گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»؛ زهرا مهاجری- سن ازدواج، همواره از آن بحث هاییست که مورد اختلاف کارشناسان جامعه شناسی و روانشناسی بوده و هست و احتمالا خواهد بود.
اما این که آیا می شود اصلا برای ازدواج سن و سال تعیین کرد یا نه، ملاحظاتی دارد که باید به آنها توجه کرد. چه بسیار افرادی که زود ازدواج کرده اند و به خاطر تجربه ی خوبشان، موافق این امر هستند و زیادند افرادی که سن و سال کم را برای ازدواج مناسب نمی دانند.
این قضیه در بین کارشناسان هم مورد اختلاف است. روانشناسان مختلف دیدگاه های متفاوتی برای تعیین سن ازدواج دارند و بهترین سن برای ازدواج دخترها 23 تا 26 و برای پسرها 27 تا 29 سال است.
در این بین برخی از روانشناسان بیشترین سن را برای ازدواج و برخی کمترین سن را در نظر گرفته اند.
اما چیزی که در بین همه ی کارشناسان مشترک است این است که سن ازدواج، آن زمانی ایست که فرد به بلوغ کافی رسیده باشد و بتواند مسئولیت بپذیرد که این امر، شاید هیچ ربطی به سن و سال نداشته باشد.
براساس این تفکر، می توان فهمید که ازدواج زمان تعیین شده و ثابتی نمی تواند داشته باشد و سن ازدواج بر اساس نیاز فردی، تربیت خانوادگی، شرایط اجتماعی و خیلی عوامل دیگر تعیین می شود.
سن ازدواج از نظر قرآن کریم
قرآن کریم بلوغ را سن ازدواج میداند و از آن با تعبیر بلوغ نکاح یاد میکند. روایات ائمه و تفاسیر مختلف نیز همین امر را نشان می دهد که سن ازدواج، سن تمایل است و هر گاه ترک این امر، موجب به گناه افتادن فرد شود، ازدواج واجب می شود.
از این مورد هم می توان چنین استخراج کرد که ازدواج سن خاصی ندارد و نمی توان قانون ثابتی برای آن وضع کرد.
ازدواج در سن پایین؛ خوبی ها و بدی ها
در زمان های گذشته، زمان پدربزرگ ها و مادربزرگ هایمان، رسم بر این بود که دخترها زود به خانه بخت بروند و اصلا اگر دختری به سن 18 می رسید، روی دست خانواده اش می ماند!
اما با گذشت زمان و تغییراتی که در نسل و شرایط اجتماعی پدید آمده، علاوه بر نوع ازدواج، سن ازدواج هم دستخوش تغییراتی شده است. همین امر باعث شده تا نظریات مختلفی در مورد ازدواج در سنین پایین شکل بگیرد و اغلب این اتفاق را مبارک ندانند.
مخالفان می گویند: «وقتی دختر و پسری در سنین پایین و بدون آمادگی جسمانی، عقلی و عاطفی با یکدیگر ازدواج می کنند دچار مشکلات زیادی می شوند. یکی از این مشکلات، عدم شناخت خود است. به این معنا که دختری که هنوز شناخت کاملی نسبت به خودش و علایقش ندارد، نمی تواند انتخاب درستی داشته باشد و چه بسا شخصیتش در سال های آینده دستخوش تغییراتی شود که تفکرات و علایق و سلایقش را تغییر دهد. پس مادامی که شخصیت فرد به ثبات لازم نرسیده، نباید دست به این اقدام بزند.»
«مشکل دیگری که گریبان این افراد را می گیرد، تنها شدنشان است. به این معنا که این افراد که تا پیش از این در بین همسالان و دوستان خود مورد پذیرش بوده اند، اینک به خاطر شرایط جدید، دیگر نمی توانند در جمع های قبلی حضور داشته باشند و شاید حتی از این محافل طرد شوند که این هم خود عامل بروز مشکلاتی است.»
اما موافقان ازدواج در سنین پایین نیز بی دلیل نیستند. این افراد معتقدند انگیزه اصلی ازدواج، تأمین نیازهای روانی است و بخش دیگری از آن در تأمین نیازهای جنسی خلاصه میشود. وقتی ازدواج به تأخیر بیفتد، در درجه اول گسترش خلأهای عاطفی رخ میدهد. وقتی خلأها، بروز کند، به دنبال آن مشکلاتی چون افسردگی، ناامیدی، اضطراب، تشنجات، خشونت، پرخاشگری، را در پی خواهد داشت.
از دیگر دلایل موافقت با ازدواج در سنین پایین، فرار از توسعه ی بی عفتی است. این افراد معتقدند پسر یا دختریکه ازدواج آنها به تأخیر افتادهاست قدرت کنترل غرایز جنسی را نخواهد داشت و به ورطه بیعفتی خواهند افتاد که در نتیجه، بیعفتی چنین افرادی، دامنگیر خانوادههای آنان نیز خواهد شد.
موافقین ازدواج در سن پایین، از آثار سوء تاخیر در ازدواج هم می گویند و اعتقاد دارند که یکی از آثار سوء تأخیر ازدواج، تأخیر کمالات انسانی است. ازدواج صحیح و بههنگام، کمالیابی و کمالدهی انسان را منتج می شود و به همین دلیل است که در روایات آمده که انسان به واسطه ازدواج، نصف دینش کامل میشود. به معنای دیگر، جوان با ازدواج ارتقاء پیدا می کند و با تاخیر در ازدواج، این رشد متوقف و یا کم سرعت خواهد شد.
چرا دیر ازدواج می کنیم؟
نکته ای که در بین همه ی نظرات صاحبنظران مشترک است این است که یک فرد باید زمانی ازدواج کند که به بلوغ روانی و بلوغ اجتماعی رسیده باشد. بلوغ اجتماعی به معنی توانمندی لازم برای اداره امور خانواده، همسر و فرزندان است.
این امر، مستلزم برآوردهشدن نیازهای اقتصادی، بهداشتی، علمی، آموزشی و... برای گذراندن زندگی است تا فرد بتواند با آن، مسکن و حداقل نیازهای خانواده را تامین کند.
رسیدن به بلوغ اجتماعی، کاملا بستگی به فرد دارد. یک فرد ممکن است در سن 20 سالگی زمینههای فوق را یکجا و کامل پیدا کند. در حالی که فردی دیگر در سنین بالاتر هم نتواند به آنها دست یابد.
یک دختر جوان ممکن است در سن 14 تا 15 سالگی به رشد کامل جسمانی رسیده باشد اما رشد روانی و شخصیتی او کامل نشده و توانایی ایجاد یک رابطه درست با همسر، فرزند، اطرافیان خود و از جمله خانواده جدیدی که با او پیوند میخورد یعنی خانواده شوهر را نداشته باشد. در این صورت تبعات آن نه تنها به فرد و خانواده بلکه به جامعه هم کشیده میشود.
از عوارض ازدواج در سنین بالا می توان به از بین رفتن شادی دختر و پسر و سردرگم شدن آنان، ایجاد فاصله سنی زیاد با فرزندان و مشکلات برقراری روابط با آنان، نبود آرامش روانی و ... اشاره کرد.
دیر ازدواج کردن هم خودش عواملی دارد که از جمله آنها شرایط اقتصادی، فرهنگی و تربیتی یک فرد است.
مدرک بگیرم، سربازی بروم، کار پیدا کنم، خانه و ماشین بخرم؛ بعد!
جمله ی بالا را خیلی هایمان از افرادی که در سن ازدواج هستند شنیده ایم. چیزی که اگر بخواهیم منصف باشیم می بینیم خیلی هم نابجا نیست و نمی توان به راحتی از کنارش رد شد. اما نکته ی ظریفی که در کنار همه ی این حرف ها باید به آن اشاره شود این است که این تفکر، نباید منجر به زیاده خواهی شود. می توان به حداقل هایی بسنده کرد و یک یاعلی گفت و زندگی را شروع کرد. اگر فرد در خودش توانمندیهای شخصیتی، اجتماعی، اقتصادی حتی در حد پایین و حداقلی را ببیند، نباید به خاطر فاصله داشتن با ایده آل ها ازدواج را به سال های بالاتر موکول کند.
در هر حال بحث و اختلاف نظر در مورد سن ازدواج همیشه بوده و نسخه ی یکسانی نمی توان برای هر فرد پیچید. هر کس باید خودش با توجه به توانمندی های روحی و جسمی و اجتماعی، پا به این عرصه بگذارد. قدیمی ها حرف خوبی می زنند؛ می گویند: «هر وقت دهانت دیگر بوی شیر نداد، ازدواج کن!»
وقتي پدر کسي که من ميخوام باهاش ازدواج کنم خودش دفتر ازدواج دارد و مخالفت ميکند و ميگه دختر بايد ليسانس بگيرد و بعد ازدواج کند همين ميشود.؟
دو نفر به هم الان علاقه دارند و ميگويند 5سال ديگه دختر بايد دانشگاه بخواند و پسر هم 25 سالش هست درحال حاضر و کارمند اينجوري رفتار ميکنند ميخوايد چي بشه؟
سن ازدواج بالا ميره؟
خودکشي بالاميره؟
کسي به ازدواج ديگه اهميت نميده؟
همه ميرن با دنبال هوس راني و راه هاي ديگه براي ارزاي خود؟
بعضي هم معتاد ميشوند؟
انتظار نداشته باشيد وضعيت از بدتر هم خواهد شد...
من متأسفم براي کسي که خودش هم آخوند هست و هم دفتر ازدواج دارد و هم در دنياي امروزي زندگي ميکند چرا اين رفتا را مي کند؟
مثل اينکه خيلي دلت پره...
خداييش وقتي يکي رفته دانشگاه اگه ازدواج نکنه و بگه درس دارم خيلي اشتباهه!
ان شاالله مشکلتون برطرف بشه.:)
اين دختري که من انتخاب کردم ميشه گفت باهم انتخاب کرديم هديگر رو و من خيلي تحقيق کردم قبل از اينکه بخوام ببينمش و حتي اون هم تحقيق کرده بود ميخوام بگم ما با چشم و فقط تو يکبار ديدن انتخاب نکرديم همو که راحت بخوايم از هم بگذريم و کسي که دنبالش بودم رو پيدا کردم.
متأسفانه مشکل جاي ديگه است آبجي اينکه باباش فقط ميگه درس ولي با بقيه چيزا مشکلي نداره...
خودت فکروشو بکن يکي بهت اعتماد کامل داره و بهت وابسته شده و بعداز سالها آرامش بهش دست داده و حتي خود من چطور ميتونم به فکر يکي ديگه باشم آينده دختره چي ميشه؟ عذاب وجدان چي؟
ميخوام اين رو بگم من تا آخرش هستم باهاش و بهش هم گفتم همه چي دست خودت و اگه تا قبل از ازدواج فکر کردي و ديدي من اون شخصي که تو ميخواستي نيستم بگو من ميرم کنار تا راحت به زندگيت ادامه بدي...
همه موافق هستن به غيراز باباش توروخدا برام دعا کنيد.
درست خيلي سخته فراموش کردن اما آدم بايد به همه چي منطقي برخورد کنه.
واقعاً ديگه نميدونم چيکار کنم
ياعلي بن موسي الرضا
من که همون اول گفتم اگر از نظر شخصيتي به هم مي خوريد يه بحث ديگه است، شايد ديگه نشه موقعيتي اين جوري پيدا کنيد. من بيشتر روي صحبتم با آقايون و حتي دختراني هست که بدون دليل رو يک مورد خاص پافشاري ميکنن و تن به هر شرطي ميدن، چند سال بعد وقتي ديگه از تب و تاب عاشقي ميفتن تازه چشمشون باز ميشه که نمي تونن از پس اين همه توقعات بربيان، به نظرم اون وقت ديگه حق اعتراض ندارن چون کسي که خربزه ميخوره پاي لرزش هم بايد بنشينه و مدارا کنه و با روشهاي منطقي هرچند زمان بر اوضاع رو تغيير بده!
در ضمن از کلام شما پيداست انسان فهميده و منطقي هستيد، انشاءالله هرچه زودتر خدا راه حلي پيش پاتون ميگذاره، شايد پدر دختر خانم هم رضايت دادند. اين تأخير رو هم بگذاريد به حساب حکمتي که شايد از شما پوشيده باشه.
يکي نيس بگه شما پدر رو مادرا هم همين جور ازدواج کردين؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟