کد خبر:۲۲۷۵۶۷
تأملی بر مبانی فکری غرب 16؛

پوزیتیویسم در اعتراض به فلسفه آلوده به خیال‌بافی شکل گرفت/ قد علم کردنِ علم علیه اخلاق و دین

پوزیتیویسم در اعتراض به فلسفه رایج که فلسفه‌ای آلوده به خیالبافی و تصورات دور از واقعیت و واقعیت گریز بود، شکل گرفت.

گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو» -ساجده مقدمی؛ قرن 19، قرن پیشرفت ناگهانی علوم به خصوص علوم طبیعی و فنی بود. علم در تمام عرصه‌های زندگی رسوخ یافت و اعتبار جهانی پیدا کرد. در نتیجه مردم هر چیزی را به نام علم و با روش علم می پذیرفتند و غیر علم را به شدت طرد می‌کردند.


 پوزیتیویسم در اعتراض به فلسفه رایج شکل گرفت؛ فلسفه‌ای که به عقیده آگوست کنت آلوده به خیال‌بافی و تصورات دور از واقعیت شده بود و واقعیت گریز بود. در نظر کنت، هر دو پدیده فلسفه و اخلاق  و بالتبع دین، گمراه کننده و غیر قابل اعتماد بودند و پوزیتیویسم به قصد کنارزدن این مقوله ها از جامعه و ایجاد فلسفه ای به دور از خیال‌بافی و متکی بر واقعیات به وجود آمد. این فلسفه صد در صد موافق علم و ترویج و توسعه روش علمی بود و با هدف کنار زدن موانع علمی و فرهنگی بر سر راه علم و تفکر علمی به وجود آمد.


در واقع پوزیتیویسم با توجه به موقعیت و وضعیت حاکم بر اروپای قرن 19 به وجود آمد و اعتراضی بود علیه آنچه به نام فلسفه، اخلاق، دین، از قرون وسطی باقی مانده و افکار مردم را به خود مشغول داشته بود. کنت دریافت که باورهای فلسفی متکی بر دین و اخلاق در بین مردم، تا آلوده به خرافات و تصورات غیرعقلی و غیرعلمی است، جامعه پیشرفت نمی کند؛ پس یا باید اصلاح شود یا کنار رود، ولی در اواخر عمر، از رأی خود برگشت و وجود دین و اخلاق را برای جامعه ضروری دانست.


تاریخچه پوزیتیویسم


تجربه به معنای مصطلح یک رویکرد و نگرش فلسفی است که مبتنی بر آزمایش می باشدکه از قرن چهاردهم میلادی زمینه های اولیه آن در غرب آغاز شد و در قرن هفدهم به اوج خود رسید و تا نیمه دوم قرن هجدهم تداوم یافت. «فرانسیس بیکن»، «جان لاک »، «بارکلی» برجسته ترین تجربه‌گرایانی هستند که در پیدایش و رویش این مکتب تأثیرگذار بودند و موجب شدند تا این مکتب به عنوان یک نگرش اجتماعی و فلسفی سربرآورد.


فرانسیس بیکن نخستین شخصیت برجسته تجربه گراست


فرانسیس بیکن نخستین شخصیت برجسته تجربه گراست که با ارائه نگرشی مبتنی بر استقراء و مشاهده، بنای علم جدیدی را در غرب پی‌ریزی نمود. بیکن هرچند یک تجربه‌گرای معقول است و نظری هم بر عقل و الهیات دارد؛ اما از نظر او اولویت با مطالعه و مشاهده طبیعت است و تعقل در مرتبه دوم جای دارد.


بیکن اولین کسی بود که گفت دانش قدرت است


بیکن در مقام یک فیلسوف بیشتر به علوم جدید و دستاوردهای آن علاقه مند بود و اولین کسی بود که گفت دانش قدرت است و به روش های علمی هم چون مشاهده، استقرا، آزمایش، و دانشمندانی چون گالیله علاقه مند بود. بیکن در کتاب مقالات نوشته است که «اولین مخلوق خدا در اعمال ایام، نور حس بود و آخرین آنها نور عقل» یعنی حس بر عقل مقدم است و تجربه مقدم بر عقل و در کتاب «ارغنون نو» هم صراحتا عقل فطری بشر را انکار کرده و آن را هم چون استدلال نظری و فرضیه ها و نظام های فلسفی گذشته مردود شناخته و تجربه را بهترین نوع استدلال انگاشته است و ادعا کرده، فلسفه‌اش مبتنی بر مشاهده و تجربه از متن عالم است نه از ذهن و خیال. از نظر بیکن آزمایش مبتنی بر محسوسات تنها منبع معتبر و میسّر شناسایی مطمئن و راه دستیابی به دانش واقعی است.


فرانسیس بیکن برای اولین بار بذر محوریت مشاهده و استقراء را پاشید


در نتیجه فرانسیس بیکن برای اولین بار در تاریخ جدید اروپا پس از قرون وسطی بذر محوریت مشاهده و استقراء را پاشید و ناخواسته راه را برای نگرش های تندروتر فراهم کرد؛ تا بدانجا که مفاهیم اخلاقی و ماوراءالطبیعه به ورطه عدم رفت.


هرچند که خود در «ارغنون نو» هشدار داد که این همه سرگرم شدن به تحولات مادی، ذهن را به سوی علم خاکی می‌کشاند و از آرامش خالص حکمت مطلق که هرچه بیشتر آسمانی است دور می سازد. اما او با تمایز میان علم از حکمت الهی و طرح این نظریه که خداوند فقط از طریق وحی قابل شناختن است، نه خرد و احساس، بلکه راه را برای سست شدن اعتقادات متفکران بعدی به امور فراطبیعی چنان فراهم کرد که زمینه استنتاج های ماتریالیستی حتی مستقیم تر از خداناباوری گشت.


جان لاک به عنوان موسس و پدر تجربه گرایی


از جان لاک به عنوان موسس و پدر تجربه گرایی یاد می شود، وی پس از نظر به فلسفه مدرسی افلاطون و ارسطو و نگرش عقل گرایانه دکارت، تجربه‌گرایی را انتخاب نمود و در مخالفت با این دو گرایش بود که استدلال می‌کرد هیچ اندیشه یا اصل فطری وجود ندارد. او در این باره نیوتن را راهنمای خود در وادی فلسفه پسا دکارتی یافت و بسیار از او ستایش کرد. جان لاک صراحتا می‌گوید که تمام تجربیات ما بر تجربه استوار است و در اساس از آن برمی‌خیزد.


مجموعه معلومات انسان ها بعد از یک سلسله تجزیه و تحلیل بالاخره به معلوماتی برمی‌گردد که از طریق حس و تجربه مان به دست آورده ایم. چون ما فقط به وسیله اندیشه ها می‌توانیم بیندیشیم و چون همه اندیشه ها از تجربه ناشی می شود، پس پیداست که هیچ یک از معارف ما نمی تواند مقدم بر تجربه باشد.


بارکلی: حس، زیربنای اساسی کلیه معارف است

 

بارکلی معتقد بود، کلیه ادراکات در اطراف حس دور می زند و به آن برمی‌گردند، بنابراین حس، زیربنای اساسی کلیه معارف است. پوزیتیویسم در قرون بعد در آثار متفکرانی هم چون کنت، هیوم و... نیز نمودار می‌گردد که در مباحث بعدی به تفصیل بررسی خواهند شد.


مبانی مشترک تجربه گرایی


تقدم حس بر عقل و اولویت دادن به مشاهدات حسی در راه به دست آوردن اصول و معارف و این که همه باورها و اعتقادات متکی بر تجربه و احساس می باشد، ازجمله زیر بناهای متفق علیه رویکرد تجربه گرایی است، هم چنین به نظر تجربی مذهبان، مفاهیم و اصول، اموری است متأخر محض، یعنی منشأ آنها همان تأثرات حسی و وجدانی است.


به عبارت دیگر آنها حقایق را هم در بعد معرفت شناختی(اصول شناخت) و هم در بعد معناشناسی (در راه به دست آوردن مفاهیم) متاثر و ناشی از داده‌های تجربی می‌دانند.


واژه شناسی پوزیتیویسم


واژه پوزیتو (positive) به معانی «نهادن»، «واقعی» و «مثبت» آمده است. پوزیتیویسم، گاهی مرادف با آمپریسم (Empirism) به کار می‌رود.


اصطلاح «پوزیتیویسم» از اوایل قرن نوزدهم وارد تاریخ تفکر فلسفی شده است. از نظر لغوی ریشه‌های لاتینی این اصطلاح مصدر (ponerc) است که معنای «نهادن» و «وضع کردن» می‌دهد.


در زبان‌های فرانسه و انگلیسی این اصطلاح به ترتیب از واژه‌های «positif» و «positive» اخذ شده است که در هر دو زبان به معنای قطعی و یقینی است. نزد «سن سیمون» و «کنت» مفهوم «مثبت» حداقل دو معنای اصلی داشت.


از یک طرف پوزیتیو، به اطمینان ناشی از دانش علمی اطلاق می‌شد و از طرف دیگر، نقطه متقابل «منفی» بود که به معنای انتقادی و ویرانگر به کار برده می‌شد. تفاوت معنای مثبت با منفی که مستقیماً از سنت فرانسوی برخاسته، می‌تواند اَشکال زیر را به خود بگیرد:

 

هستی شناختی: مثبت برابر با علمی است و از متافیزیک متمایز است، یعنی ابژه‌هایی وجود دارند که برای علم قابل دسترسی‌اند و ابژه‌هایی نیز وجود دارند که قابل دسترسی نیستند.

 

معرفت شناختی: مثبت برابر با علمی است و از غیرعلمی جدا شده است. یعنی روش‌ها و فنون درست و نادرست تحقیق وجود دارند.


عملی: مثبت برابر با سازنده و مخالف با انتقادی و مخرب است. پوزیتیویسم در حوزه فلسفه دو بعد معرفت شناختی و هستی شناختی دارد. در بعد اول پوزیتیویسم در ارتباط با معرفت شناسی‌ای است که تجربه را زیربنای همه دانش‌ها قرار می‌دهد و در بعد دوم مرتبط با هستی‌شناسی معاصر است، که به تقسیم بین ابژه‌های قابل مشاهده و ابژه‌های غیرقابل مشاهده، که دسترسی به دانش در مورد آن‌ها امکان پذیر نیست، معتقد است.


«پوزیتیو» به معنای بسیار قدیم و متداول آن، در مقابل معانی خیالی و موهوم و فرضی و به معنای افکاری که دارای قطعیت علمی و ما به ازاء خارجی باشد، به کار برده شده است.


آنچه خیالی و فرضی و موهوم باشد، غیراثباتی است یا «پوزیتیو» نیست و چون عالم واقع‌گرا که معلوماتش علمی، یقینی و دارای مابه ازاء عینی است، پوزیتیویست است، هر که پوزیتیویست نباشد، وهم‌گرا و خیال‌گراست و معلوماتش موهوم، مشکوک و فاقد ما بازاء عینی است.


به گفته آگوست کنت به کسی اهل تحصّل(پوزیتیویست) گویند که زندگی خود را کمتر به دست اوهام و خیالات و کمالات مطلوب غیرقابل وقوع و منفی بافی سپرده، اوقات خود را بیشتر به افکاری مصروف دارد که نفع و فایده و ثمره واقعی و عملی بر آنها ترتب پیدا کند. ویژگی اخیر، مبنای اندیشه فلسفی پراگماتیستی است.

 

منابع :
1. از علم برای علم تا دین برای دین، پوزیتویسم چه می گوید؟، علی اندیشه
2.پوزیتیویسم و جامعه شناسی در ایران، حسین کچوییان و جلیل کریمی
3.معرفی و نقد پوزیتیویسم منطقی، سید مرتضی حسینی شاهرودی
4.تجربه گرایی فلسفی و نقد آن، مسلم محمدی
5.تأملی در پوزیتیویسم منطقی، محمد فنائی

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار