گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ ساجده مقدمی، فردگرایی اخلاقی که خود مبتنی بر «معرفتشناسی تجربی و تجربهگرایی» است، موجب نسبی شدن اخلاق میشود؛ زیرا اخلاق به تجربه و احساس و وجدان هر فرد، بستگی پیدا میکند و معیار شناخت ارزش ها، تجربه فردی هر شخص خواهد شد و بدین ترتیب، نسبی شدن اخلاق، منجر به بیبنیادی ارزشها میشود که شالوده ساخت «نیست انگاری» را در خود دارد، البته امیال و خواستههای هر کس مادام که امنیت عمومی را از بین نبرد، مشروعیتخواهد داشت.
هیچ قانون کلی اخلاقی وجود ندارد
تا جایی که ژان پل سارتر مینویسد: «هیچ قانون کلی اخلاقی وجود ندارد که بتواند به شما نشان بدهد چه باید بکنید. در این جهان، هیچ نشان پذیرفته شدهای وجود ندارد». پذیرفتن نسبیت در اخلاق، راه هرگونه نقد اخلاقی، حتی نسبت به دیدگاههای متعارض را میبندد و اخلاق را تا حد سلیقه و اختلاف در مسائل ارزشی اخلاقی را تا حد اختلاف در سلیقههای فردی، تنزّل میدهد و آنگاه است که دیگر ملاکی برای تفکیک رفتار ظالمانه و خائنانه از رفتار عادلانه و خیرخواهانه وجود نخواهد داشت.
نیاز به دیگران از لحاظ عاطفی
از بعد عاطفهگرایی نیز میتوان فردگرایی را به نقد کشید. گرایش طبیعی فردگرایی لیبرالی، اندیشیدن به فرد به صورتی مجزا و خود کفاست، اما یقیناً مردم به ندرت، در تنهایی ارضاء میشوند و غالباً رابطه با دیگران در سطوح مختلف و گوناگون است که رضایت خاطر به بار میآورد.
تصویری متناقض از افراد بشر
یکی دیگر از تناقضات عمدة فردگرایی لیبرال این است که از یک طرف، فردگرایی معمولاً با مفهوم ضمنی نوعی اصل برابری همراه است و اصل حرمتگذاری به انسان به مثابه غایتی فینفسه، غالباً یکی از اصول اساسی فردگرایی لیبرال قلمداد میشود.
اما در درون لیبرالیسم، رشته دیگری وجود دارد که مؤکداً مدعی خودپرست بودن طبیعت فرد است؛ از این رو، میل به آن دارد که افراد دیگر را نه به عنوان هدف، بلکه به مثابة وسیله رسیدن به اهداف خویش قلمداد کند. در نتیجه فردگرایی تصویری متناقض از افراد بشر ارائه میدهد؛ تصویری خیر و شر و نمیتوان هر دو را در یک تئوری معقول گنجاند با توجه به منابع اسلامی طبیعت ذاتی انسان شر نیست، بلکه لوح سفیدی است که در تعامل دو سویه فردـ جامعه شکل میگیرد.
فردی دانستن تعقل و معرفت
نقدی نیز بر فردی دانستن تعقل و معرفت بر فردگرایی وارد است و اینکه معرفت وابسته به تجربههای فردی است را نمیتوان پذیرفت؛ زیرا میدانیم که استعداد تعقل، مانند سایر صفات فرد حتی اگر قوهای ذاتی باشد، باید در فرآیند آموزش و راهنمایی تکامل یابد و بدین جهت است که نهاد آموزش و پرورش در هر جامعه یافت میشود؛ بنابراین، تعقل و معرفت بیش از آن که موهبتی صرفاً طبیعی و فردی باشد، اجتماعی است.
معیار سنجش مطلقِ «فرد» انسان نیست، بلکه «فرد» غربی است
انتقاد دیگر بر فردگرایی از ناحیه ضد اومانیسم وارد شده است. ضد اومانیسم معتقد است اومانیسم در تضاد شدید با طنین مثبت اولیهاش یعنی اومانیسم سکولار انسان دوستانه و انسان به عنوان معیار سنجش همه چیز، امروزه از جهاتی با ماهیتباوری یعنی انسانمداری، قوممحوری و …قرین شده است. فرد مورد احترام و فردی که غایت همه سازوکارهای اجتماعی است، نه «فرد» مطلق انسان بلکه «فرد» غربی است. کشته شدن و مورد ظلم واقع شدن افراد بیشمار در ویتنام، بوسنی، خاورمیانه و ... هیچ اهمیتی ندارد، حال آنکه یک فرد آمریکایی، به لحاظ جان و مال و آبرو، فوق العاده با ارزش و مهم است.
تباهی زیستمحیطی به بهای بیعلاقگی به جهان غیر انسانی
سبزها که جنبشی در حمایت از محیط زیست را پی گرفتهاند، بر این باورند که فردگرایی و علاقه به خودمان به بهای بیعلاقگی به جهان غیر انسانی، علت بنیادی تباهی زیستمحیطی و فاجعه بالقوه است، جهان غیر انسانی را تنها به عنوان وسیلهای برای هدفهای انسانها در نظر میگیرد و این دقیقا همان چیزی است که سبزها، آن را ریشه بدبختی میدانند.
مالکیت انسان در نگرش فردگرایانه
این مطلب صحیح است که انسان به دلیل آقایی بر خود، تملک بر خویشتن و کار خود، پایههای عظیم دارایی را در خود دارد، ولی اینکه این زندگی که دارد، دارایی خود اوست و به خداوند تعلق ندارد؛ بنابراین با آن هر طور که مایل است رفتار کند، ادعایی بیش نیست؛ چگونه است که انسانها مالک کار خود هستند، اما خداوند که خالق هستی است، مالک محصول خود یعنی طبیعت و انسان نباشد؟ آیا این ادعا ناشی از شناخت ناقصی درباره خداوند نیست؟
بنابراین، مفهوم صحیح فردگرایی ملکی که ناشی از شناختی صحیح از خداوند باشد، این استکه «مالک، اموال را به رسم امانت از جانب خداوند و صاحب اصلی جهان در اختیار دارد و بر اساس این اعتقاد خود را مکلف میداند در مقام جانشین و امین و در حدود قواعد در آن تصرف کرده و وظایف خود را نسبتبه آنچه به او سپرده شده است انجام دهد.»
محدود کردن فلسفه زندگی به ارزشهای مبتذل
در نقد فرد گرایی اخلاقی میتوان گفت که فایدهگرایی، فلسفه زندگی را به ارزشهای مبتذل حسی محدود کرده و ارزشهای متعالی را لحاظ نمیکند؛ یعنی تمام لذات را نمیتوان فقط در لذات حسی، منحصر کرد، علاوه بر اینکه لذات حسی، قابل مقایسه با لذات معنوی نیستند.
غفلت از دشمنان درونی انسان
ماهیت و حقیقت فرد و انسان است که بکلی در دیدگاه غربی از فردگرایی مغفول مانده است. در فردگرایی غربی، بر دفاع از فرد در مقابل نفوذ ستمگرانه عوامل بیرون از وجود انسان، مانند قدرتها جامعه، دولت و افکار عمومی، به خوبی تاکید میشود، اما هیچگونه توجهی به دفاع از «فرد» در قبال نفوذ ستمگرانهتر و مخربتر دشمنان داخلی انسان (اخلاقیات فاسد، هوی و هوسها، منیتها، حب و بغضهای بیجا، ترس و لرزها، ضعفها و زبونیها، طمعها و حرصهای وجود انسان که موجب قبول و تداوم نفوذ موذیانه عوامل خارج از وجود انسان هستند) نمیشود.
فروکاستن انسان به تن و جسم
در فردگرایی مرجعیتهای خارجی، بیاعتبار نشان داده میشوند و گمان میرود بدینسان، آزادی فرد انسانی به مفهوم کامل آن حاصل شده است. این تصویر مبتنی بر تصویری فروکاهشی است که انسان را به تن و جسم تقلیل میدهد و از ابعاد مابعد الطبیعی و معنوی او غفلت میورزد.
برتراند راسل در مقاله «اخلاق فردی و اجتماعی» مینویسد: «بلاتکلیفی و سرگشتگی کنونی ما بیش از هر چیز ناشی از این است که به درجهای وحشتناک یاد گرفتهایم نیروهای طبیعتخارجی را مهار کنیم، ولی بر نیروهای سرشته در درونمان چنین تسلطی نداریم...»
«جهاد اکبر» و «جهاد اصغر» راه حل برون رفت از فردگرایی در اسلام
این در حالی است که ادیان به ویژه دین اسلام، حیات و تداوم حیات جوامع را بر دفاع از هر دو جنبه درونی و بیرونی حیات فرد، مبتنی کرده است و حتی بر اهمیت فزونتر مبارزه با دشمن درونی، تاکید کرده و مبارزه با آن را «جهاد اکبر» دانسته، در حالی که مبارزه با دشمن بیرونی را «جهاد اصغر» میداند. اسلام، مشکل اساسی بشر یعنی عدم هماهنگی منافع فرد و جمع را نیز با توجه به هر دو جنبه فوق، قابل حل میداند.
«انسان، گرگ انسان است» و «روح الهی اصلا در وجود انسان نیست»
از دیدگاه نظامهای فلسفی غرب، چیزی بنام «فطرت» که ادیان بخصوص دین اسلام و قرآن کریم از آن بحث میکنند، وجود ندارد یا مورد غفلت واقع شده است. تعبیر به اینکه «انسان، گرگ انسان است» و «روح الهی اصلا در وجود انسان نیست» و اینکه اصلا انسان با یک حیوان، تفاوت عمدهای ندارد، منجر به «نظریه فردگرایی» مبتنی بر «تنازع بقا» شده است و باعثشده که آنچه در جهان حیوانات و در جنگل ها جاری است بر جهان انسان نیز ساری بدانند و زندگی را جز تلاش هر فرد برای خود و جنگیدن برای منافع خود، چیز دیگری ندانند.
«حق گرفتنی است نه دادنی»
این دیدگاه، منجر به نظریه دیگری در باب «گرفتن حق» شده است. «فردگرایی ذرهای» بر اساس همین دیدگاه تنازع بقایی، معتقد است که «حق گرفتنی است نه دادنی»، کما اینکه اگر حیوانی، طعمه حیوان دیگری را برباید، دیگر نباید انتظار بازگشت طعمه را از سوی رباینده داشت، حتی با خواهش و التماس یا توبه و انقلاب درونی، بلکه تنها چاره کار ستاندن قدرتمندانه طعمه از رباینده است. قهرا این جمله که «حق را فقط باید گرفت» تشویق به این است که انسانها حق را فقط باید بگیرند نه بدهند، یعنی صاحب حق، خودش باید حق را بگیرد، اگر توانستبه زور یا مجاری دیگر مثل قانون و وکلای مدافع بگیرد و اگر نتوانست، نتوانست.
تاریخ نظام سرمایهداری چه از جهت داخلی و ملی (مبارزه طبقات کارگر و سرمایهدار) و چه از جهتخارجی و بینالمللی (مسئله فلسطین، بوسنی، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و جنگ ویتنام) به خوبی صدق مدعای ما درباره تحقق اصل تنازع بقایی «حق، گرفتنی است نه دادنی» را در عرصه سلطه جهانی نظام سرمایهداری نشان میدهد.
حق، هم گرفتنی است و هم دادنی !
اما اسلام و پیامبران میگویند که حق، هم گرفتنی است و هم دادنی یعنی به مظلوم پایمال شده، توصیه کردند که حق خود را بگیرد و از آن طرف، ظالم را وادار کردند که علیه نفسانیتخود قیام کند تا حق دیگران را بدهد و پیامبران در این کار خود به میزان بسیاری، کامیاب و موفق شدند.
ریشه فردگرایی در اسلام
ریشه فردگرایی در اسلام، «جهانبینی توحیدی» است. روح توحید عبارت است از نفی «عبودیت غیر خدا». توحید، به معنای اطاعت از خدا و نفی اطاعت از هر چه غیر اوست اعم از شخص مثل فرعون، نظام اجتماعی غیر الهی مثل همه حکومت ها بجز حکومت انبیا و اولیا و اعم از هواها و هوس ها و عادات و سنت های جاهلی.
انسان در جهانبینی توحیدی موجودی است که در او استعدادهای فراوانی نهفته است، میتواند در عرصههای علم و دانش و کشف رمزها و حقایق خلقت تا بینهایت پیشبرود و در سیر مراتب معنوی و مراحل روحی میتواند تا نهایت برود و از فرشتگان بالاتر رود. اگر انسان عبودیت و اطاعتخدا کند، این راهها در مقابل او باز خواهد شد و اگر غیر خدا را اطاعت کند، بالهای او بسته خواهد شد و محدود و مادی خواهد ماند.
حل مشکل تضاد منافع فرد و جمع از طریق جهاد اکبر و اصغر
بدین ترتیب، اسلام و ادیان الهی با وارد کردن «خدا»، محتوای «فرد» را از خودنگری صرف و مادی و نفعطلبی، به خودنگری و نفعطلبی کمالجویانه و حق مدارانه وخداجویانه هدایت نموده و البته این فرایند پیچیده تربیت فرد و جامعه تنها از مسیر هدایت و تربیت رهبران الهی و مربیان واقعی بشر یعنی انبیاء و اولیای الهی میسور است. بدین ترتیب، اسلام مشکل تضاد منافع فرد و جمع را از طریق جهاد اکبر و اصغر، ممکن میداند؛ زیرا تا تضاد درونی حل نشود، تضاد و تعارض موجود در جامعه هر وقتبه شکلی سر برمیآورد و سعادت واقعی بشر در همین دنیا نیز تامین نخواهد شد.
فروریختن فردگرایی مطلق
فردگرایی اندیشهای است که بعنوان یک فلسفه بیقید و شرط و پایدار در زندگی اجتماعی، ضرورتا فرو میریزد و هیچکس نمیتواند واقعا یک فردگرای مطلق باشد، همچنان که هیچ کس نمیتواند سوسیالیست مطلق باشد؛ زیرا فرد و جامعه بر روی یکدیگر عمل متقابل دارند و وابسته به یکدیگرند، حتی فردگرایان مذهبی که ارزش و وجهه شخصیت انسانی را بالاتر از همه نهادها قرار میدهند، باید آن بخش از نقشی را که جامعه و نهادها در بسط و تکامل فردیت بازی میکنند، بشناسند.
نه فردگرایی ذرهای محض و نه جمعگرایی محض
امروزه تقریبا همه متفکران معتقدند که فقط افراد هستند که میاندیشند و عمل میکنند و جامعهها و گروه ها به خودی خود هیچ واقعیتی ندارند و جامعه چیزی جز افراد و اشکال ارتباطات و مناسبات میان افراد نیست. به تعبیر سادهتر، عموم متفکران معتقدند که همانگونه که یک خانواده از پدر و مادر و فرزندان و احتمالا افراد دیگر تشکیل شده است، یک ملت و جامعه هم از جمع همه افراد آن ملت و جامعه تشکیل میشود و نه از چیزی دیگر، البته افراد یک جامعه مانند دانههای شن موجود در یک توده شن نیستند، بلکه همه با یکدیگر روابط و تاثیر و تاثر متقابل دارند و اینگونه ارتباطات و فعل و انفعالات چیزی غیرواقعی نیست، بلکه حقیقی است و وجود دارد، لکن اینها قائم به خود انسانها و از آثار آنان به شمار میآیند. دیگر نه فرگرایی ذرهای محض و نه جمعگرایی محض، مورد تایید متفکران و جوامع علمی نیست.
منابع:
1. فردگرایی لیبرال ، اسلامی، محمد تقی، مجله رواق اندیشه مهر 1381 - شماره 10
2. فردگرایی و نظام سرمایه داری ،جهانیان، ناصر، مجله کتاب نقد تابستان 1378 - شماره 11
3. بازشناسی فردگرایی و پیامدهای آن ،حمیدیه، بهزاد ، مجله راهبردی تابستان 1385 - شماره 6