به گزارش گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، یکی از نخبگان شهرستان ورامین که نخواست نامش فاش شود،طی یادداشتی به بررسی مسائل ورامین پرداخته که به شرح زیر است:
من میدانم آخر دنیا کجاست و آنجا را به شما معرفی میکنم.
آنجا منطقهای از تهران است که هیچ خبری از آنجا به بیرون مخابره نمیشود و علت آن حضور عدهای است که مانع از انتشار اخبار میشوند. حتما میپرسید یعنی چه؟ توضیح میدهم.
حتما شما تا به حال سوار مترو، بیآرتی، اتوبوس شدهاید و از قوانین کلی آن آگاهید. مثلا اینکه در تابستان اتوبوسها کولر روشن میکنند تا مسافران تا رسیدن به مقصد از گرما مانند کباب نپزند اما در این منطقه با وجود گرمای نسبتا زیاد نسبت به سایر مناطق تهران، به دلیل اینکه رانندگان عزیز اتوبوس معتقدند «مگر چقدر کرایه میگیرند که کولر هم روشن کنند؟» از روشن کردن کولر در اغلب موارد خودداری میکنند.
در آخر دنیا، رانندگان اتوبوس نقش همه کاره ر ا دارند یعنی چون شهرداری در این منطقه حکم] بـــوق... [را دارد و هیچ جا و مکان مشخصی برای ایستادن اتوبوسها تعریف نشده پس آنها هر جا که دلشان بخواهد میایستند و مسافران را سوار و پیاده میکنند. البته آنها خدمات دیگری هم به مسافران ارائه میکنند: مانند بد و بیراه، ایستادن طولانی مدت برای سوار کردن مسافر، تغییر نرخ کرایهها به دلخواه و بر حسب صلاحدید، بردن مسافر به جمکران در سه شنبهها و آواره کردن مسافران و...
کاش بیآر تی که از مینی سیتی در شمال تهران تا جوانمرد قصاب در جنوب تهران امتداد دارد در آخر دنیا هم وجود د اشت. بگذریم از قشر دلسوز و خدمتگزار رانندگان.
خب حالا میرسیم به مترو، رویایی دیرین و غیر قابل دسترس. حسرت مردم آخر دنیا.
نمیاید که نمیاید، مترو را میگویم. جالب است، متروی تهران از زیر برجهای بلند، اتوبانها و مناطق مسکونی عبور کرد اما از منطقه صاف آخر دنیا عبور نمیکند که نمیکند. مسئولان (یعنی کسانی که مسئولیت دارند) مختلف میآیند و میروند، با وعده مترو رأی میآورند و میروند، اما مترو نمیآید که نمیآید. کاش یک نفر صادقانه بیاید و بگوید مشکل از کجاست و اصلا بگوید «آقا اصلا مترو قرار نیست که از اینجا عبور کند». اینطوری هم خیال مردم راحت میشود و هم دیگر لازم نیست که مسئولان رده بالاتر انقدر زحمت دادن بودجه را بکشند. بد میگویم؟؟ قرار دادن چند تا ریل بر روی زمینهای بایر که انقد ِکش دادن ندارد مگر قرار است سفینه به فضا پرتاب شود؟ والله بالله فرستادن ماهواره به فضا هم انقدر زمان بر و هزینه بر نیست. البته ناگفته نماند که (من شنیدهام اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟) عدهای میگویند که بومیان بر سر رد شدن مترو از زمینهایشان و بالتبع گران شدن زمینهایشان اختلاف پیدا کرده و آنها مانع آمدن مترو شدهاند اما بازم راستش را فقط خدا میداند.
بگذریم از مترو که نجات بخش مردم آخر دنیاست.
برسیم به کار و استخدام.
من فقط اشاره کوچکی میکنم و رد میشوم. اگر سری به ادارهها و سازمانهای آخر دنیا بزنید متوجه تشابه آشکار فامیلیها با هم میشوید. واقعا آفرین به این همه بومی گزینی.
اینجا مدرسهای دخترانه به لطف رهبر گرامیمان ساخته شد و ایشان این مدرسه را استاد شهریار نامیدند که واقعا این نامگذاری با توجه به شرایط، بسیار مناسب است اما مسئولان نام این مدرسه را به دو اسم تغییر دادهاند و اصلا دیگر اسمی از مدرسه استاد شهریار به میان نیست. فقط چون بومیان تمایل داشند که حتما به گونهای فامیل خود را بر مدرسه بگذارند.
باز هم بگذریم. برسیم به بهداشت و درمان.
اگر سریال «در حاشیه» را دیده باشد و اندکی به لهجه و نام خانوادگی نقش زهتاب که مالک بیمارستان هم هست، دقت کرده باشید متوجه خواهید شد که این سریال برگرفته از بیمارستان آخر دنیا است. در آخر دنیا با وجود ساکنین زیاد، تنها دو بیمارستان وجود دارد که هر کسی که جانش را دوست داشته باشد پا به آنجا نمیگذارد. یادم هست که یکی از دوستانم تعریف میکرد که در این بیمارستان دندانپزشکی دندان او را در کودکی طوری کشیده که نصف دندان در لثهاش باقی مانده و وقتی مادرش آن را مجددا به آن دکتر نشان میدهد دکتر میگوید که استخوان فکش است. حال یک سوال مطرح میشود؛ «مگر استخوان فک به صورت شکسته از لثه بیرون میزند؟» خلاصه اینکه آن طفل معصوم نصفه شبی دل به دریا میزند و خودش آن دندان را میکشد و برای درستی حرفش صبح آن را به مادرش نشان میدهد. ناتوانی برخی از مردم برای مراجعه به بیمارستانهای دیگر باعث شده که آنها به آن بیمارستان مراجعه کنند و آنجا بسیار بسیار شلوغ شود. توهین پرسنل بیمارستان به بیماران، بیتوجهی به تشخیص صحیح و درمان بیماران از جمله سایر امکانات دو بیمارستان آخر دنیاست.
از من نخواهید که در مورد امکانات تفریحی–سرگرمی در آخر دنیا صحبت کنم که آنوقت ناچارم از سه چهار پارک بوق صحبت کنم که مثلا یکی از آنها شهربازی است. شهربازی که هیچوقت مسئولی خودش و خانوادهاش در آنجا دیده نمیشوند چون آنوقت ممکن است خدای ناکرده مردم تعارف کنند و آنها سوار یکی از وسایل بازی شوند و بعد دیگر باید در فکر مراسم تشییع پیکر آن مسئول بود. میپرسید چرا؟ به علت امنیت بالاتر از حد استاندارد وسایل شهربازی!!
بومیان آخر دنیا (دقیقا با همین لهجه) معتقدند «اینجا یعنی آخر دنیا باس ماس یعنی ملکش ماس ماس».
آخر دنیا جایی نیست جز:
ورامین
پی نوشت:
این متن را یکی از نخبگان شهرستان ورامین نوشته است که دوره تحصیلی کارشناسی را در رشته مدیریت بازرگانی با نمره الف به پایان رساند و در دروه کارشناسی ارشد نیز با همین وضعیت فارغ التحصیل شد اما امروز که به شهر خود در ورامین بازگشته است؛ جز ناامیدی و ناراحتی از وضعیت شهر حرف دیگری ندارد والبته از این باب که امکان دارد دردسری برایش بوجود آید ترجیح داده تا نامش فاش نشود.