشتهاند که با هزار تن همراه حر- در روز سوم محرم- تعداد لشکریان دشمن به پنج هزار رسید.
عمرسعد با پیش قراولی خالدبن عرفطه و پرچمداری حبیببن جماز (حمار) همراه فرزندش حفص- فرزند بزرگ خود – به کربلا آمد.
ورود عمرسعد به کربلا حدود بعدازظهر روز سوم محرم بوده است. ( باتوجه به حرکت عمرسعد از کوفه و فاصله کوفه تا کربلا)
4.عمرسعد: نماینده خود قرهبن قیس حنظلی (قره بن سفیان حنظلی و در برخی مقاتل عزره بن قیس احمس) را فرستاد تا از امام بپرسد برای چه به کربلا آمده است؟ وی به امام نامهنگاشته بود و به همین سبب از دیدار امام پروا داشت.
5.کثیربن عبدالله شعبی که سوارکاری نبرد آزموده بود گفت: من میروم و اگر بتوانم حسین (ع) را خواهم کشت. عمر سعد به او گفت: نمیخواهم او را بکشی اما از او بپرس برای چه آمده است؟
کثیر به سمت اردوگاه اباعبدالله آمد. ابوثمامه صائدی به اباعبدالله گفت: خدایت هماره قرین صلاح دارد، شرورترین، خونریزترین و جسورترین فرد اهل زمین به سوی تو آمده است.
ابوثمامه به کثیر گفت: شمشیرت را بگذار تا با امام سخن بگویی. کثیر گفت: من مأمورم، اگر میخواهید پیام می رسانم و گرنه باز میگردم. (شمشیرم را از خودم جدا نمیکنم.)
ابوثمامه گفت: دسته شمشیرت را میگیرم و سخن بگو. گفت: نه به خدا، اجازه نمیدهم.
گفت: پیامت را بگذار من به امام میرسانم اما بدان اجازه نمیدهم نزدیک شوی. کثیر پرخاشگر و دشمنامگوی و تهیدست بازگشت.
پس از وی عمرسعد، قرهبن قیس حنظلی را فرستاد وقتی قره نزدیک شد، اباعبدالله پرسید چه کسی او را میشناسد؟ حبیببن مظاهر گفتک او از طایفه حنظله و از قبیله تمیم است. او را میشناسم خوشنیت و درستاندیش است و گمان نمیکردم در اینجا باشد.
قره پیش آمد و سلام کرد و پیام عمرسعد را باز گفت، امام فرمود: مردم دیارتان نامه نگاشتند و دعوت کردند. اگر خوش ندارند باز میگردم.
حبیببنمظاهر به قره گفت: وای بر تو، نزد ستمگران باز میگردی؟ اینجا باش و یاریگر مردی یاش که خداوند، همه عزت و اعتبار ما را به شکرانه و به پاس وجود وی به ما بخشید است.
قره گفت: میروم و پیام میگذارم و باز میگردم و اندیشه میکنم. (تصمیم میگیرم.)
قره نزد عمرسعد بازگشت و پیام رساند. عمرسعد گفت: امیدوارم خداوند مرا از جنگ با وی نگاه دارد.
نامهنگاری عمرسعد: عمرسعد پس از دریافت گزارش قره. نامهای به عبیدالله زیاد نوشت. در این نامه نوشته بود: »من همین که به کربلا رسیدم، رسولی را فرستادم تا با حسین مذاکره کند و از او بپرسد برای چه آمده است؟ پاسخ او این بود که مردم کوفه نامه نگاشته و از من درخواست آمدن کردهاند و من به درخواست آنان پاسخ گفتهام. اگر اکنون تغییر نظر دادهاند و موافق دیدگاههای قبلی خود (که در نامهها نوشتهاند) نیستند باز میگردم.»
حسانبن فائدبن بکیرالعبسی گوید: در هنگام دریافت نامه عمرسعد من نزد عبدالله بن زیاد بودم، همین که نامه را خواند این شعر را زمزمه کرد:
الان اذعلقت مخالبنا به یرجوا النجاه ولات حین مناص
اکنون که پنچههای ما در گلوگاه اوست به رهایی میاندیشد اما دیگر گریزگاهی نیست.