کد خبر:۲۲۷۲۱۴
گفت‌و‌گوی تفصیلی «خبرگزاری دانشجو» با احمد احمد؛

هیچ مبارزی به پیروزی انقلاب امید نداشت/ شیوه جالب مبارزه گروه بازرگان!/ تنها کسی که قبل از انقلاب منافقین را تائید نکرد که بود؟

این مبارز انقلاب اسلامی حرف های ناگفته بسیاری درباره دوران مبارزه خود دارد که...

گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»، این روزها مجبور است با عصا راه برود ولی وقتی از او سوال می کنم که آیا از آن همه مبارزه پشیمان نیستی با ابهت خاصی که بوی شعار نمی دهد می گوید: «هنوز هم اگر آقا بگویند بدون اینکه با کسی کار داشته باشم به میدان می آیم.»

 

او پس از سال ها مبارزه، تیر خوردن، شکنجه شدن، از دست دادن همسرش در راه جهاد و هزاران مصیبت دیگر در راه عقیده اش، هیچ توقعی از کسی ندارد.

 

باید «احمد احمد» باشی تا بدانی زندگی در حال و هوای انقلاب چه تاثیر شگرفی در روح تو می گذارد اگر بتوانی راهت را پیدا کنی و پشت سر امام قرار بگیری.

 

این مبارز انقلابی که هنوز هم تازه نفس است، خیلی سخت به ما وقت مصاحبه داد و البته بیشتر وقتمان به گپ و خاطره گویی از دوران انقلاب گذشت، اما مهمان شدن مخاطبان به این گفت و گو که از میان 2 ساعت همنشینی با احمد احمد بیرون آمده خالی از لطف نیست.

 

در ادامه مشروح این گفت و گو را می خوانید:

 

«خبرگزاری دانشجو»، آقای احمد آیا در زمان مبارزه فکر می کردید که روزی انقلاب پیروز شود؟

 

احمد احمد: ما در زمان انقلاب هم با مشکلات زیادی همراه بودیم خدا را شکر بچه‌‌ها حاضر بودند و آن موقع که همه ما چه آنهایی که زندان بودند و چه آنهایی که شهید شدند امیدی نداشتیم روزی انقلاب بشود ولی در صحنه ماندیم و انقلاب پیروز شد.

 

مجاهدین خلق (منافقین) یک روز یک تحلیلی در زندان دادند و گفتند که 25 سال دیگر نفت ایران که روزی 6 میلیون بشکه است تمام می‌شود و کارگران قیام می‌کنند و انقلاب خواهد شد.

 

ما هم می گفتیم خوب! به شما چه مربوط که مبارزه می کنید؟ پس می‌ایستم تا این 25 سال دیگرنفت تمام شود.

 

آن زمان از ما پرسیدند شما چکار می‌کنید؟ ما گفتیم ما دنبال این حرف‌ها نیستیم، ما داریم تکلیف‌مان را عمل می‌کنیم کار ما (مبارزه) مثل این است که نماز می‌خوانیم و این عمل ما مثل یک تکلیف است و اگر در راه مبارزه علیه رژیم کشته شویم،پیروزیم و اگر بمانیم نیز پیروز شده‌ایم.

 

اما فی الواقع هیچ کس از بچه‌های زندان حتی شهید مطهری و روشنفکران و متدینین سرشناس آن‌ موقع هیچ کدام نمی‌توانستندپیش‌بینی کنند که انقلاب پیروز می‌شود.

 

در اسفند ماه سال54 به شهید اندرزگو گفتم این دفعه که می‌روی پیش امام به امام(ر‌ه) بگو احمد می‌گوید یکسری از بچه‌ها بریده اند و اجازه بدهید ما بیایم خارج و اعتقادات خودمان را آنجا حفظ کنیم.

 

امام فرمودند بمانید و خودتان را حفظ کنید؛ فرج نزدیک است

 

در همان ایام در پارک خیام با شهید اندرزگو همراه باشهید مجید توسلی قرار داشتیم، او گفت: «امام فرموده‌اند بمانید و خودتان را حفظ کنید که فرج نزدیک است.»

 

در آن موقع آخرهای سال 54 امام گفت فرج نزدیک است! ما گفتیم عجب!(با خنده) با خود می گفتم مثل اینکه امام نمی‌دانند چه اتفاقی در کشور می‌افتد؟ تمام سران مارکسیست‌ها را زدند و در قلعه مرغی 11 نفر از کل سران مارکسیست را در یک درگیری کشتند.

 

بالاخره آنها نیز داشتند مبارزه می‌کردند و برای ما قابل قبول نبود این حرف امام، چون که ما هم برای خودمان نظری داشتیم ولی وقتی رفتیم دنبال نظر خودمان دیدیم به جایی نمی‌رسد برگشتیم به سخنان مرجع خود و گفتیم هر چه امام بگوید ما می‌گوییم چشم.

 

حتی اگر امام بگوید بمیر ما نیز اطاعت امر می‌کنیم. ما گفتیم از این به بعد چکار کنیم که امام(ر‌ه) فرمودند: همان کاری که روحانیت می‌کند.

 

یا در مورد همین انجمن ضد بهایی امام به ما گفتند الان همچنین انجمنی وجود دارد و مشغول انجام کارهایی است و این مبارزه نیست و شما را آنجا نمی‌فرستم.

 

من قبل هم 5 سال عضو انجمن ضد بهائیت بودیم.ما فکر کردیم تا ببینیم روحانیت چه کاری انجام می‌دادند. در آن زمان، روحانیت می‌رفتند بالای منبر سخنرانی می‌کردند و برخی از آنها که جرات داشتند اسم امام را می‌آوردند و اگر چندبار اینگونه می‌شد در مسجد را عوامل رژیم می‌بستند. خوب این چه مبارزه‌ای بود؟در آن زمان وقتی ما کتاب‌های مبارزه را می‌خواندیم حتی یک کتاب اسلامی پیدا نمی‌کردیم.

 

همه این کتاب‌ها مارکسیستی بود افرادی مثل چه گوارا و کتاب‌هایی مثل از «از روستا به جنگل» یا کتاب «از جنگل به شهر» و امثال این کتاب‌ها را می‌خواندیم.

 

ما آن موقع معتقد بودیم در مقابل قدرت شاه ما باید مسلح بشویم و بجنگیم. هیچ کس باور نمی‌کرد که کسی تیر بزند بعد ما گل را بگذاریم در داخل لوله تفنگش!چنین افرادی بودند و مردم گل می‌گذاشتند و خیلی ها بودند که به آنها گفته بودند تیر بزنید به مردم ولی نزدند و برگشتند.

 

در این شرایط زندان یکسری افراد که فداکاری کردند بسیار زحمت کشیدند ولی وقتی که آمدند بیرون غرق در دنیا شدند و به چند حالت به سمت ثروت، سرمایه‌داری، قدرت کشیده شدند.

 

 

مثلا بهزاد نبوی که اصلا گروهی نداشتند! چند نفر بودند که دور هم جمع شده بودند و موقعی که انقلاب شد آن 7 گروه مثل منصورون و غیره را هماهنگ کردند و شدند سازمان مجاهدین انقلاب.

 

آنها با فروهر خیلی فرقی نداشتند. مثلا اگر مارکسیست‌ها در زندان زیاد می‌شدند جز مارکسیست‌ها می‌شدند ولی اگر می‌دیدند اکثریت در زندان از مسلمانان است جز مسلمانان می‌شدند و بهزاد نبوی هم زیاد صراط مستقیم نبود.

 

آنها اعتقاد داشتند: «ما الان دنبال عضوگیری نیستیم، فقط قصد چیدن مهره‌هایمان را داریم تا جایگاه‌ها را به دست ‌آوریم و مهره‌ها رابکاریم و فکر چیدن هستیم نه عضوگیری.»

 

درست در اوایل انقلاب زمانی که سنگ روی سنگ بند نبود  این گروه چنین کاری می‌کردند و چنین تفکری داشتند.

 

یا چند سال بعد عضو مجاهدین انقلاب با یک مهندسی رفتند به بیت امام و رمز مخابرات بیت ایشان می‌خواستند البته موفق نشدند و او به رفیقش همان موقع می‌گوید:«بیا برویم بگذار حکومت را آخوندها بگیرند ما بعد راحت تر می‌توانیم حکومت را از آنها بگیریم!» ما آن موقع این افراد را می‌شناختیم ولی رئیس مجلس در آن زمان  حدود 40 دقیقه در دفاع از این فرد صحبت کرد.

 

رئیس سابق سازمان جاسوسی آمریکا به شاه گفت ایران آتش زیر خاکستر است!

 

«خبرگزاری دانشجو»، یه مساله که وجود دارد مساله انحراف در مبارزه است. گروه های مختلفی مبارزه می کردند علیه شاه ولی به مرور منحرف شدند. این انحراف چه روندی داشت؟

 

احمد احمد:یک روزی رئیس سابق سازمان جاسوسی سابق آمریکا آمد ایران و سفیر شد. او 2 یا 3 مطلب به شاه گفته بود که جالب بود.

 

یکی اینکه به شاه گفته بود که؛ «شما می‌گوید که ایران دروازه ثبات است ایران دروازه ثبات نیست! ایران آتش زیر خاکستر است.»

 

شاه گفته بود خوب چیکار کنیم؟ این رئیس سابق سیا گفته بود «باید دست بزنی به بی‌بندوباری.» جشن‌های 2500 ساله در شهریور 50 از جمله این کارها بود.

 

در جشن 2500 ساله تصمیم گرفتیم تخت جمشید را به هم بزنیم

 

آنها میخواستند همه را شناسایی کنند. یک برنامه‌ای داشتند که یک زن و مرد قرار بود رقصی انجام بدهند! این کارها خیلی احساسات مردم را برانگیخت ما هم که زندان رفته بودیم نتوانستیم طاقت بیاوریم و گفتیم باید یکنفر تخت جمشید را به هم بزند در نهایت این کار بر سر خود من خالی شد!

 

دلیل بچه‌ها این بود که می گفتند تو سابقه داری و در زندان تو را می‌شناسند و از تو می‌پذیرند این کارها را. البته این درست بود و ساواک هم از من می‌پذیرفت که چنین کاری را انجام دهم.

 

با همین ترفند در آن زمان تمام گروه‌ها از مجاهد و پیکاری و حزب الله و ... لو رفتند.

 

درست است که حزب الله لو نرفت ولی ده نفر از آنها که اعدام شدند. آنها نیز در ادامه راه از هم جدا شدند، مثل محمد مفیدی رفتند به سمت مجاهدین تا آنها را نجات بدهند.

 

در نهایت حزب الله ماند با جواد منصوری و برادرش و چند نفر دیگر، ما هم سه نفر بودیم! آقای عباس آقازمانی(ابوشریف) که خارج از کشور بود و فاش نشد که تشکیلاتی به نام حزب الله وجود دارد.

 

خوب دقت کنید! سفیر کبیری ایران برای رئیس سابق سازمان جاسوسی آمریکا چیز مهمی نبود ولی این نشان دهنده اهمیت ایران بود. او در ادامه به شاه گفت: اینجا با دو مسئله روبرو هستید یکی مارکسیست‌ها و یکی اسلامی‌ها.

 

وی خطاب به شاه ادامه  داده بود: «این مسلمان‌ها (یعنی همان مجاهدین آن موقع) هر کدام تیر بخورد ده نفر بیدار می‌شود و اسلحه آنها را بر می‌دارند! پس شما باید کاری کنید اینها از داخل خراب شوند.»

 

 

نفر شماره یک سازمان در زندان قزل قلعه نهج البلاغه تفسیر می کرد

 

تقی شهرام (نفر شماره یک سازمان) در زندان قزل قلعه برای بچه‌ها تفسیر نهج البلاغه می‌گذاشت و از مقامات بالای مملکت خودمان خیلی ها گفته‌اند ما تفسیر نهج البلاغه را از همین تقی شهرام یاد گرفته‌ایم.

 

دشمن برای بعضی چیزها طوری سرمایه‌گذاری می‌کند بدون اینکه کسی خبر داشته باشد. همین تقی شهرام تبعید می‌شود ساری و در ساری به سلول انفرادی می‌رود و احمدیان را پیش تقی شهرام می‌اندازند و در بحث‌هایی که بین مارکسیسم و مسلمانی می کردند افسر زندان نیز می‌رفت و آن بحث‌ها را گوش می‌کرد.

 

این بحث و گفت‌وگو پس از مدتی آنها را به هم نزدیک کرد،البته با اینکه مارکسیست‌ خیلی باسواد بود و تقی شهرام فقط روی نهج البلاغه کار کرده بود، اما وی توانست نظر آن مارکسیست را عوض کند و اعتقاد آن فرد مارکسیست نزدیک به تقی شهرام شد.

 

در اینجا یک مطلبی را بگویم. بعد از انقلاب مجاهدین و مارکسیست‌ها می‌رفتند به بیابان‌ها (می‌خواستند حکومت را در تنگنا قرار دهند!) و روی خرگوش نفت می ریختند و آتش می‌زدند آن خرگوش می‌رفت به داخل خرمن و تمام این خرمن‌ها آتش می‌گرفت و کسی نمی‌فهمید چه کسی این خرمن را آتش زده است.

 

همچنین کاری را سازمان سیا بر روی تقی شهرام می‌خواست انجام دهد. از سرنوشت احمدیان چیزی معلوم نشد و از آن افسر نگهبان هم خبری نشد اما تقی شهرام می‌آید تهران با بهرام آرام و وحید افراخته چفت می شود. همه تقریباً با هم رفیق بودند و می‌خواستند او را ببرند داخل سازمان مجاهدین. ولی شهید رضایی مخالفت می‌کند و تقی بیرون می‌ماند و رضا رضائی یک مطلب برعلیه مارکسیسم می‌نویسد. وی بعد از مدتی می رود خانه مهدی تقوائی.

 

از اصول این تشکیلات این بود که مثلاً ما سه نفر یا دو نفر باید رمز برخورد خود را به هم بگوییم! زیرا که اگر یکی از ما کشته شد، بتوانیم با آن رمز تماس بگیریم. رضا به وحید افراخته و بهرام آرام می‌گوید کجا می‌رود.

 

بعد می‌زند بیرون که درگیری بین او و ماموران امنیتی رخ می‌دهد در درگیری‌ها رضا رضائی کشته می شود.

 

تقی شهرام مثل خرگوش آتش زده وارد سازمان شد

 

فردای آن روزی که اعلام می‌کنند رضا رضایی کشته شد (دقیقاً شب 27 خرداد تقی شهرام) وارد سازمان می شود. بعد از آن تقی شهرام مانند خرگوش آتش زده شده وارد خرمن سازمان مجاهدین شد.

 

«خبرگزاری دانشجو»، جدیدا دوباره بخشی از سازمان منافقین فعال شده و مشغول دوره گردی است. این افراد نظیر مسعود رجوی آن زمان در سازمان رده ای داشتند؟

 

مسعود رجوی جزءنیروهای دسته دوم سازمان بودند

 

احمد احمد: مسعود رجوی و امثال آنها جزء نیروهای دسته دوم بودند. جزء ده نفر اول اعدامی‌ها بود ولی نمی‌دانیم چه کار کردند که رجوی از لیست اعدامی‌ها بیرون آمد.

 

روزنامه‌ای بود به نام منافق که بچه‌های انقلاب تمام کارها و اعترافات آنها را لو دادند آنها 180 نفر را تک نویسی کرده بودند و تمام کارهای آنها دروغ بود. حتی در زندان یک چک هم نخورده بودند. همانطور وحید افراخته ملعون علی‌رغم اینکه خیلی به ساواک خدمت کرد اما ساواک به هیچ کس رحم نمی‌کرد و او را هم کشت.

 

«خبرگزاری دانشجو»، مفهوم مبارزه فارغ از تصاویری که در تلویزیون پخش می‌شد در اصل توضیح بدهید. منظور از اینکه مبارزه می‌کردید یعنی چه؟ شاید مفهوم مبارزه شما در آن زمان برای نسل جوان زیاد معلوم نباشد؟

 

احمد احمد: ببینید شما یک دشمنی دارید. اول می‌بینید و فکر می‌کنید دشمن در چه سطحی است و چقدر عمق دارد! خوب حالا وقتی سطح و عمق دشمنی زیاد می‌شود آن موقع انسان احساس تکلیف می‌کند.

 

احساس می‌کند در مقابل خدا باید جواب بدهد، وقتی این همه ظلم را می‌بینی و وقتی یک مسلمان، شیعه و انسان مورد ظلم قرار میگیرد انسان سالم عکس العمل نشان می‌دهد.

 

حال اگر بخواهیم با یک دولت، یا لشگر مبارزه کنیم باید دارای تشکیلات باشیم و گروه تشکیل دهیم چون تنها نمی‌شود با یک لشگر مبارزه کرد.

 

باید خودمان را آماده کنیم برای یک رویارویی و در زمان ما این رویارویی جنگ مسلحانه بود ولی مال امام(ره) جنگ نبود، امام رویارویی داشت ولی جنگ نمی کرد.البته ما چاره‌ای نداشتیم.البته هر دو این روش ها مبارزه بود در نوع خود.

 

اما راه روش این دو با هم فرق داشت! امام(ر‌ه) نظریه پرداز گذاشتن گل در لوله تفنگ است! این نیز مبارزه است و ما بعد فهمیدیم این مبارزه درست است!

 

ما در آن زمان تشکیلات درست می کردیم  و همه اینها در حالی بود که امام (ره) حزب و گروه نداشت.می‌گفت:«مردم اگر روشن بشوند خودشان خواهند فهمید که چه کار بکنند.»

 

تنها گروهی که قدم به قدم دنبال امام آمد گروه مؤتلفه اسلامی بود

 

«خبرگزاری دانشجو»، پس شما می‌گوید با وجود جریان‌های مختلف یعنی شیوه مبارزه متفاوت فقط شیوه امام جواب داد؟

 

احمد احمد: بله و تنها گروهی که قدم به قدم دنبال امام آمد گروه مؤتلفه اسلامی بود. حتی گروه ما هم برای خودش کار می‌کرد ما نمی‌دانستیم راهمان اشتباه است. فکر می کردیم راه ما درست است و وقتی مجاهدین خلق (منافقین) اعلام کردند ما مارکسیسم شدیم در آن لحظه بود دیگر نمی‌خواستم در ایران بمانم و همه چیزم رفته بود در جایی می خوابیدم که نمی‌توانستم پایم را دراز کنم. درحالت و وضع بدی زندگی می‌کردم.

 

بعد از مدتی که به شهید اندرزگو وصل شدم. گفتم آقای اندرزگو شما که با امام(ره) ارتباط دارید به امام بگویید ما خسته شده‌ایم و می‌خواهیم بیاییم بیرون که امام(ره) فرمودند: که بمانید خود را حفظ کنید، فرج نزدیک است. و با اینکه به فرج نزدیک اعتقاد نداشتم ولی به حرف امام اعتقاد داشتم. خوب راه قبلی من باطل بود.

 

«خبرگزاری دانشجو»، برخی افراد مثل بنی‌صدر می‌گویند رهبر انقلاب نقش چندانی در پیروزی انقلاب نداشته‌اند با توجه به اینکه شما از اول از مبارزین بودید چه نظری دارید؟

 

 

احمد احمد: آقا در همه صحنه‌های انقلاب حضور اصلی داشتند. بعضی‌ها چون چیزی گیر نمی‌آورند به هر دری می‌زنند مطرح شوند به قول بعضی فرقی نمی‌کند چه به ما فحش بدن چه تعریف بکند مهم این است که مطرح باشیم!

 

چند دفعه به ما زنگ زدند از خبرگزاری ها یا بچه‌های زندان موزه عبرت برای حضور در برنامه ای در مورد ااظهارات ثابتی من گفتم با اصل این قضیه مخالفم به این خاطر که این فرد دارد خودش را مطرح می‌کند. من نخواستم جواب بدهم.

 

ببینید من از سال 1341-1340 تقریبا از زمانی که مبارزه امام مطرح شده بود (بعد از مرحوم آیت‌الله بروجردی اسم مرحوم امام(ر‌ه) که می آمد) بعضی می‌گفتند باز انگلیسی‌ها یک نفر را آورده‌اند! اینگونه تبلیغ می‌کردند.

 

آیت‌الله خوئی و طالقانی بودند اما از امام هیچ اسمی نبود. در طرح انجمن‌ها ایالتی و ولایتی که 4 نفر از علماء اطلاعیه داده بودند تا سر مسجد حکیم قرائت شود من خودم آنجا بودم وقتی اطلاعیه امام را خواندند چون مرحوم آیت‌الله بروجردی فوت کرده بودند من همانجا گفتم دیگر ازاین به بعد از امام(ر‌ه) تقلید می‌کنم و نامه امام(ر‌ه) طوری بود که با هر 3 نامه دیگر که خوانده شد فرق می‌کرد.

 

در آن موقع افراد بارز در مبارزه که چشمگیر بودند آقای عسگراولادی و برادر من بودند. اگر کتاب آقای هاشمی را بخوانید حتی نام برادر من هم بود به همراه 4 نفر دیگر. اما دو نفر از همه مشخص‌تر بودند چونکه این دو نفر با همه بودند و می‌رفتند سوی منبر حرف می‌زدند. امثال برادر من یک تیپ بازاری بود و کارهای تشکیلاتی انجام می‌دادند.

 

آقای هاشمی و آقای خامنه ای از شاگردان خوب امام (ره) بودند

 

آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای در آن زمان از همان اول برای مردم روشن بود که شاگردهای خوب امام(ر‌ه) هستند. قدم به قدم برای امام قدم بر می‌دارند و حالا آنها با این ادعا که رهبر انقلاب نقش محوری نداشته می‌خواهند ما را عصبانی کنند.

 

شهید اسلامی رفته بود پیش آقا وگفته بود احمد میگوید سازمان مارکسیست شده است. آقا می‌گوید احمد درست میگوید.محسن رفیق‌دوست از رفقای نزدیک آقا بوده و اینها همه کسانی بودند که از همان اول کارهای آقا را دیدند و دستورات آقا را انجام می‌دادند.

 

ما بعد از زندان‌ دور هم جمع می‌شدیم. عسگراولادی و حاج عراقی و خیلی‌ها را می‌شناختم و آنها به من گفتند آقا شما را دعوت کرده است.

 

 در اصل تمام تشکیلات ما یکطرف، آقا یکطرف! آنها که من را دعوت کردند تاکید کردند آقا شما را دعوت کرده است.

 

«خبرگزاری دانشجو»، شیوه مبارزه خیلی مهم است، چرا برخی افراد پس از انقلاب شیوه خود را تغییر دادند؟

 

احمد احمد: من با مهندس بازرگان زندان بودم و الان هم می‌گویم خدا رحمتش کند، ولی نهضت آزادی را قبول نداشتم.

 

خود بازرگان در زندان برای من تعریف می کرد و می‌گفت وقتی نیکسون آمد ایران! نامه نوشتیم و دسته گل گرفتیم با قیمت بالا به نیکسون دادیم و داخل دسته گل یک نامه مخفی کرده بودیم و بعد از اینکه رفت سفارت زنگ زدیم سفارت و گفتیم که جای آن نامه کجاست.

 

بازرگان ادامه داد: به نیکسون گفتیم شاه را یک کمی نصیحت کن و این قانون اساسی را کاری کنید، تغییر کند!

 

بچه‌های نهضت آزادی اینگونه بودند. اینها می‌خواهند یک ارباب داشته باشند و دور و برش بچرند. همین الان اینها اینطوری هستند.

 

« خبرگزاری دانشجو»، آیا الان پشیمان نیستید، اینهمه زندان رفتید؟

 

احمد احمد: آن موقع که ما رفتیم نه پدرم موافق بود نه مادرم هیچ کس موافق نبود به خاطر اعتقاد رفتیم. الان هم در همان اعتقاد هستیم و دنبال بنیاد شهید و پول و درصد نبودیم. با توجه به اینکه 14 سال مبارزه کردم از سال 44 تا سال 58 چشمم دنبال مال و مقام نبود.

 

قبل از مبارزه هم معلم بودم و بعد از انقلاب هم رفتم دنبال کار خودم در سال 83 بازنشسته شدم با اینکه حقوقم خیلی کم بود ولی من به خاطر رضای خدا این کار را کردم.

 

متأسفانه الان کسی می‌آید وزیر می‌شود فکر می‌کند فقط او وزیر و رئیس است. با همین عصای دستم خودم تا آخر هستم و هر وقت آقا امری بدهد من هستم. شما هم اینطور باشید آقا را بدون چون و چرا قبول کنید. مطمئن باشید هر حکمی داد ما می‌گوییم چشم.

 

تنها کسی که مجاهدین را رد کرد امام(ره) بود. همه کسانی که آمدند مبارزه، مجاهدین را قبول داشتند. مگر کسانی که نبودند در کار.

 

یک آیت اللهی زمانی به من گفت: چرا با زنت رفتی در این کار تشکیلاتی؟ من هم گفتم شما ما را امر به معروف و نهی از منکر نکردید شما هم مقصرید!


از موقعی که رفتیم زندان تغییرات اساسی در تفکر و عمل ما به وجود آمد، اما خدارا شکر با تفکرات امام آشنا شدیم و راه درست مبارزه را یاد گرفتیم.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار