گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»- فرحان صبوری؛ شاید هیچ برهه ای از تاریخ را سراغ نداشته باشیم که دو جبهه با سلایق گوناگون در سپهر سیاسی یک کشور با یکدیگر مقابله نکنند و در تکاپوی نیل به قدرت نباشند. رسیدن به قدرت برای هر جریان و یا جبهه ای متفاوت است و این مسئله در جمهوری اسلامی ایران نیز جریان دارد و صدق می کند.
معادلات و گروه بندی های سیاسی در ایران همواره فرازو نشیب های زیادی را داشته است و هر گروه و جبهه ای بنا بر وزن خود در افکار مردم رسوخ کرده و گاها نیز به خاطر سبک وزنی از صحنه محو شده است؛ نا گفته پیداست که هدف نگارنده گروه ها، احزاب و یا جبهه های موسمی نیستند که قارچ وار در مراسمات و رسومات خاص کشور شکل میگیرند و پس از انجام مأموریت های خود سر در کنج عزلت فرو میبرند تا دوباره برای کنشی سیاسی به آنها اجازه عرض اندام داده شود. بلکه منظور جبهه های فکری و گاها ایدئولوژیکی هستند که با قدرت در کشور و در انقلاب حضور داشته اند و به فعالیت پرداخته اند. با این وجود اما بنا به دلایلی مختلفی که شرح آن مطول است و از حوصله این نوشته خارج کشور ما پس از انقلاب به دو قطب تبدیل شد که این دو قطب در هر دوره ای اسمی به خود گرفت و تحت لوای آن اسم تقسیم بندی سیاسی کشور را به گونه ای رقم زد. گاهی جبهه چپ و راست، گاهی محافظه کار و انقلابی و گاهی اصلاح طلب و اصولگرا و خدا داند که در آینده چگونه این نام ها تغییر خواهد کرد.
با این همه برآیند نگاه کلی به گفتمان های موجود فعلی خبر از آن دارد که اصولگرایی گفتمانی است که خود را بیش از گفتمان اصلاح طلبی پایبند به گفتمان امام، رهبری و انقلاب اسلامی نشان داده است و همواره به خاطر شاخص هایی که رهبر معظم انقلاب در خصوص این گفتمان ارائه دادند اعم از عدالتخواهى و عدالتگسترى، فسادستیزى، اعتزاز به اسلام، سادهزیستى و مردمگرایى، تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور، اجتناب از اسراف و ریختوپاش، خردگرایى و تدبیر و حکمت در تصمیمگیرى و عمل، مسئولیتپذیرى، پاسخگویى و سعهى صدر و تحمل مخالف و... این گفتمان مطلوب عموم جامعه واقع شده است که نمونه «آری» به آن را میتوان در انتخابات های گذشته به خصوص در سال های 84 و 88 می توان جستجو کرد.
ناگفتهه پیداست که در این تقسیم بندی ها غش و قلب هایی نیز صورت میگیرد که بهترین راه برای نجات از آنها تکیه بر سخنان و گفتمان رهبر انقلاب است؛ اجازه دهید بنا بر اقتضای این قسمت از نوشته به بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب اشاره کنم که ایشان با رد تقسیمبندیهای رایج سیاسی در کشور، ادارهی ارکان مهم کشور را با مدیریت تفکر اصولی اسلام و یا به تعبیر رایج با «اصولگرایی»، از نعمتهای بزرگ پروردگار دانسته و فرمودند: «اصولگرایی به حرف نیست، اصولگرایی در مقابل نحلههای سیاسی رایج کشور هم نیست، این غلط است که ما کشور یا فعالان سیاسی را به اصولگرا یا اصلاحطلب تقسیم کنیم. اصولگرا متعلق به همهی کسانی است که به مبانی انقلاب معتقد و پایبندند و آنها را دوست میدارند»؛ «بنده دعواى اصلاحطلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من این تقسیمبندى را غلط مىدانم. نقطهی مقابل اصولگرا، اصلاحطلب نیست؛ نقطهی مقابل اصلاحطلب، اصولگرا نیست. نقطهى مقابل اصولگرا، آدم بىاصول و لاابالى است؛ آدمى که به هیچ اصلى معتقد نیست؛ آدم هرهرى مذهب است».
با این وجود اما در همان گفتمانی که رهبری نیز آن را تصدیق میکنند شاهد فضایی باز و چند صدا به جای متراکم و یکصدا هستیم که این مسئله همواره باعث انشقاق میان گفتمان اصیل اصولگرایی شده است. از جمله این دلایل انشقاق میان گفتمان اصولگرایی که صدمات زیادی نیز به بدنه این گفتمان زده است چریک بازی و ترویج افکار انحرافی از سوی برخی گروه ها است که همواره با ترفندهای عوام فریبانه خود موجبات تفرقه را به وجود آوردند و سلایق گروهی خود را بر مافع اصولگرایی ترجیح دادند و اتفاقا در انتخابات سال 92 که باعث پیروزی گروه موسوم به اصلاح طلبان شد نیز این عامل بسیار دخیل بود. هرچند قصد نداریم که از پروژه فریب، رخنه و فروپاشی دشمنان داخلی و خارجی غافل شویم که با تحرکات خزنده و پنهان خود بنیان های انقلاب اسلامی را هدف قرار داده اند اما با همه این تفاصیل اصولگرایان میتوانستند در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم با پایبندی بر منافع ملی و دوری از خط کشی های سیاه و سفید شرایط را به گونه ای رقم بزنند و برای خدمت بر دولت حاکم شوند. انجام فعالیت سیاسی دوستداران واقعی انقلاب به هیچ محدودیت و التزامی محدود و ملتزم نمی شود و همواره باید به فکر وحدت میان آنها بود که نمونههای آن «... از حد گذشت بسی».
وحدت که به ذات خود نیرویی پیشرونده و تحول آفرین است خود را در انتخاب شهردار تهران به خوبی نشان داد تا جایی که گروه های مختلف سیاسی که خود را زیر مجموعه اصولگرایی تعریف کردهاند با خیزشی یکباره پا را از مرزهای ترسیمی فراتر گذاشتند و با همصدایی از شهرداری «محمدباقر قالیباف» در مقابل «محسن هاشمی» حمایت کردند و مانع از سرکار آمدن گروه های قدرتطلب شدند.
انتخابات ریاست جمهوری یازدهم گذشت و اصولگرایی نتوانست آنگونه که باید و شاید در عرصه میدانداری کند اما هم اکنون وقت بازسازی و تقویت این جریان است و باید از همین امروز تلاش کرد تا آسیب های این جریان شناخته شود و با تثبیت و استقرار ساختار اصولگرایی بر ترویج گفتمان امام و انقلاب کوشید چرا که تحرکات اصلاح طلبان نشان میدهد که از هم اکنون اسب خود را برای انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی زین میکنند و در تلاشند تا با نفوذ خود در قوه مقننه قدرت از دست رفته و آبروی ریخته شده خود را بازیابند؛ آبرویی که در ماجرای فتنه سال 88 از آنها نزد ملت رفت و امروز با همان وحدت توانستند به صورت ضمنی قوه مجریه را از آن خود کنند و یا حداقل راهی برای نفوذ بدون عذرخواهی و توبه به قدرت بیایند. از این رو عقل سلیم حکم میکند که اصولگرایان وحدت کلمه خود را حفظ کنند تا مبادا کودتای مخملی اینبار با چراغ خاموش و به دور از اردوکشی های خیابانی اتفاق بیافتد. نخبگانِ احزاب و جریانهای سیاسی اصولگرا باید با چتر حمایتی خود از کاندیداهای مجلس آینده حداکثر کرسیها را در اختیار خود قرار دهند و با دوری جستن از کسانی که حقیقت را به مسلخ مصلحت میبرند در بازآفرینی گفتمان اصولگرایی حداکثر تلاش خود را بکنند و با حفظ وحدت خود قله های پیش رو را فتح کنند.