گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو -محمدحسن صادق پور؛ روزی روزگاری شرافتمندان و اشراف ایران، به عددِ حج رفته و زیارت عتبات خود افتخار می کردند و فقرای امت، مشهدالرضا را حج خود می دانستد؛ اما از همان دوران که عده ای مشهدالرضا را به تبرج آسمان خراش های مجلل آراستند و شهرِ ضامن آهو را با هتل درویشی ها، «درویش زدایی» کردند؛ قلب ثروتمندان این دیار نیز از کعبه منحرف و معطوف به بهشت شداد شد؛ بهشت هایی که به زیور حوریان دنیا مزین شده و بساط شرب و طربش برقرار است و به حیث مکان گاهی چون آنتالیا در غرب است و گاهی چون پاتایا در شرق عالم به مایه دارها چشمک می زند.
کیست که نداند و تجربه نکرده باشد که بهشت دنیا همان کعبه و کربلا و مشاهد مشرفه است؟! و این «آنتالیا»ی غربی و «پاتایای» شرقی، نه آن دو بهشت هستند که رب کریم در وصفشان «نضاختان...من دونهما جنتان» را آورده است!
اما چه شد که مردمانی از کشور غیرت، بهشت های حقیقی دنیا را با حوریان دوزخی و شراب فسق «طاق» زدند و لذت آنی را به لذت «ازلی و ابدی» فروختند؟ به راستی منشاء این تغییر سبک زندگی در بخشی از مردم چه بود؟
لباس دوخت تبریز و مرکبات محلی زمانی محل افتخار ثروتمندان بود، حالا چه شده است که اگر نشان ایرانی به جای «برند» ترکیه بر لباسی در یک فروشگاه نشسته باشد؛ عده ای همچون لباسی که بر آن لکه ای از نجاست نشسته است، دوری می گزینند؟ باید لختی اندیشید در این گذار شتابان به سوی جاهلیت.
بچه پول دارهای نوکیسه
در تغییر ذائقه عمومی و حرکت به سمت و سوی زندگی رفاه زده، و تلاش برای ساختن بهشت شداد و نیز خروج روایت «الدنیا سجن المومن» از نظرگاه بخشی از مردم، بی شک «نوکیسگان» یکی از متهمان ردیف اول اند.
جوانان نوکیسه ای که این روزها با ماشین های «لاکچری» در خیابان های تهران «ولگردی» می کنند و به نمایش تبرج و تور زدن دختران شهر مشغول هستند؛ غالبا پسرانِ پدرانی هستند که چند دهه پیش استخوان مردم ضعیف را زیر چرخ های توسعه خرد کرده اند. رنگ آلبالویی خودرویی که این روزها زیر پای این قشر است، رنگ خونِ پدرانی است که زمانی زمین و تراکتور دادند و پس از آن که خون دادند و رجز رشادت خواندند؛ به زمین های شان برگشتند؛ اما «بی تراکتور».
اگر رهبر انقلاب این روزها میدان دار مبارزه با گروهی شده است که یکی از گلوگاه های منجر به ایجاد وضع کنونی در اقتصاد و ایضا فرهنگ جامعه است از همین روست که ایشان نیک می دانند که پیش از رفع این آفت های فرهنگی، سخن از اقتصاد مقاومتی گفتن در حد شعار است.
طبیعی است وقتی مدیران نفتی دولتی و آقازاده هایشان خود به مرض نوکیسگی مبتلا هستند، این مملکت هم به روش «بچه پولدار نفتی» اداره می شود.
رهبری به دنبال بازسازی هویت فرهنگی است، شاید که از این رهگذر بتوان امیدی داشت برای بهبود بحران: «هویت مستقل؛ اولین چیزی است كه باید در جوان پرورش دهیم؛ بعد از آن نوبت اقتصاد مقاومتی است. بارها به مسئولان، عمومی و خصوصی تذكر دادهام اما الگوی مصرف اصلاح نشده است؛ این بچه پولدارهای نوكیسه كه با آن خودروهای كذایی در خیابانها هستند به همین خاطر است. این را باید از كودكی یاد داد.»
و اما؛ ما چه کنیم؟
نفرت. اگر قائل شدیم به این که رفتار اقتصادی-اجتماعی این تازه به دوران رسیدگان از مصادیق منکرات است، باید به شرط اول نهی از منکر پای بند باشیم و آن گام اول، نفرت از رفتارهایی است که وضع را به اینجا کشیده است. باید این رفتارهای زشت و پرخطر را نوعی از مرضِ حادِ مقاربتی تصور کرد که نه فقط به همسر و اولاد نوکیسگان سرایت می کند بلکه همه جامعه را مبتلا می نماید.
«اشمئزاز» از چنین رفتاری- اشمئزازی که البته نه از سر حسادت بلکه از سرغیرت باشد-، آنچنان محبوب خداوند است که برای عبدی که از گناهکار و اعمالش ابراز نفرت می کند به زعم غالب عرفا؛ مقدمه سلوک عرفانی را فراهم می کند.
رهبر انقلاب خود در این ابراز انزجار پیش قدم شده اند و این روزها بی محابا بر این قشر می تازد: «شما می خواهی کارگر داخلی را بیکار کنی، کارگر بیگانه را بهرهمند و برخوردار کنی برای پُز دادن! جنسهای دارای نشان خارجی را [میآورند]، یک عدّه پولدار هم -پولدارهای نوکیسهی تازهبهدورانرسیده که متأسّفانه در کشور کم نداریم- دنبال نشانهای خارجیاند؛ به قول خودشان برندهای خارجی. بنده از این کلمهی «برند» هم خیلی بدم میآید... نمی دانم اینکه ما سالی چند میلیارد لوازم آرایشی وارد می کنیم راست است یا نه، نمی دانم این موضوع واردات خودروهای آمریکایی صحت دارد یا نه، آمریکایی ها خودشان هم به دلیل مصرف بالا، خودروی آمریکایی سوار نمی شوند ، آنوقت ما برای هوس یک پولدار نوکیسه می رویم و از یک شرکت در حال ورشکستگی خودرو می خریم، این غلط است.»
باید این را باور کرد که این قشر تازه به دوران رسیده بیش از آن که از سفرهای مستهجن و ویراژ خودروهای لوکس در خیابان های پایتخت لذت ببرد، عطش دیده شدن دارد؛ همه لذتش را از این می برد که مردمان شهر با چشم «پایین به بالا» به او نگاه کنند و او در میان مردم «انا ربکم الاعلی» سر بدهد. و ما با هر بار تماشا و تحسین این قشر که با پول خونِ پدران ما به مقام ربوبیت رسیده اند، نقش جدی در استمرار این وضع ایفا می کنیم. و می شویم مصداق «خسر الدنیا و الاخره».
به همین میزان، پادزهرِ سمی که نوکیسگان به سلامت روانی و اجتماعی کشور وارد کرده اند، «بی توجهی مطلق» است. تا زمانی که این رفتارهای بدوی مورد تمسخر مردم قرار نگیرد، تا آن زمان که وقتی به خانه یکی از همین تازه به دوران رسیده ها گذرمان می خورد، چشم مان مسحور دکوراسیون لوکس منزلش می شود و فوری سراغ محل فروش را می گیریم تا شوهرانمان را وادار کنیم به خرید مشابه این اجناس گرانقیمت و سبک خاصیت؛ و تا وقتی که صفحات مجازی این بچه مایه دارهای از مادر قهرکرده با عکس های سلفی شان کنار ماشین ها و دوست دخترها و پت های شان همچنان بازدیدکننده و لایک خور دارد؛ تا زمانی که مردم وقتی یکی از این خودروهای لاکچری را –که اسمشان را هم بلد نیستم- در خیابان می بینند با انگشت به هم نشان می دهند و آب از لبشان سراریز می شود؛ و چه بسا دنبال این ماشین بدوند تا لحظه ای در جایی پارک کند تا با آن عکس یادگاری بگیرند؛ اوضاع و احوال رو به انحطاط ما التیام نخواهد داشت.
خلاصه کلام این که پولدارهای اصیل، نه به ضعیف کشی افتخار می کنند و نه در کاباره های آنتالیا و پاتایا به دنبال عیش هستند؛ تا جایی که ما دیده ایم بازاری های اصیل این مملکت، لذت خود را در این دنیا در کمک به فقرا و ساخت مدارس و دارالایتام جست و جو می کردند؛ اما امان از این نوکیسه های تازه به دوران رسیده و امان از «خسرالدنیا و الاخره» هایی که با شنیدن شرح سفرهای شهوانی نوکیسه ها در محافل فامیل و آشنایان؛ آب از لوچه هایشان سرازیر می شود.