به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» بر اساس رویهی معمولِ این خبرگزاری، اشعارِ برگزیده این نشست به شما مخاطبانِ شعردوست تقدیم میگردد.
1-2- غزلی از وحیده احمدی
وقتی که مشتت باز شد، دیدم دلم آنجا نبود
گشتم که پیدایش کنم، اما نبود اما نبود
چاهِ کف دستت نداشت از سرنوشت من خبر
در بند بند جادهها یک لکه هم پیدا نبود
آتشفشان شور و شر بر قلهی انگشتها
اینقدر ساکت، مثل یک کوهِ یخ تنها نبود
رو دست میخوردم مدام از تپههای پشت دست
آهسته میرفتم چرا دامی اگر برپا نبود؟
سرکار باور کن! دلم ماندهاست در مشتش هنوز!
خانم مگر یک لحظه پیش، آن مشت بسته، وا نبود؟
سرکار! دارد میرود، لطفا بگویید ایست ایست!
خانم! جسارت میشود...شاید که این آقا نبود
بیچاره آن دست از کجا چاه آورد، دام آورد؟
بیچاره اهلِ بردن و دزدیدن و اینها نبود
وقتی که مشتت بسته شد، من بودم و دنیای تو
غیر از خدایِ مهربان دیگر کسی آنجا نبود
2-2- غزلی از فاطمه فدایی
حاجت لیلةالرغائب من، پدر ابرهای بارانی
دور تا دور من بپیچ ونترس! که نمیترسم از پشیمانی
دل به دریا زدم به حدی که، نیمی از من شبیه ماهیها است
باید امشب تمام دنیا را زیر پای دلم برقصانی
قرص ماهی، نشسته در آب و حال دریا چقدر آرام است
به پریها بگو که امشب را، موجها نیستند طوفانی
پولک ماهیان قرمز را، پخش کن بین آسمان و زمین
تا پریزاد قصهات بشوم، تا بسوزد شب زمستانی
ابرها را بپیچ دور تنم، آسمان را بپوش و آبی شو
کنج آغوش خود اسیرم کن، پدر ابرهای بارانی
این اسارت چقدر شیرین است، لحظهای که تو مثل زندانبان
باشی و من به حکم حبس ابد، باشم آنجا همیشه زندانی!
3-2- مهدی نورقربانی
شبیه روزهای عید کوتاه است خوشبختی
شبیه عشق شیرین است و جانکاه است خوشبختی
به قول کارگرهای جنوب شهر ِخاموشم
همیشه چند روز اول ماه است خوشبختی
برای گرمی دستان سرد بچه های کار
به کوتاهی تسکین بخش یک آه است خوشبختی
شنیدی بعد هر سختی ست آسانی، نمی دانی
که با آینده ای غمناک همراه است خوشبختی
تو هم تا بشنوی مانند من سردرد می گیری
که در اخبار می گویند، در راه است خوشبختی