ماجرای آقای «گاف» و دسر پای سوسک
«گاف» نامه-6 ؛
نشسته بود پشت میز و غذایش را می خورد. قاشق اول نه، قاشق دوم را که به دهان گذاشت حس کرد یک مزه ی تلخ همراه با شوری دوید روی زبانش...
تعداد نظرات: ۲
بدون نام
-
۱۶:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۳۱
يعني حالم به هم خوردا/ از اين تيکه «بچه ها آرام توقعاتشان را گفتند و البته «گاف» شنيد که آن عقب ها چند نفري هم شعار زنده باد مرده باد دادند که به نظر «گاف» خيلي جالب و حماسي رسيد و او هم همصدايشان شد و بلند بلند شروع کرد شعار دادن» هم خوشم اومد دمتون گرم
سمانه
-
۱۴:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۰۵
پاراگراف آخر در عين حال بهم زدن.ولع آدمو تحريک ميکنه.آدم حس ميکنه نويسنده داره چه غذاي خاصي رو! توصيف ميکنه.جدا يه دور ديگه از روش بخونيد ...
(ستاد هر کي تا آخرش حالش بهم نخورده بايد يجوري حالشو بهم بزنيم.)
ارسال نظرات
captcha
آخرین اخبار