گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»- ساجده مقدمی؛ این روزها که تظاهرات های گسترده ای علیه نظام سرمایه داری صورت می پذیرد نگاهی به پیامدهای منفی چنین نظامی در سطح جهان خالی از لطف نیست. نگاهی بر فریادهایی که امروز از نسبیگرایی و نظریه های انتقادی در غرب بلند می شود به خوبی حائز این نکته است که این تمدن در ساحت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با چالشهای بنیادینی روبه روست که ماهیت و هویت این تمدن را در خطر فروپاشی قرار داده است.
ایجاد قفس آهنین الیگارشی در بطن دموکراسی لیبرال، پدید آمدن بحرانهای اقتصادی، تزلزل اجتماعی و گسست نسلی، افزایش خشونت و نهیلیسم بخشی از چالشهای بنیادین غرب است که همگان را در خصوص آینده این تمدن به تردید واداشته است.
اومانیسم، لذت محوری، تکیه بر علوم پوزیتیویستی و عقل ابزاری از مهمترین ارکان غرب مدرن است که انسان را به تدریج به وادی مدرنیته و پسامدرنیته رهنمون ساخته است، اما باید دانست پس از تقریبا یک صدسال از استقرار این گفتمان فکری بر غرب نتایج و پیامدهای خطرناک این تفکر به شدت محسوس و ملموس است.
امروز غرب به تدریج صبغه پوچ انگاری به خود گرفته است و عقل گراییی که زمانی دین را از صحنه زندگی انسانها بیرون کرده بود به یک پدیده خود ویرانگر بدل شده است، پدیدهای که نتیجه آن چیزی جز یاس و ناامیدی نیست.
سرمایه محوری در مقابل کار محوری
سرمایه داری یا سرمایه محوری(کاپیتالیسم) یکی از نظامهای اقتصادی است که محور خود را بر روی سرمایه قرار میدهد و بدون توجه به کار به دنبال یافتن رهیافتهایی برای افزایش سرمایه برسرمایه است. چون در اینجا محوریت با سرمایه است، بنابراین سرمایه محوری در مقابل کار محوری واقع میشود، و میتوان گفت دو نظام معرفتی و ساختاری اقتصادی سرمایه محوری و کارمحوری وجود دارد.
تبدیل همه چیز به سرمایه
چون سرمایه محوری است، پس نیازمند تبدیل همه چیز به سرمایه است و این زمانی ممکن می شود که بتواند نماد و نشانه ای را بر اشیاء بگذارد؛ که بتواند شیء را تبدیل به یک کالای سرمایه ای کند و معمولا اشیاء را با حیثیت علت غایی با وجه کاربردی آن نامگذاری و از نظر کمی بررسی میکند و بر آنها قیمت گذاری میکند، پس همه اشیاء را در یک نظام قیمتگذاری طبقه بندی میکند.
از راه قیمت گذاری، تمامی منابع عمومی ثروت تبدیل به منابع خصوصی می شوند و چون محرومیت عمومی را در بر میگیرد، فقرعمومی را به دنبال دارد و زمانی که این قیمت گذاری به اشیایی که به طور آزاد در طبیعت وجود دارند صورت می گیرد؛ محصور در اعتبارات اجتماعی می شوند و از دسترس عمومی خارج می شوند و در دست اعتبارگذاران اجتماعی و اقتصادی قرار می گیرد.
اشیاء زمانی که دارای اعتبارات اجتماعی اقتصادی میشود و روی آن قیمتگذاری می شود؛ پس کسانی می توانند از آن استفاده کنند که دارای آن اعتبارات باشند و به طور طبیعی، همه دارای این اعتبارات نیستند و گرنه اقتصاد بی معنا میشود و رشد اقتصادی رخ نخواهد داد، پس به طور معمول اعتبارگذاران بایستی بر قیمت اشیاء بیفزایند تا بتوانند رشد اقتصادی را تضمین کنند؛ یعنی رشد قیمت تا جایی پیش رود که قدرت خرید کالاوجود داشته باشد و یا به عبارتی رکورد اقتصادی و تورم، جامعه را طی نکند.
فقر آفرینی سرمایه داری
گرانی قیمت و پولی شدن اشیا به گونه مداوم وجود دارد که به آن رشد اقتصادی گفته میشود و عدهای به دلیل قیمتهای بالای بازار، از دسترسی به اشیاء باز میمانند که حاصل آن ایجاد فقر در جامعه است و چون گرانی به گونه ای مداوم ادامه دارد، فقر به طور روز افزون افزایش مییابد و در نتیجه سرمایهداری فقرآفرین است.
اختلاف طبقاتی
آمار و اطلاعات حاصل از کشورهای پیشرفته که سیستمهای سرمایه سالار بر اقتصادشان حکمفرماست به وضوح بیانگر توزیع نابرابر ثروت در این گونه جوامع است. البته این غیر از اختلاف طبیعی و معقول که به عنوان مثال بین دستمزد یک کارگر ساده و یک مهندس وجود دارد، اما اختلاف و شکاف مذکور حاصل از نظام سرمایهداری بیش از این حد طبیعی است.
بنابراین نمیتوان تنها استعدادها و قابلیتهای فردی را عامل دستیابی به ثروت هنگفتی دانست که موجب، ایجاد اختلاف طبقاتی در جوامع سرمایه سالار مدرن گشته است. مسئله اخلاق و عدالت و توزیع ثروت در این جوامع فاقد ارزش ذاتی است و تنها آن هنگام مورد نظر قرار میگیرد که سود حداکثری سرمایه سالاران به بهترین وجه تامین شده باشد و یا بر اثر اعتصاب قشر تهی دست و در نتیجه توقف چرخه تولید تنها امر مقدس این جوامع یعنی سودجوئی حداکثری به مخاطره افتد، در چنین شرایطی است که از سرریز سرمایهی سرمایه داران سهمی هم برای اقشار مستضعف جامعه در نظر گرفته میشود.
نظام معرفت تقلیلی سرمایه داری
سرمایه داری دارای نظام معرفت تقلیلی است؛ یعنی همه چیز را به اقتصاد و معرفت مبتنی بر آن، تقلیل میدهد و اقتصاد را زیر بنای معرفت و ساختار قرار میدهد و آنچه که مارکس به عنوان زیربنا بودن اقتصاد گفته است، در واقع گزارشی از نظام سرمایه داری است و یا به عبارت سرمایه داری، همه چیز کالا می شود و دانش نیز تبدیل به کالامی شود، پس بسیاری به علت گرانی دانش، از دانش آموزی محروم و بی بهره میشوند.
تکیه سرمایه داری بر قشر متوسط
از نظر اجتماعی، سرمایه داری بر قشر متوسط، تکیه می کند قشری که در میانه قرار دارد و در حال فرار از قشر پایین به سوی قشر بالا است؛ پس پویایی اجتماعی را تضمین میکند و پویایی از نابودی سنت شروع میکند. پس ارزشهای اجتماعیِ مخالف مصرف گرایی را نابود میکند و نام آن را مدرنیسم میگذارد و جنگ سنت و مدرنیسم و ضد مصرف گرایی و مصرف گرایی به وجود می آید.
شاخص عدالت در سرمایه داری
عدالت در نظام سرمایه داری به یک معنای مجازی تبدیل می شود و حاصل آن ازدیاد قشر متوسط است؛ یعنی هر چه دریک جامعه، قشر متوسط افزایش پیدا کند عدالت بیشتر است و هر چه قشر متوسط کمتر باشد عدالت نیز کمتر خواهد بود.
شاخص عدالت در سرمایه داری، کم شدن دهک های بالا و پایین در ضریب مشهور سرمایه داری (جینی) است که ضریبی خام می باشد؛ یعنی تغییرات خود دهک های پایین و بالا را نشان نمیدهد، چه بسا درجامعه ای، قشر میانی آن بسیار باشند، ولی فقرای آن در فقر مطلق به سرببرند (مثل بی خانمان های آمریکا) و دهک های بالای آن نیز در غنای مطلق به سر ببرند که این اوج بی عدالتی است.
نگاه ابزاری به انسان، خصوصا زنان
این نوع نگاه به انسان که در نتیجه حاکمیت اصل تحصیل سود حداکثری به وجود آمده سرمنشاء بسیاری از ناهنجاری های دیگر جوامع مدرن امروزی و مقلدانشان در کشورهای در حال توسعه می باشد. نگاهی که در آن به انسان نه از بعد انسانی بلکه به عنوان ابزار کار نگریسته می شود و کرامت و ارزش انسان در آن به کلی پایمال میگردد.
ارزش انسانها در چنین حکومتهایی به انسانیت و زیباییهای اخلاقی و فضائلشان نیست، بلکه ارزش انسان در سودی خلاصه می شود که طرف مقابل از برقراری رابطه با دیگری عایدش میشود.
در سایه چنین نگرشی است که کرامت انسانی از بین رفته و تمامی فضائل اخلاقی بی ارزش میشوند و به عنوان مثال در نگاه سرمایه داری و مدیران کمپانیها از زن به عنوان یک کالا و برده جنسی استفاده می شود و شخصیت والا و لطافت روح زن در حد کالایی پست و دم دستی پایین آورده میشود و به زن نه به عنوان یک انسان دارای شخصت و کرامت انسانی، بلکه به دید سوژهای جذاب نگریسته می شود که با استفاده از عکسهای عریان و بعد جنسی زن در تبلیغ کالاها فروش افزایش یابد و سود بیشتر را نصیب صاحبان سرمایه نماید!
و در اقدامی زشت تر از زن به عنوان کالایی برای تجارت استفاده میشود. چرا که از این رهگذر سود سرشاری را عاید تجار این کالا! می نماید؛ و آیا رواست ارزش زن به عنوان یک انسان تا چنین حدی پایین بیاید؟ و آیا این نوع برخورد با زنان یک نوع برده داری مدرن از طرف غرب محسوب نمیگردد؟ قابل ذکر است که بر طبق آمار امروزه تجارت زنان و دختران به عنوان یکی از پر سودترین تجارت ها در سراسر دنیا مطرح است.
غلبه پوچ گرایی یا نهیلیسم بر زندگی انسان
تعدیل اقتصادی یا تعدیل بین عرضه و تقاضا، یک نظام مکانیکی است که اقتصاد انسانی را به یک اقتصاد مکانیکی تبدیل می کند که علم تجربی به جای علم انسانی آن را مدیریت می کند، پس ارزشهای انسانی زیر چرخ اقتصاد مکانیکی نابود می شوند و زمانی که ارزشهای انسانی نابود شود، فرهنگ نیز فقیر خواهد شد و فرهنگ که فقیر شود، زندگی انسان، تهی خواهد شد و اینجاست که پوچ گرایی یا نهیلیسم بر زندگی انسان غالب می شود که مبنای مدرنیسم و پسامدرنیسم و سرمایه داری است.
تجاوز به حریم طبیعت
از دیگر نتایج خطرناکی که سیطره سرمایه سالاری به دنبال دارد مسئله تجاوز به طبیعت است.گسترش آلودگی های زیست محیطی، همه بخش های طبیعت را متوجه خود ساخته است. آلودگی آبها در سراسر جهان، آلودگی زمین، آلودگی هوا، افزایش روز افزودن گازهای گل خانه ای و نیز آلودگی صوتی از جمله مواردی است که در اثر توسعه صنایع و افزایش مصرف در سطح جهانی طبیعت و حیات را سخت محصور خود ساخته است.
در ذکر سایر انواع آلودگی میتوان به آلودگی امواج مخرب در اثر استفاده بی رویه از دستگاههای الکتریکی و آلودگی بصری اشاره کرد، که شرح آن در این نوشته نمیگنجد.
داد و ستدهای کثیف
انگیزه کسب سود حداکثری و اصالت این هدف باعث می شود که بشر معتقد به آن برای نیل به این هدف از هر کالا، ابزار و وسیلهای سود جوید. (نکته قابل توجه این که اینگونه دادوستدها در راس تجارتهای پرسود دنیا قرار دارد.) که از این طیف میتوان به قاچاق مواد مخدر و اسلحه، قاچاق زنان و کودکان، تولید ابزار شکنجه، فیلمهای گسترش دهنده خشونت و... اشاره کرد که گرچه به بهای از میان رفتن همه ارزشهای انسانی، تزلزل بنیاد خانواده و فساد و مضمحل کردن جوامع و کشت و کشتار انسان ها تمام میشود و لکن از آن رو که سود هنگفتی را برای صاحبان آن در پی دارد در نظامهای سرمایهسالار قابل توجیه بلکه واجب انگاشته میشود. به عنوان نمونه به بحث درمورد یکی از این دادوستد ها میپردازیم.
رونق کارخانههای بزرگ تسلیحاتی
نظام سرمایه داری استعماری جهت رونق کارخانههای بزرگ تسلیحاتی و حفظ منافع مادی خود و از طرفی به منظور تسلط خود بر کشورهای دیگر از رشد و توسعه آنها و به منظور سرکوبی و ارعاب حرکتهای مردمی علیه استعمار، تجارت شیطانی اسلحه و ابزار شکنجه را در صدر تولیدات و صادرات خود قرار داده و با کنار گذاشتن همه اصول اخلاقی و انسانی بازار فروش و رقابت در خرید تسلیحات کشتار جمعی را در جهان گسترش داده است. به طوریکه امروز به اصطلاح متمدینترین و پیشرفتهترین جوامع غربی سازنده و فروشنده مخرب ترین سلاحهای جهاناند. کشورهای بزرگ که نظام سرمایهداری در آنها حاکم است و بزرگترین تولید کنندگان اسلحه های مرگ افزا هستند به هیچ وجه در صدد کاهش و کنترل این صنعت جهانسوز نیستند.
استعمار ملل دیگر
استعمار، رژیم سیاسی و اقتصادی است که در یک سرزمین یا کشور، از طرف یک (یا چند) دولت خارجی، برقرار می شود و از این رهگذر، دولت (یا دولت های) خارجی، نظامی را در آن سرزمین مستقر می سازند که بدون رضایت مردم از خارج بر آنان تحمیل شده و هدف اصلی آن تامین منافع خارجیان و عمال آنان است.
تمدن سرمایه سالار غرب در طول حیاتش به منظور حفظ بقاء و توسعه خود به روش ها و ابزارهای گوناگونی متوسل شده است. زمانی که غرب با بحران فضای حیاتی و کمبود منابع روبه رو شد به دنبال رفع این نقیصه به اشغال و استعمار قاره آفریقا و آسیا پرداخت. وجدانهای بیدار و آگاه در دنیای امروز هنوز شنوای ضجه های دردناک و نالههای غمبار سیاه پوستان آفریقا در زیر صدمات وارده توسط استعمارگران پلید اروپایی هستند.
هنوز زمان زیادی نمیگذرد از آن هنگام که سفیدپوستان متمدن به مدنیت وحشیگونه غربی سیاهی را از روی تمام ظالمان تاریخ زدودند. و به سرکوب و به سرکوب و کشتار وسیع سرخپوستان بومی قاره آمریکا پرداختند اینها مشت کوچکی است از خروار جنایاتی که غرب مدرن با تکیه به نظام سرمایه داری و لیبرالیسم در چند قرن اخیر به آن دست آلوده است و قابل توجه این که جریان سرمایه داری غرب در این عصر با ایدهها و روشهای جدید و پیچیده با ظاهری زیبا و فریبنده با همان اهداف گذشته که همانا دستیابی به منابع مادی و معنوی ملل دیگر به انگیزه تولید و تحصیل سود بیشتر است به غارت منابع ملل دیگر در ابعادی وسیعتر مشغول به کار است، با این تفاوت که استعمار در این عصر چهره عوض کرده و با پنهان شدن در لوای شعارهای فریبندهای مانند دموکراسی، حقوق بشر، مبارزه با خشونت و... همچون گرگی در لباس میش در ابعادی وسیع تر به غارت و جنایات پیشین خود مشغول است.
تضاد دموکراسی و سرمایه داری
دموکراسی در سیستم سرمایه داری ممکن نیست و این دو در تضاد یکدیگر قرار دارند. روابط دموکراتیک حاکم در غرب ظاهری است. در کشورهای دموکراتیک سرمایهداری، انتخابات آزاد وجود دارد، ولی، تصمیمات اصلی از سوی صاحبان صنایع و بخش اقتصادی جامعه اتخاذ میشود. بخش بزرگی از جامعه به درستی در این که آیا نظر مردم در تصمیمگیریهای سیاسی تأثیر دارد یا نه، تردید دارد.
مردم در حال حاضر در کشورهای دموکراتیک سرمایهداری معتقدند که گستره قدرت و حوزه عمل سیاستمداران و پارلمان، به طور کلی، بسیار محدود است و اینکه شهروندان درباره مسائل گوناگون چه فکر میکنند، به طور کلی، اهمیتی ندارد.
از دست رفتن دستاوردهای دموکراسی
دلیل محدودیت دامنه نفوذ و اراده سیاست در «لجام گسیختگی» بخش اقتصادی است. بسیاری از اهداف سیاسی اصولاً به اجرا در نمیآیند، چون حکومتهایی که قصد پیاده کردن این تصمیمها را دارند، با سدهای بخش اقتصادی روبرو میشوند. به نظر برخی، در سیستم حکومتی کاپیتالیستی، اصولاً انسان و نیازهای او به مثابه عاملی تعیینکننده به حساب نمیآیند. از این رو، ضرورتی هم برای برآوردن خواستهای این شهروندان احساس نمیشود؛ در حال حاضر همه راهکارها در این نسخه خلاصه میشود که دموکراسی باید خود را با بازار و اقتصاد هماهنگ کند. این نسخه به عنوان راهکاری کارا در مقابله با بحران مالی اروپا بارها و بارها پیچیده و مورد استعمال قرار گرفته است. ولی، این روند به معنای از دست رفتن دستاوردهای دموکراسی است.
واقع آن است که آرمانهای دموکراتیک، منادی برابری هستند، ولی واقعیت سرمایهداری و صنعت، نابرابری را ایجاب کرده است. سرمایهداری در نهایت، مقدورات یک دموکراسی حقیقی را تخریب میکند.
سرمایهداری، پایۀ اخلاقی اجتماع را تخریب میکند؛ خانواده، روابط دوستانه و روابط شهروندی را نابود میکند. سرمایهداری با بیگانه ساختن محل کار، ساز و برگ تحقق نفس، آزادی و دموکراسی را از میان میبرد.
اقتصاد سرمایهداری، منظور اصلی اقتصاد را فراموش کرده وذاتاً نامتعادل است
بنا به برداشت ارسطو، سر چکش باید گران باشد، تا میخ را به درون چوب براند، ولی هیچ چکشسازی به این دلیل، سر چکش را تا میشود، سنگین نمیکند. سر چکش، بنا به «غایت»ی که چکش برای آن ساخته میشود، باید به قدری «معتدل» بزرگ ساخته شود. ولی اقتصاد سرمایهداری، منظور اصلی اقتصاد را فراموش کرده، و گرایش نامحدود و در عین حال کارآمدی به تولید هر چه بیشتر سود دارد.
از این قرار، اقتصاد سرمایهداری، ذاتاً نامتعادل است. درست مانند چکشی است که سر آن زیادی بزرگ ساخته شده است و دیگر نمیشود آن را از زمین بلند کرد. پس به کاری نخواهد آمد، بلکه از آن بیش، میخ و چوب را با هم متلاشی خواهد کرد. سرمایهداری ناکافی و متضاد است. اصول سودانگارانه سرمایهداری، خودش را انکار میکند، و تولید بیش از حد، و بحرانهای ساختاری، به معضلی برای سرمایهداری بدل خواهد شد.
منابع :
1. سرمایه داری و تولید فقر عمومی ،ابراهیم فیاض، هفته نامه پگاه حوزه ، 1386، شماره 227، اسفند 1386
2.کاپیتالیسم یعنى مصرف ، روزنامه شرق 1383 به نقل از اکونومیست
3.مصرف گرایی و نو سرمایه داری ،آر. کرانک ،ماهنامه سیاحت غرب، 1388 ،شماره 70، اردیبهشت 1388
4.نظام سرمایه داری آثار و پیامدها ،محمد نجفى ،سایت باشگاه اندیشه،10 اسفند 1386
4.پیامدهای منفی نظام سرمایه داری ،محمدرضا متانت،/ روزنامه / رسالت 1390/09/6
5.گفتگوی دکتر منوچهر آشتیانی با فارس
6. برداشت آزاد از جرج مککارتی؛ ایدهای برای تأمل بیشتر، دکتر حامد حاجی حیدری،سایت فیلو جامعه شناسی