گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» - مریم فاطمی؛ پروانه داستان خود را در یک بستر سیاسی روایت کرد. این مسئلهای است که کارگردان و بازیگران پروانه بسیار روی آن تاکید دارند و اتفاقا نقطه قوت پروانه همین است که مسایل سیاسی را نه در نقطه کانونی، بلکه در پس زمینه داستان به تصویر کشیده و به این ترتیب از افتادن به دام شعارهای سیاسی و گل درشت شدن برخی از مفاهیم مطروحه مصون مانده است.
پروانه با روایت زندگی یکی از چریکهای مجاهدین خلق به افشای ماهیت این گروهک و انحرافات آنها میپردازد و انحرافات عقیدتی این گروهک مانند حذف آیه قرآن از آرم سازمان، تصفیهها و ترورهای درون سازمانی و فساد اخلاقی حاکم بر آن را به تصویر میکشد. البته سامان برای نمایش این فساد اخلاقی ظریف عمل میکند، بدون آن که به سیاق بسیاری از فیلمها و سریالها برای نمایش فساد حاکم بر یک مجموعه یا یک فرد، از خط قرمزهای اخلاقی عبور و به نوعی نقض غرض کند.
در خصوص روایت انقلاب اسلامی شاید این سوال مطرح شود که چرا پروانه کمتر به سراغ روایت نهضت امام خمینی (ره) در شکلگیری انقلاب رفته و نقش جریانهای اسلامی اصیل را در شکلگیری انقلاب به صراحت مطرح نکرده است. به نظر میرسد این نکته نشانگر هوش و دقت نویسنده و کارگردان سریال بوده که سعی کرده با نمایش نقاط ضعف و انحراف گروهکهایی مانند سازمان مجاهدین خلق نقاط مثبت انقلاب امام را برجسته کند.
درست مثل «بال های خیس»؟!
در واقع، پروانه با بزرگنمایی نقاط منفی سازمانی که با این انقلاب زاویه داشت و پس از پیروزی انقلاب هم اقدام به مبارزه مسلحانه علیه رژیم کرد، حقانیت و درستی مسیری را که منتهی به انقلاب اسلامی شد، نمایان ساخت. در همین رابطه میتوان به نگرش سازمان در مبارزات مسلحانه اشاره کرد که به گفته پروانه و شواهد تاریخی، هر روز آنها را از مردم دور و دورتر میکرد. در مقابل، روحانی سریال که نماینده تفکر امام بود، به شدت با مبارزه مسلحانه مخالفت میکرد و معتقد بود باید با آگاهی دادن به مردم انقلاب کرد و گرنه با مبارزات مسلحانه کودتا شکل میگیرد نه انقلاب.
به این نکته هم باید اشاره داشت که حوادث و اتفاقات سیاسی و مسایل عقیدتی که در سریال مطرح میشوند همسو با قصه اصلی سریال هستند و این مسایل همگام با درام پیش میروند و به اصطلاح به خورد قصه رفته و بیرون از درام نیستند. فقط کافی است از این زاویه پروانه را با سریالی مانند بالهای خیس که داعیه طرح ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس را دارد مقایسه کنید تا به اهمیت موفقیت پروانه در همگامی و همپوشانی درام و موضوعات ارزشی مورد نظر کارگران پی ببریم.
این مخاطب صبور!
علاوه بر تمام نقاط مثبت فوق، انتقاداتی نیز به پروانه وارد است. در قسمتهای ابتدایی سریال شاهد ریتم کند، خستهکننده و پیشرفت کند و ملالآور قصه بودیم به گونهای که اگر مخاطب با سریال قبلی جلیل سامان یعنی ارمغان تاریکی و موفقیت آن آشنایی نداشت و مخاطب صبوری هم نبود، در همان قسمتهای اول کانال تلویزیون را تغییر میداد!
بخشی از این کندی داستان و علاوه بر آن، سردی فضای حاکم بر درام به شخصیت اول سریال یعنی پروانه بر میگردد. او شخصیتی سرد و منزوی بود که همگام با عاشق شدن و همراه شدن با امیر این شخصیت گرمتر شد و سریال را هم گرمتر کرد. اما بخشی از این ماجرا هم به فیلمنامه کار بر میگردد که ترجیح داده بود در قسمتهای نخست همه چیز را آرام پیش ببرد و در این قسمتها کمتر شاهد باز شدن گرههایی بودیم که در قسمت اول به وجود آمده بود و نویسنده تمام سعی خود را بر مقدمهچینی طولانیمدت و کشدار برای قسمتهای بعدی قرار داده بود.
دیوانه چگونه از قفس پرید؟
از سوی دیگر، برخی از اتفاقاتی که در قصه روی میداد تا حدودی از نظر منطقی مشکل داشت و شاید قصه عاشقانه گرم و گیرای این سریال بود که باعث میشد مخاطب به این ایرادات منطقی کم توجه یا بی توجه باشد. مثلا رهایی امیر از زندان ساواک از طریق تظاهر به بیماری روانی و متعاقب آن فرار از تیمارستان، هم از نقطه نظر نوع قصه، هم از نقطه نظر نوع پرداخت به آن بسیار سطحی به نمایش درآمده بود.
حتی کارگردان سعی نکرده بود فرار امیر از تیمارستان را به تصویر بکشد تا شاید از این طریق مخاطب را بیشتر با خود همراه کند. گویا کارگردان و نویسنده هم مانند مخاطب نگران پروانه و دلتنگیهای او بودند که ترجیح دادند این گونه امیر را از شر ساواک خلاص کنند!
در مورد ماجرای رفتن پروانه به منزل دوستش هم سطحینگری وجود دارد. پروانه پس از ترک مسافرخانه چند ماه در منزل یکی از دوستانش اقامت داشت و در این مدت به راحتی زندگی و رفتوآمد میکرد در حالی که تحت تعقیب ساواک و حتی پدرش بود. اما هیچیک از آنها نتوانستند محل اختفای او را در این چند ماه شناسایی کنند. این در حالی است که در قسمت آخر وقتی اشرف پاسپورتها را برای پروانه میبرد، بلافاصله طالبی خانه او را شناسایی می کند و به آنجا میرود. اینها فقط دو نمونه از اشکالات منطقی در روایت بودند که متاسفانه در سریال پاسخی برای آنها وجود نداشت.
«پروانه» خوب از آب درآمد، «امیر» از دست رفت!
در مورد شخصیتپردازی سریال هم میتوان به چند نکته اشاره داشت. نکته اول این که شخصیتپردازی پروانه در فیلمنامه بسیار اصولیتر از شخصیتپردازی امیر بود و مخاطب، پروانه، گذشته و خانواده او، علایق، تواناییها، حرفه و روحیات و شخصیت او را به خوبی شناخت و با او در ادامه داستان همسفر شد. پروانه دختر اشرافزادهای که عضو انجمن حمایت از حیوانات و تنها دغدغه او نوشتن بود. اما پس از این که عاشق امیر شد تلنگرهایی هم به او زده شد و چیزهایی درون او تغییر کرد.
رابطه با امیر برای پروانه فقط برای او عشق را به ارمغان نیاورد بلکه او از طریق این عشق مجبور شد نگاهی دوباره به خود داشته باشد و به این وسیله به خودآگاهی برسد. پروانه در ادامه سریال به این نتیجه میرسد که گذشته از حیوانات و شاید بیشتر از آنها، انسانها هم نیاز به حمایت در مقابل دستگاهی را دارند که پدر او در آن دستگاه فعالیت میکرد. در واقع، شخصیت پروانه جزئیاتی داشت که این جزئیات به مخاطب کمک میکرد تا او را بشناسد و تصمیمات و اعمال او را خارج از شخصیت او نبیند.
تمام اینها در حالی است که ما چیز زیادی از امیر نمیدانیم و از ریزهکاریهایی که در شخصیت پروانه وجود داشت در شخصیت امیر خبری نیست. امیر در سنین کودکی و خرداد 42 والدین خود را از دست داده و در دوره دانشجویی به دلیل فعالیتهای سیاسی از دانشگاه اخراج شده بود و البته، همسری داشت که گمان میکرد توسط ساواک به قتل رسیده است. اینها تمام اطلاعاتی بود که از پیشینه امیر به مخاطب داده شد که البته این اطلاعات هم از دل داستان سر بر نیاوردند بلکه امیر آنها را از طریق دیالوگ به پروانه و مخاطب انتقال داد تا بار کم توجهی به جزئیات در شخصیتپردازی به دوش دیالوگ بیفتد.
جای خالی یک پاسخ دراماتیک
از سوی دیگر، مشخص نمیشود که امیر چرا سازمان را برای فعالیتهای سیاسی خود انتخاب کرده و مثلا به جنبشهای مبارز دیگر نپیوسته است. شعارهای عدالتطلبانه سازمان، فعالیت گسترده سازمان در دانشگاهها یا مسایل دیگر، کدامیک باعث این گرایش سیاسی او شد و با توجه به این که او فرزند شهدای 15 خرداد بود و رابطه رفاقت و دوستی با یکی از روحانیون نزدیک به امام داشت و از طرف دیگر، دارای گرایشات مذهبی بود چرا به نهضت امام ملحق نشد؟ که برای این سوالات پاسخی دراماتیک در سریال پروانه وجود ندارد.
علاوه بر موارد فوق، اتفاقات و حوادثی که برای امیر پیش آمد به گونهای نبود که به شناخت ما از او کمک کند. مثلا امیر میفهمد نرگس زنده است و با توجه به ازدواج با پروانه و باردار بودن او تعلیق در داستان شکل میگیرد و این ماجرا قابلیت دارد که تبدیل به بحران شده و در مواجهه با این بحران شخصیت امیر بیشتر برای مخاطب و دو همسر او شناخته شود. اما فیلمنامه در یک قدمی رسیدن به بحران متوقف میشود؛ چرا که در لحظات اولیه مواجهه نرگس با پروانه و امیر، ساواک به منزل آنها حمله میکند و نرگس با از خود گذشتگی دوباره توسط ساواک دستگیر میشود و به این ترتیب، همه چیز به نفع پروانه و در جهت مجهول ماندن بیشتر شخصیت امیر پیش میرود.
یک سر و گردن بالاتر!
در قسمت پایانی سریال هم هرچند ایراداتی وجود داشت و به عنوان مثال اعضای سازمان پس از حمله به منزل امیر و زخمی کردن او منتظر شدند تا پروانه بچه را در جایی مخفی کند و دوباره نزد امیر بیاید و در این فاصله کار امیر را تمام نکردند! اما پرداخت سکانسهای پایانی بسیار خوب صورت گرفته بود و موفق شده بود مخاطب را تا اندازهای درگیر این داستان عاشقانه کند که از توجه و اهمیت دادن به این اشکالات باز بماند. در پایان هم وجه تمثیلی نام پروانه که به وسیله اشعار درون متن سریال یا ترانههای به کار رفته در سریال روی آن تاکید بسیاری بود مشخص شد و پروانه قصه هم، مرگی شبیه پروانه داشت و در آتشی که شمع را سوزاند، سوخت.
با تمام این اوصاف پروانه سریال خوبی بود و یک سر و گردن بالاتر از سریالهای قرار داشت که در سالهای اخیر با هزینههای گزاف و با نام سریالهای ارزشی ساخته میشوند اما نه میتوانند ارزشهایی که داعیه آنها را دارند به درستی به تصویر بکشند نه این که مخاطب را با خود همراه کنند.