گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ عاشورا را چگونه باید دید؟ از کدام زاویه به این زمین و زمان باید نگرست؟ اگر حسین، مصباح است یعنی در تیرگیهای وحشتبار و تاریکیهای نفسگیر، تکیهگاه روشن و شفاف و اگر سفینه است یعنی در موجخیز حادثهها و خیزابهای هولناک، کشتی نجات؛ پس چرا عاشورای او را از منظر روشنگری و راهگشایی و به ساحلرسانی نبینیم؟
موقعیت واوضاع: آرامش نسبی قبل از جنگ
اوضاع دو لشگر: در حال آماده باش.
وضعیت سپاه عمر سعد: آماده سازی نیروها برای جنگ، آخرین نشست فرماندهان و تصمیمگیری نهایی(ابتدا تیرباران سپس حمله)
وضعیت سپاه اباعبدالله: آخرین آزمون و پالایش، زمینهسازی روحی و جسمانی برای نبرد صبح، گفتوگوی یاران با هم برای آمادگی بیشتر و نبرد عاشقانهتر.
نخستین اقدام اباعبدالله پس از امان خواستن: امام پس از امان، یاران را جمع کرد و فرمود: دور خیمهها گودالی همچون خندق حفر کنید و در آن آتش روشن کنید تا از یک طرف درگیر باشیم و به حرم پیامبر(ص) دست درازی نکنند. یاران خارها و هیزمهای بیابان را جمع کردند و در خندق انداختند و آتش زدند.
نقل دیگر ان است که امام فرمود: خیمهها را به هم نزدیک و طنابها را در هم کنید تا امکان نفوذ دشمن باشد و تنها از یک سو بجنگیم. در نتیجه از سمت راست، چپ و پشت سر، خیمهها محافظت میشدند و دشمن جز از روبهرو امکان درگیری نداشت.
گزارش امام سجاد(ع) آخرین تصفیهها و اتمام حجتها: امام در آغاز شب یارن خویش را جمع کرد. امام سجاد(ع) میفرماید: در آن هنگام من سخت بیمار بودم، خودم را به زحمت نزدیک کردم تا سخنان پدر را بشنوم.
امام فرمود: خدا را به بهترین ثنا و سپاس میستایم و در سختی و آرامش شکر میگویم. خدایا، ستایشگر توام به پاس اینکه ما را با پیامبری محمد(ص) عزت کرامت بخشیدی، قرآنمان آموختی و دین شناس و فقیه مان ساختی و گوش و چشم و دل آفریدی و ما را از مشرکان قرار ندادی.
در برخی کتب این نکته نیز هست که امام فرمود هر کس دست دیگری یا یکی از مردان ما را بگیرید و در این تاریکی شب بروید و مرا با این گروه (دشمن) تنها بگذارید که آنان جز مرا اراده نکرده اند و اگر بر من دست بیایند از پی شما نخواهند آمد.
در برخی کتب هست که امام خطاب به خانواده حضرت مسلم فذمودند شما بروید شهادت مسلم شما را کافی است.
عکسالعمل یاران و خویشاوندان: پس از خطبه امام و دعوت به بازگشت خون غیرت در رگان یاران جوشید. پس یک یک برخاستند و اعلام وفاداری کردند. نخستین کسی که سخن گفت ابوالفضل العباس بود.
وی برخاست و گفت: به خدا قسم هرگز چنین نخواهیم کرد. خدا آن روز را نیاورد که بعد از تو زنده باشیم. دست از تو برنمی داریم و ایثار جان در اره تو را سعادت و کامیابی می دانیم پس از وی دیگران برخاستند و سخن گفتند.
پسران عبدالله جعفر نیز گفتند: برای چه چنین کنیم؟ (تو را رها کنیم؟) برای اینکه زنده بمانیم؟ خداوند هرگز آن روز را نیاورد. ما زنده باشیم و تو نباشی.
سیراب کردن یاران، کرامت حسینی: از امام صادق(ع) روایت است که چون یاران اباعبدالله از آب ممنوع شدند و عطش به اوج رسید. امام در میان یاران خویش ندا داد: من کان ظمانا فلیجی. هر کس تشنه است بیاید. یاران یکی یکی میآمدند و امام انگشت ابهام خود را در کف دست اومی نهاد و آبی زلال می جوشد و آنان می آشامیدند و سیراب می شدند.
آنان پس از نوشیدن به همدیگر می گفتند: به خدا سوگند شربتی نوشیدیم که هیچ کس از مردم دنیا چنان ننوشیده است.
پیوستگان در شب عاشورا: برخی از شرکت کنندگان در سپاه عمرسعد چشم امید به مصالحه ونرمش عمرسعد یا بازگشت اباعبدالله بسته بودند. وقتی دریافتند که فرجامی جز جنگ نیست و عمرسعد هیچ یک از پیشنهادهای اباعبدالله را نمی پذیرد.(پیشنهادهای سه گانه بازگشت به مدینه، رفتن به سرزمین دیگر و تسلیم که البته در چند و چون آنها نیاز به تحلیل و تبیین بود و هست)، تصمیم به جدایی از لشکر عبیدالله و پیوستن به اباعبدالله گرفتند.
تعداد آنان را در مقاتل و منابع گوناگون سی نفر ذکر کرده اند. در برخی مقاتل نیز سی و دو تن و گاه بیست تن نگاشته اند. پیوستن حربن یزیدریاحی، برادرش مصعب و پسرش علی باید در این موقعیت باشد.
ابصارالعین پیوستن سی نفر را در طول شب تا صبح عاشورا دانسته است این سی تن سواره به اردوگاه امام پیوستند و جنگیدند و به شهادت رسیدند.
اباعبدالله و آمادگی برای نبرد: امام پس از نظافت یاران بر مرکب خویش نشست و قرآنی طلب کرد. آنگاه قرآن را پیش روی خویش نهاد.
قرآن قانون کربلاست. شب تا صبح عاشورا، تلاوت قرآن و زمزمه دلنشن امام و یاران در کربلا پیچیده بود و اکنون در انتهای شب و پس از نظافت و پاکیزگی و آمادگی برای رزم شورانگیز عاشورا، باز قرآن است که پیش روی حسین و یاران گشوده شد تا معلوم شود که این جنگ برای «قرآن» است و محور و انگیزه و مقصد در قرآن خلاصه می شود.
اينجا مرز نازکيست
به نازکي مژگان کودکان شيرخواره
به نامعلومي مرز ساحل و دريا
و ظريفتر از آنچه که بشود تصور کرد...
ايستاده ايم
گاه مي رويم و بي هياهوي وجود غرق خود مي شويم و دور از اصل...
و گاه مثل امروز به خود مي آييم و مي بينيم، مرز بين حق و باطل را رد کرده ايم!!!
عهد که مي بنديم دلمان مي لرزد و صداي استغفارمان گوش فلک را کر مي سازد...
خدا کند که اينبار بمانيم بر اين پيمان
بمانيم بر اين عهد
بمانيم بر اين صداقت و انسانيت و معرفت دست و پاشکسته مان...
خدا کند...
التماس دعا