به گزارش گروه فرهنگی«خبرگزاری دانشجو»، علیرضا قزوه در یادداشتی با عنوان پاسخی به بهار نوشت: بهار هم یکی مثل ماست که سرش کلاه نمیرود. کلاه از سر باد بر میدارد و به کلاهبردارهای سیاستمدار که ادای فرهنگ را درمیآورند، میخندد. بهار تاریخ مصرف ندارد اما آدمهای زنده باد من و زنده باد دوست من و زنده باد دوست دوست من تاریخ مصرفی تا خرداد 1392 دارند.
بهار را نمیشود با اره برقی قطع کرد. هل داد و به زمین انداخت. اینها که با یک فوت جماعتی و یا رای گروهی دود میشوند و میروند هوا هیچ نسبتی با بهار ندارند. بهار را نمیشود برکنار کرد. رای اعتماد به بهار در دست من و تو نیست. بهار نیازی به نشان دولتی درجه یک ندارد.
بهار سرش کلاه نمیرود. فقط تماشا میکند و میخندد به سیاه بازی حاجی فیروزهایی که برای هم دست میزنند و برای هم گریه میکنند و خود را به قلهها شبیه میدانند. بهار اگر تصمیم بگیرد یک روز بساط شما را به خیابان میریزد و شما را به خس و خاشاکی بدل میکند. بهار از جنس ریشه است و از جنس ادب است و از جنس شعر است . از جنس اصالت است.
بهار کاری به سالنهای مجلل برج میلاد ندارد. بهار صبحها از سمت بهشت زهرا و جوانمرد قصاب قدم به خیابان میگذارد و این همه دستهای گرسنه را در سطلهای زباله میبیند که دنبال چیزی میگردند و شباهنگام با افسوس کاغذی برمیدارد و مینویسد: شما حتی بازیگران خوبی هم نبودید.
بهار آمده است بگوید سالی که نکوست از بهارش پیداست. بهار با همه جدی ست. روزی سلیمان نبی مغرور شد. بادی تختش را کج کرد .سلیمان اعتراض کرد به باد که چرا تختم را کج میکنی. باد گفت راست باش تا راستت کنم.
بهار با کسی شوخی ندارد و اگر بخواهد ناگاه هزار شاعر را فرمان میدهد تا تخت سلیمانکها را کج کنند. بهار آدمهای فراوانی دارد که بدون نیاز به یارانه به یاریاش میروند و عیدیشان را از خدا میگیرند و از قطع بودجهشان نمیترسند. حتی اگر فیلمشان را بگیرند و در صحن علنی جایی نمایش دهند.
ما مریدان حضرت بهاریم. امر امر اوست بهار ولایت عشق است نه چیز دیگر...