گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو _بجنورد، در هیاهوی فضای انتخاباتی که در کشور و استان شکل گرفته و ذهنها را مشغول کرده، تلفن همراهم زنگ میخورد، یکی از دوستان بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد بجنورد است. جواد میگوید امروز قرار است با جمعی از دانشجویان بجنوردی به دیدار یک جانباز «مدافع حرم» بروند، خیلی برایم بود که مردی از اهالی بجنورد در خط مقدم جبهه مقاومت حاضر شده و به درجه جانبازی نائل آمده است.
مهر، حاجی، دمشق!
سیستم را خاموش می کنم و از دفتر بیرون میزنم، با بچهها به سمت شهرک گلستان راهی میشویم و پرس و جو کنان آدرس را مییابیم، خانه در مساکن مهر است. یک پرچم جلوی درب یکی از واحدها با دلت بازی میکند و رویش نوشته است «لبیک یا زینب(س)». معلوم است خانه حاجی همین جاست، در را که باز می کند در نگاه اول متوجه می شویم که جانبازی از ناحیه چشم است، چرا که چشمها رمق دیده و از حسرت شهادت سرخ شده اند و چند خراش نیز اطراف آن به چشم میخورد.
مردی با صلابت و خنده رو، با روحیه ای سرزنده و یک به یک دانشجویان را به آغوش می کشد و با آنها مصافحه می کند، می شود بوی حرم عمه سادات، حضرت زینب کبری(س) را از این مرد خدا استشمام کرد. بچه ها دور حاجی حلقه می زنند و از حال روز چشمهایش می پرسند، او با لبخند می گوید: الحمدلله خوبم، چشم چپم تقریبا کارش تمام است ولی چشم راستم در فاصله نزدیک قابل استفاده است، بناست به زودی عمل جراحی انجام دهم.
وقتی عملیاتی یک ماهه، در نصف روز خلاصه میشود
دانشجویان از حاجی میخواهند از خاطراتش در آنجا بگوید، او ادامه می دهد: ما در شهر شیخ مسکین سوریه که در منطقه درعا و هم مرز با اردن است عملیات می کردیم، اتفاقا همین پیش پای شما اخبار اعلام کرد که بحمدا... شهر به صورت کامل آزاد سازی شد.
او با تمثیل از شهر بجنورد می گوید: درست مثل خیابان امام خمینی(ره) شهر خودمان که شهر را به دو قسمت تقسیم می کند آنجا نیز چنین خیابانی وجود داشت و طی عملیات بنا بود سمت راست آنرا ما آزاد کنیم و سمت دیگر را نیروهای ارتش و حزب ا... .خدا را شکر طبق طراحی تاکتیکی که انجام دادیم در عین ناباوری ظرف یک صبح تا ظهر منطقه ای که به ما سپرده شده بود فتح شد و به طور کامل تکفیری ها را شخم زدیم، اما متاسفانه قسمت دیگر شهر جنگ پیچیده شد و بچه ها نتوانستند خود را به ما برسانند.
حاجی می گوید: وقتی ما قسمت خودمان را با این سرعت فتح کردیم ارتش به ما گفت ما برای یک برنامه یک ماهه برنامه ریزی کرده بودیم، این طور که شما عملیات کردید حالا نیرو و تجهیزات نداریم قسمت فتح شده را حفظ و تثبیت کنیم. او می گوید ابتدا وقتی عملیات آغاز شد بچه ها به سبکی پیشروی می کردند که واقعا یکماه طول می کشید که شهر فتح شود اما با تغییر تاکتیکی که انجام دادیم و البته ابتدا مورد انتقاد قرارگاه نیز واقع شد خیلی زود منطقه عملیاتی ما فتح شد و آنقدر بچه های ارتش خوشحال شده بودند که سر تا پای ما را می بوسیدند.
هرلقمه ای که می خوریم یک لقمه نیز باید برای جبهه مقاومت کنار بگذاریم
حاجی توصیه هایی به ما می کند و می گوید هفته گذشته به مراسمی در مشهد دعوت شد و به اجبار از او خواستند چند کلامی صحبت کند، او نیز شبهه ای که در سطح جامعه در خصوص حمایت از محور مقاومت با وجود مشکلات اقتصادی که در داخل وجود دارد را پیش می کشد. به ما نیز خیلی توصیه می کند در زمینه روشنگری این موضوع در دانشگاه و سطح جامعه تلاش بکنیم و می گوید: حضرت امام خمینی(ره) به ما طبق روایت پیامبر گرامی اسلام(ص) وصیت کردند که هرکجای عالم مظلومی وجود داشت می بایست از او حمایت کرد و در مقابل ظلم ظالمان و مستکبران قاطعانه ایستاد.
او ادامه می دهد: از سوی دیگر باید توجه داشته باشید که امروز حزب ا... ، سوریه و عراق، سنگر های ما در مقابل دشمن هستند و درواقع ما لایه چهارم هستیم و هرکدام از این ها که سقوط کند دشمن یک سنگر به ما نزدیک تر می شود لذا باید قدر این امنیتی که امروز در میان انبار باروت در کشور ما بوجود آمده و خیلی ارزشمند و جزو معجزات است را با حمایت مادی و معنوی از جبهه مقاومت حفظ کنیم. او تاکید می کند: اگر یک لقمه می خوریم باید یک لقمه را برای جبهه مقاومت کنار بگذاریم، مردمانی مظلوم که با دستانی خالی مقابل دشمن تا دندان مسلح و مورد حمایت آمریکای مستکبر و آل سعود ملعون ایستادگی می کنند و در برخی نقاط بخاطر قحطی و جنگ زدگی به علف خواری افتاده اند.
پخش «اخراجیها» برای رزمندگان سوری/ راهیان نور را به جبهههای مقاومت ببریم
حاجی می گوید وضعیت فرهنگی رزمندگان سوری و ارتش آنجا خیلی ضعیف است و با تولیدات سینمایی برجسته اعم از فیلم های دفاع مقدسی و اخراجی ها سعی دارند فرهنگ دفاع مقدس و ایثار و شهادت را برای آنها تبیین کنند و الگوهایی نظیر شهید حسین فهمیده را برای جوانان و نوجوانان بشناسانند، الگوهایی که حیرت رزمندگان سوری را بدنبال دارد. یکی از دانشجویان با گلایه از اینکه به درخواست دانشجویان برای اعزام بعنوان مدافع حرم پاسخ مشخصی داده نمی شود از حاجی خواست برای فراهم کردن زمینه جهت اعزام به جبهه مقاومت کاری بکند، حاجی نیز در پاسخ گفت: به دوستان دست اندرکار پیشنهاد کرده ام با توجه به اینکه احتمال بازگشایی سفر زیارتی به سوریه در حال فراهم شدن است، 10 درصد از کاروان های راهیان نور را در مناطق عملیاتی سوریه برگزار کنند.
این جانباز مدافع حرم تصریح کرد: امروز جبهه های مقاومت در سوریه و حال و هوای مدافعان حرم اسرار ناگفته ای در سینه دارد که اگر جوانان ما به این گنجینه دست پیدا کنند برکات فراوانی به دنبال دارد و می توانند مبلغان راستین و شایسته ای برای روایت عمق راهبردی انقلاب اسلامی باشند.
التماس جوانان برای پیوستن به مدافعان حرم/ جوانان قلب استکبار را نشانه رفته اند
حاجی می گوید درخواست ها از سوی تمام اقشار خصوصا جوانان و دانشجویان ما برای اعزام به مناطق عملیاتی محور مقاومت بسیار بالاست و این از رویش های نسل چهارم انقلاب اسلامی و پاسخی دندان شکن به ادعاهای رسانه های معاند و برخی دنیاطلبان داخلی است که می گویند جوانان نسل جدید ایران، خواهان فرهنگ و سبک زندگی غربی هستند و این دروغی بزرگ است.
او می گوید خیلی از کسانی که برای اعزام به سوریه از ما درخواست و حتی گاهی التماس می کنند به ظاهرش که می نگری اصلا باورت نمی شود او نیز اینقدر طالب شهادت و دفاع از حریم اهل بیت(ع) و نیز مبارزه تمام عیار با جبهه استکبار جهانی در حمایت از مظلومین باشد، این خیلی عجیب است و این از برکت خون شهدای ماست.
این سرباز سرسپرده عقیله بنی هاشم(س) تاکید می کند قرار نیست بچه های ما در تعداد زیاد به آنجا اعزام بشوند، الان خیلی کمتر از چیزی که شما فکر بکنید مدافع حرم ایرانی آنجا حضور دارد، این حضور بصورت مستشاری و در جهت ترویج فرهنگ دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در میان نیروهای نظامی و مردمی سوریه است، این آنها هستند که در نهایت می بایست از مقدسات و وطن و نوامیس خود دفاع بکنند و خود را از ظلم مستکبران و تکفیری ها نجات بدهند و روی پای خود بایستند.
وقتی تیر به چشمم خورد یاد روز عاشورای حضرت عباس(ع) افتادم
یکی از بچه ها می پرسد ماجرای جانبازی شما چیست، حاجی پاسخ می دهد: وقتی منطقه عملیاتی ما در شیخ مسکین ظرف نصف روز فتح شد شب را در همانجا گذراندیم و صبح جمعه وقتی برای دیدبانی و پاکسازی خطوط حد خود با دشمن می رفتیم متوجه ساختمانی شدیم که در آن تکفیری ها حضور داشتند.
شخصا برای شناسایی جزئیات بیشتر وارد خیابان اصلی شدم و به بچه ها گفتم پشت دیوار بمانند، هنوز چند قدم بر نداشته بودم که متوجه شدم به سمتم رگبار بستند، یک لحظه احساس گیجی کردم و صورتم پر از خون شد و متوجه اصابت تیر به چشم و سرم شدم. برای یک لحظه خودم را به سمتی کشاندم و روی دو زانو نشستم، احساس کردم کارم تمام است و اشهد خود را خواندم و از ته دل ندای «یا زهرا(سلام ا... علیها)» را فریاد زدم و منتظر شهادت بودم، چشمانم کاملا نابینا شده بود و هیچ چیز نمی شنیدم.
بعد از اینکه چند لحظه گذشت احساس کردم حالت گیجی ام برطرف شده و صدای بچه ها را شنیدم که دائم فریاد می زنند و حالم را سوال می کنند، با تکان دست گفتم حالم خوب است و خواستم سکوت کنند، دست را به سمت چشمم بردم و متوجه شدم تیر کمانه کرده است و چشم چپم را سوراخ کرده، با ناخن براده های گلوله را خارج کردم و با چفیه محکم آنرا فشردم که خونریزی نکند، در چشم راستم نیز یک ترکش به اندازه ماش داخل شده بود.
با یک جابجایی سریع خود را به بچه ها رساندم و برای مداوا به دمشق آمدم، دقیقا همان روز ماموریت 70 روزه مان نیز به اتمام رسیده بود و باید باز می گشتم، پسرم هم لحظه به لحظه کنار من بود، با همسرم تماس گرفتم و با هم صحبت کردیم، او را آماده کردم که از دیدن مجروحیتم نگران نشود، گفتم از ناحیه چشم چپ مجروح شده ام و آنرا از دست داده ام.
او نیز بعد از اینکه خیالش راحت شد من و پسرمان بحمدالله زنده هستیم برای اینکه به ما روحیه بدهد گفت ایراد ندارد از ابتدا چشم چپت کمی تار می دید و با هم شوخی کردیم و خندیدیم. حاجی از بچه ها می خواهد برای شفای چشمش دعا کنند و بلافاصله تاکید می کند نه برای اینکه راحت زندگی کند، برای اینکه می خواهد دوباره به سوریه بازگردد و می گوید این آخر کارش نخواهد بود.
بی قرارم
خیلی برایم عجیب است، او تازه یک ماه است که بازنشست شده است و درست زمانی که خیلی از افراد بازنشسته تازه به تفریح و سفر های خانوادگی می پردازند و خستگی 30 سال کار را می خواهند در بیاورند او بار سفر بسته و برای شهادت بی تابی می کند، او اهل ماندن نیست. می گوید بچه ها من بی قرارم، نمی توانم اینجا بمانم، او از نیروهایش در سوریه نیز یاد می کند که چگونه با التماس و درخواست خود را به افتخار مدافع حرم حضرت زینب(س) رسانده اند و برای مبارزه با ظلم و تروریسم و حمایت از مظلومان آرام و قرار ندارند. حاجی می گوید این طور نیست که فکر کنید هرکس آنجا می رود خود را به کام مرگ فرستاده باشد، اولا خیلی برنامه ریزی ها و آموزش ها دقیق انجام می شود و نیز از سوی دیگر مرگ و زندگی دست خداست و اوست که زنده می کند و می میراند، او برای جا افتادن این کلام خاطره ای نقل می کند.
می گوید در شیخ مسکین که بودند همان روز عملیات وقتی به یکی از خیابانها رسیدند چند نیرویش، با تیر قناصه زن های تکفیری مجروح شدند، خودش (که در دوران دفاع مقدس قناصه زن بوده) قناصه یکی از نیروها را می گیرد و ساختمانی را پیدا می کند که مشرف به نیروهای معارض است، وقتی بالای سقف می رسد متوجه می شود همه قناصه زن های دشمن یکجا جمع هستند. بلافاصله شروع می کند به هدف قرار دادن آنها و یکی را از پا در می آورد، دومی تا می خواهد برگردد حاجی او را نیز شکار می کند و نفر سوم که برای به داخل کشاندن دوستش خود را نمایان می کند را نیز همانجا با تیر می زند و روی جنازه دوست ملعونش می اندازد.
در همین خلال تنظیمات صفحه دید در شب قناصه بهم می خورد و تا حاجی می نشیند که آنرا تنظیم کند ناگهان تیر قناصه تکفیری ها موی سرش را می سوزاند، او می گوید این کار خدا بود که تنظیمات اسلحه بهم بریزد و الا اگر یک لحظه دیر تر نشسته بود گلوله به سرش اصابت می کرد و در جا جانش را از دست می داد.
کلنا عباسک یا زینب(س)
تقریبا به لحظات اذان مغرب نزدیک شده ایم و خداحافظی نزدیک است، یکی از اساتید دانشگاه که همراه ماست می گوید حاجی شما به شعار «کلنا عباسک یا زینب(س)» با جانبازی ات عمل کردی و همین اصابت تیر به چشمت نیز نشانه قبول شدن جهاد شماست چرا که در روز عاشورا نیز حضرت عباس(ع) از ناحیه هر دو چشم بوسیله تیر اجداد داعش جانباز می شود. حاجی خیلی سر بسته می گوید همین طور است، خودم می دانم چرا از ناحیه چشم جانباز شدم و این یک راز میان من و سرورم حضرت زینب کبری(س) است. حاجی در انتهای این دیدار صمیمی جمله ای می گوید و داغ دل بچه ها را تازه می کند، او می گوید دعا کنید چشمانم خوب شود این بار همه با هم دسته جمعی به زیارت حرم عمه سادات(س) برویم و مدافع حرم این بزرگوار باشیم، بچه ها بلند آمین می گویند و حال و هوایشان زینبی(س) می شود.
با حاجی خداحافظی می کنیم اما دلمان کنار خاطراتش جا می ماند، این روزها از گوشه و کنار می شنویم برخی دوستان هم استانی مان توفیق رفتن یافته اند و مدافع حرم گشته اند، اصلا حال و هوای شهر دوباره بوی جبهه و شهادت گرفته است.
ممنون میشم اگه کسی اطلاع بده