به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کلاس مرتضی امیری اسفندقه در اردوی آموزشی پنجمین دوره شعر جوان انقلاب اسلامی به صورت پرسش و پاسخ برگزار شد برگزار شد.
اولین سوالی که از جانب شاعران جوان در کلاس پرسیده شد، فرق غزل با قصیده بود.
اسفندقه در جواب این سوال گفت: اولین فرقی که این دو قالب شعر دارند، شکل ظاهری آنهاست. فرق های دیگر این دو قالب اینکه در قصیده شاعر قصد می کند در باب موضوعی صحبت کند ولی در غزل این قصد نیست.
اسفندقه اضافه کرد: عده ای معتقدند که شعر چیزی نیست که از قبل پیش بینی شود، شعر چیزی ست که شاعر را ناگهان اسیر کند. شاعر در قصیده قصدش را آشکار می کند ولی انگار این قصد در غزل آشکار نیست و هوش و هیجانی که در غزل هست می تواند در قصیده هم باشد.
امیری در ادامه صحبت هایش گفت: شاعر پیغمبر نیست که شعر به او وحی شود ولی با این حال راه های الهام بسته نیست و چون شاعر، شعور بیشتری خرج میکند، بشارت ها را در می یابد. شاعر، می بیند، آنچه را که دیگران نمی بینند.
امیر در این قسمت از صحبت هایش به نکته مهمی اشاره کرد و گفت: هر چه شاعر بتواند از "من" فراری باشد و "من" را محور نکند موفق تر خواهد بود. در طول تاریخ هم، شاعرانی جلوه پیدا کردهاند که در نفی خودشان کوشیده اند. نفی خود و اثبات وجود حق. این یعنی همان لا اله الا الله.
سوال دومی که شاعری جوان از امیری اسفندقه پرسید، در مورد ترانه بود. او پرسید، آیا ترانه باید کاملا وابسته به موسیقی باشد؟ مثلا وقتی آواز خوانی شعر حافظ را می خواند، آن را هم باید ترانه دانست؟
امیری در جواب این سوال گفت: آخرین مقام و منزلتی که شعر می خواهد به آن برسد، این است که دوست دارد ترانه شود. بدین معنی که بر سر زبانها بیافتد. از این منظر، اگر شعر حافظ، ترانه نبود بر سر زبانها نمی افتاد. بلا شک، شعر حافظ، ظرفیت و ظرافت ترانگی را داشته است.
موضوع دیگری که اسفندقه در باب ترانه مطرح کرد، این بود که ترانه حتما به زبان محاوره نیست. شعرهای بیدل، مولوی، سعدی ترانه اند زیرا ظرافت ترانه را دارا هستند.
به عقیده ی اسفندقه، تمام مفاهیم انسانی، اسلامی، دینی، و آئینی را میشود در ترانه گنجاند. ترانه اگر در زبان محاوره هم نوشته شود، لزوما به زبان تهران نیست یعنی، گویشی که در تهران استفاده می شود، نمیتواند ترانه را در انحصار خودش داشته باشد. به عقیده ی امیری، هر واژه ای در هر زبانی در جهان دارای نظم است و اگر آهنگ هر شعر کشف شود، هر آواز خوانی میتواند هر شعری را بخواند.
سوال سوم این بود که اگر زبان ترانه به محاوره سوق پیدا کرده و از زبان معیار دور شود، در آینده ی سلامت زبان فارسی تاثیری خواهد گذاشت؟
اسفندقه در پاسخ این سوال گفت: زبان محاوره، ذخیره با ظرافت و با ظرفیتی دارد و نمی شود این زبان را دست کم گرفت. در همه جای ایران عزیزمان، اگر شعری در زبان محاوره سروده شود، به این معنا نیست که شعر، در حد زبان محاوره پایین آورده شده است بلکه این مفهموم را می رساند که زبان محاوره و کوچه بازار را در حد شعر، بالا برده است.
سوال دیگر این کلاس، در باب شعر نیمائی بود. آیا نیما و شعر نیما، نیامده که نگاه به قالب را به هم بریزد؟ نیامده که جان جدیدی کالبد ادبیات ببخشد؟
امیری اسفندقه با تائید گفته های شاعر جوان اضافه کرد، در تاریخ ادبیات، برخی شاعران، نیمای عصر خود بوده اند. برای مثال، آیا خاقانی، نیمای عصر خود نبوده؟ آیا خاقانی، لحن تازه، لهجه و هوای تازه به شعر زمان خود اضافه نکرده؟
از منظر اسفندقه، آنچه نیما در ظاهر انجام داده، بر هم زدن تساوی طولی مصراع ها بوده است.یکی از مسائل پیام شعر نیما این بود که نگاه را از خود شاعر و مفاخره گرفت و به پیرامون انتقال داد. به طور خلاصه، نیما چشم شاعر را به روی خودش بست. امیری ادامه داد: چشم شاعر، در فرهنگ و فکر نیما، به سوی آنچه که از "خود" و "نفس" فاصله دارد، باز می شود.
امیری در مورد ویژگی های شعر نیما گفت: نیما نگاه متفاوتی به موسیقی بیرونی شعر داشت. این موسیقی بیرونی در شعر فارسی همان وزن است. همچنین، نیما نگاه متفاوتی به موسیقی کناری – ردیف و قافیه – داشت. به این معنی که در شعر کلاسیک، جای قافیه از پیش تعیین شده است ولی در شعر نیما اینطور نیست و قافیه زنگ مطلب است.