به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ شب گذشته برنامه هفت با بررسی و تحلیل جایزه اسکار، نقد فیلم «خانه ای در خیابان چهل و یکم» و گفتگو با حمیدرضا آذرنگ روی آنتن رفت.
حمیدرضا آذرنگ، بازیگر سینما و تلویزیون با حضور در برنامه هفت درخصوص تجربیات سینما و تئاتر خود گفت: تئاتر خانه و زندگی من است و با هیچ چیزی نمی توانم آن را معاوضه کنم! تئاتر زندگی آموز و تعهدآموز است. لذا هیچ وقت نمی توانم تصور کنم که از تئاتر بگذرم.
هنوز قامتم در سینما به قدری نرسیده است که بخواهم در سینما هم نویسندگی و کارگردانی کنم. با وجود آنکه نمایش نامه نویسی کار سخت تری است، اما معتقدم نویسندگی فیلمنامه در سینما به قدری سخت و حساس است که هنوز به خود جرات این کار را نمی دهم. و به نظرم همین نگاه ساده انگارانه به فیلمنامه نویسی است که سبب شده امروز فیلمنامه های خوبی نداشته باشیم.
اتفاقی که برای بازیگری در جامعه ما رخ داده است، به شدت عجیب است. امروز در هر خانه ای می روی، یکی دو نفری هست که با قاطعیت می گویند بازیگر خوبی هستند. همین سبب نزول بازیگری در سینمای ایران شده است. در تئاتر این چنین نیست و اگر داشته هایتان کم باشد، خیلی زود مشت تان وا می شود. اما اگر تعریف یک حرفه در یک کشور این قدر ذلیل و خار شود که هر کسی به خود بازیگر بگوید، تاسف بار است. برخلاف تئاتر، بازیگری در سینما درون نمی خواهد. با رویکردهای سال های اخیر در سینما که به بازیگر اجازه داده می توان جلوی دوربین دریده بود و هرحرفی را به زبان آورد، موجب این اتفاق شده است. ورزیدگی که تئاتر با آدم به وجود می آورد سبب می شود تمام تن و روح انسان در خدمت بازیگری باشد.
هرجا سینما و تئاتر به درستی در کنار یکدیگر قرار گرفتند، توانستند به تعالی یکدیگر کمک کنند. امروز تئاتر خود را به سینمای ایران حقنه کرده است.
آذرنگ: متاسفم که برای صرفه جویی نقش ها را به نابازیگرها می دهند
متاسفم که می شنوم برخی سریال های تلویزیون بدلیل نگرانی های مالی شان به آموزشگاه های بازیگری می روند و به کسانی که هنوز ادبیات بازیگری را یاد نگرفته اند می گویند ما نقش های انقدر هزار تومانی داریم چه کسی مایل به بازیگری است! من با همین تعریف از بازیگری، امروز از بازیگری هم فاصله و زاویه گرفته ام. ما بازیگر نیستیم، ما زندگی سازیم بر روی صحنه یا داخل قاب تصویر بجای دیگرانی که باید باورمان کنند. اگر بازی باشد که دست مان رو است. بخاطر همین با واژه بازیگری مشکل پیدا کرده ام. هرچند ما خالق دروغ ترین راست دنیاییم اما این مسئله هرچقدر به واقعیت نزدیک شود، باورپذیرتر می شود.
اخیرا شنیدم در برخی از این سریال های شبکه نمایش خانگی برای جذابیت فیلم های پشت صحنه شان، چندین بار الکی کات می دهند و شوخ طبعی بیجا بکار می برند تا بعدا فیلم پشت صحنه هاشان جذاب شود. گویا فیلم پشت صحنه این سریال ها از خود آن ها جذابتر است! من متاسف می شوم از دیدن چنین اتفاقاتی... .
حمیدرضا آذرنگ، بازیگر سینما و تئاتر در برنامه هفت گفت: من در جنگ نبودم اما 8 سال از معتبرترین و بهترین سال های نوجوانی زندگی ام را در خرمشهر و در هیاهوی جنگ سپری کردم. امروز برخی جنگ را خصوصی کرده اند و جنگ را تنها برای خود می دانند و هنوز هم اسحله به دست دارند و نمی گذارند کسی دیگر درباره آن سالها حرف بزند!
حمیدرضا آذرنگ: می خواستم از سریال «شهرزاد» شکایت کنم
من در سریال «شهرزاد» بازی نکردم، قراردادی بستم برای نقشی که بسیار خاص و قابل تامل بود. اما به مرور در بازنویسی های فیلمنامه کمرنگ و کمرنگ تر شد. تا اینکه من از آقای فتحی علت را پرسیدم گفتند محدویت زمان دارند و من خواستم اگر قرار بر این است من بلکل کنار می کشم. لذا بعد از گرفتن دو سکانس، بطور محترمانه و دوطرفه قرارداد را فسخ کردیم.
بعدا دیدم آن دو سکانسی که من بازی کرده بودم و قرار بود مجدد تکرار شود، در سریال استفاده شده است! اما حتی نزدند حضور افتخاری. زدند بازیگر میهمان! من پیگیر شدم و حتی می خواستم شکایت کنم. اما بعد خود آقای فتحی تماس گرفتند و عذرخواهی کردند که به دلیل درگیری با بازیگر دیگری، مجبور به استفاده از آن شدند. و بعد شروع کردند به وعده دادن برای قسمت دوم سریال «شهرزاد» که من گفتم اساسا زندگی ام را بر وعده و وعید بنا نگذاشتم. بهتر و حرفه ای تر این بود که با هماهنگی من این اتفاق رخ می داد.
وی درخصوص بازی در فیلم سینمایی «دعوت نامه» در جشنواره فیلم فجر گفت: بخاطر اینکه تهیه کننده این فیلم بخاطر مصاحبه ای که من در ایام جشنواره کرده بودم از من دلخور است، کمتر ترجیح می دهم حرف بزنم و قرار است این هفته به شورای حل اختلاف برویم بخاطر همین صحبت هایی که زدم. نمی دانم چرا نباید درباره رفتاری که با من شده است و گلایه هایم حرفی بزنم و بعد از حرف زدن، جلوی چکم را بگیرند و شرط بگذارند که حرفت را پس بگیر و برو مصاحبه بکن! من حرف بدی هم نزدم و مومنامه از ایشان خواهش کردم تا زمانی که سینما انقدر برایشان بزرگوار و دغدغه شریف نشده فیلم نسازند! اگر بزرگترین توبیخ ها برای حرفم درنظر گرفته شود من باز بر حرفم هستند.
متاسفانه امروز در فرهنگ ما دوستی جز مجیزگویی نیست! اگر من هم شانه ایشان نباشم، کار غلطی کرده ام. فرهنگ نقدپذیری امروز از بین رفته است و به تندی با هم برخورد می کنیم. در وجود تک تک مردم مان یک فراستی هست که باید کنترلش کنیم و نگذاریم نقد یکدیگر بجای دلسوزی به انتقام تبدیل شود.
فراستی کودکی سختی داشته که امروز عقده گشایی می کند!
بنظرم آقای فراستی کودکی یا نوجوانی تلخی داشته است که امروز عقده گشایی می کند و سعی می کند با انتقاد تند دیگران جبران کند. من آقای فراستی را خیلی دوست دارم، چون باید باشد و فرهنگ نقد زنده باشد. اما اجازه نداریم فیلمی را تا دقیقه 20 تماشا کنیم و بیرون بیاییم و بعد آن را نقد کنیم. شاید یک فیلم الکن شروع شده و به عمد کارگردان کند پیش رفته تا در انتها کار خاصی کند. بنظرم این مسیر اشتباه است و برای فرهنگ نقد در جامعه ما می تواند مضر باشد.
آقای فراستی، آقای فرهادی اگر بدلیل سیاست یا هرچیز دیگر جایزه گرفته، یک اسکار را به مملکتش آورده است. بنظرم خوردکردن آن آدم، خوردکردن شخصیت خود آدم است. یک تبریک برای این موفقیت اتفاق سختی نیست. من عاشق شما هستم، اما امیدوارم همانطور که مطمئنم دل مهربانی داری، در زبان هم آن را بیان کنی.
من برای بازی در فیلم «آذر» هم از خودم و هم از نتیجه راضی نیستم. با خودم عهد می بندم دیگر هیچ فیلمی را بدون آنکه فیلمنامه اش را کامل نخوانده ام یا چنانچه تغییر کند، بازی نکنم. هرچند از کنار دوستان بودن و حضور در این فیلم لذت بردم.
«قاتل اهلی» را من دوست داشتم برای لحظه های هرچند کوتاه در کنار آقای کیمیایی تجربه کنم و از کنار ایشان بودن لذت بسیاری بردم. من «بیست و یک روز بعد» را دقیقا بخاطر آنکه یک فیلمنامه درخشان داشت انتخاب کردم تا حالم در کنار این گروه درجه یک خوب شود.
«آباجان» را بسیار دوست داشتم و روزهایی که با حضور عوامل در زنجان گذارندم فارغ از نتیجه نهایی فیلم که سلیقه افراد است، بسیار روزهای خوبی بود. هنوز هم می گویم فیلم الان بدون پلان نهایی که گرفته شد، تمام نشده باقی مانده است. هاتف علیمردانی گفته که این پلان نهایی را از فیلم خارج کرده اند، امیدوارم در اکران بازگردانده شود. الان حرف فیلم کامل به گوش نمی رسد.
مسئولین سینمایی قول مساعد حل مشکلات پروژه پر حاشیه «لاله» تا چند روز آتی را داده اند!
اسی نیک نژاد، کارگردان پروژه «لاله» درخصوص حواشی این پروژه در برنامه هفت گفت: این پروژه از مهرماه سال 92 متوقف شد و دستور تعطیلی آن صادر شد. متاسفانه در همان روزهایی که این اتفاق رخ داد، جنجال های بسیاری شد و تمام تیم از هم جدا شد. اما از آنجایی که محتوا و نیت ساخت این فیلم بسیار مثبت و مفید برای جامعه ما بود، من به شخصه آن را پیگیری کردم. لذا ماندم تا آن را پیش ببرم.
من طی این چند سال به شدت پیگیر حل مشکلات این پروژه بوده ام. تعداد تکست، نامه و ایمیل هایی که در طول این 3.5 سال نزدیک 6 هزار تلفن زدم، بیش از 4 هزار تکست فرستادم و بیش از 5 هزار نامه و ایمیل زده ام. اساسا امکان نداشته است یک روز بگذرد و من با یکی از این مسئولینی که با این پروژه مشکل داشتند، صحبت نکرده باشم.
مسئولین سازمان سینمایی قول مساعد داده اند که در چند روز آینده مشکلات این پروژه حل شود. از حسن نیت آقای ایوبی و مسئولین دیگر ارشاد بسیار متشکرم. برای وزیر ارشاد نامه فرستادم و با مشاور ارشاد ایشان صحبت کرده ام. برای من سخت است که باور کنم چیزی درست است و بعد کنار بکشم.
اسی نیک نژاد، یکی از اعضای آکادمی اسکار با حضور در برنامه هفت گفت: در هالیوود کارگردان شدن به سادگی ایران نیست. جشنواره فیلم فجر و فیلم های موجود در سینمای ایران، برای این فرهنگ است و تکنیک و محتوای آن متخص به خود است. سینمای هالیوود، سینمای بین المللی و برای دنیاست. اینطور نیست که برای مردم لس آنجلس ساخته شود. وقتی دو میلیارد انسان روی کره زمین را طی 3 ساعت متوجه یک اتفاق کنید، باید برای این میزان مخاطب فیلم بسازید.
اساسا سینما و هنر امر سلیقه ای است. اساسا خوش آمدن از یک اثر هنری یا بدآمدن از آن هیچ ربطی به آن اثر هنری ندارد. من واقعا با بحث هایی که درباره هیئت داوران جشنواره فیلم فجر بود موافق نیستم. هیئت داوران می تواند از فیلمی خوشش بیاید یا بدش بیاید. شما نمی توانید بگویید چرا از فیلمی که من ازش خوشم آمد، شما بدتان آمده است و این زیبایی هنر است. در مسئله داوری در آمریکا، بخاطر اینکه نیت اول حرفه است. یعنی تکنیک، فروش و قصه آن به هرچیز دیگری اولویت دارد.
اما جشنواره های اروپایی دارای یک مانیفست سیاسی هستند و بخشی از آنها توسط دولت ها سرمایه گذاری می شود و لذا خیلی طبیعی است که توقع دارد مانیفیست آن در جشنواره اجرا شود. این اساسا جای تعجب ندارد و بسیار عادی است. اما درباره اسکار این چنین نیست. بیشتر حرفه است. حرفه است که آن را معتبر کرده است.
در اسکار چون تعداد فیلم ها و افرادی که باید درباره آن نظردهی کنند، زیاد هستند لذا صاحبان فیلم حتی یک روز و یک شب آرامش ندارند و دائما درحال میهمانی دادن به اقشار مختلف و تبلیغ آن هستند تا رای جمع آوری کنند. حتی به در خانه و استدیو شما می آیند و خواهش می کنند دی وی دی فیلم شان را ببینید و نظر دهید. به همین دلیل است که تلاش برای معرفی یک فیلم از سوی پخش کننده یا تهیه کننده بصورت جدی پیگیری می شود. حتی سرمایه گذاری که برای تبلیغ آن می شود بیشتر از تولید آن فیلم است!
مثلا اگر شرکت و کمپانی پخش کننده «آمازون» پشت فیلم «فروشنده» نبود، چه کسی می دانست این فیلم چیست و آن را می دید؟! فیلم «محمد رسول الله» با همه زیبایی های محتوایی و معنوی اش در اسکار گم می شود. من گمان نمی کنم کسی از سوی ایران پشت فیلم بیاید. باید تبلیغات و میهمانی ها و ... انقدر زیاد باشد تا فیلم در میان این هیاهوها دیده شود. فیلم بدون پدر و مادر که نمی شود. باید تهیه کننده و پخش کننده داشته باشد و اینها فیلم را در میان اعضای آکادمی معرفی کند. فیلم «محمد رسول الله» را کسی برای ما حتی برای تماشا هم نیاورد!
خوشحالم که فیلم های آقای فرهادی با معرفی خوب پخش کننده اش در اروپا و آمریکا به خوبی دیده می شود. اما شما درباره علت انتخاب فیلم «گذشته» برای اسکار در آن زمان می گویید براین اساس که آقای فرهادی در جهان شناخته تر بود، آن را انتخاب کردیم. امسال فیلم «سکوت» مارتین اسکورسیزی را ندیدند و فیلم «لالا لند» را از کارگردان جوان دیدند. لذا اینکه این کارگردان اسم دارند دلیلی بر موفقیت آن نمی شود!
در تمام کشورهای دیگر نیروهای متخصصی وجود دارند که براساس جامعه شناختی دقیق که نسبت به مردم آمریکا دارند تصمیم می گیرند کدام فیلم شان را به نمایندگی برای اسکار انتخاب کنند. شما نمی توانید فیلمی را بدون پدر و مادر برای اسکار انتخاب کنید. ثانیا بدون شناخت جامعه شناختی و تحقیقات درباره کارکرد آن در جامعه آمریکا یا اروپا انتخاب شود.
نیک نژاد: امسال سیاسی ترین سال اسکار بود
اسی نیک نژاد، یکی از اعضای آکادمی اسکار با حضور در برنامه هفت گفت: امسال اعضای آکادمی 32 نفر از افراد خود را برای انتخاب نامزدهای بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان انتخاب کرد که از این میان 8 نفر از اعضا در لندن سکونت داشتند. یعنی اگر فیلمی در آمریکا یا اروپا نظر این اعضا را جلب کرده باشد، می تواند در میان این نامزدها راه یابد.
اسکار امسال تحت تاثیر رویدادهای سیاسی بود و این خیلی خوب است. من اصلا دوست دارم. برای اینکه خصلت این بیزنس و تمام توانایی برپا بودن این بیزنس این است که نظرات مردم خوب یا بد داده می شود، اما نهایتا یک چیز می ماند. اسم کارگردان ایرانی و نام مملکت ما و زبان فارسی ما برافراشته شده است. اولا به این مسئله توجه کنیم و بعد بنشینیم تحلیل دقیق کنیم. تمام کسانی که در آکادمی اسکار رای می دهند، هنرمند هستند و رای هنرمندان با توده های مردم متفاوت است.
در یک سال گذشته جامعه آمریکا به دوقطبی تبدیل شد. برای عده ای آزادی اندیشه مهم بود و برای مردم عادی نان مهم بود. ترامپ حرفهایی را زد که مورد علایق توده های مردم بود. مردمی که رویای آمریکایی را دارند از دست می دهند. چون اقتصاد بد شده است. اوباما هم وارث سیاست های جنگ طلبانه جورج بوش بود. به همین دلیل کسی مثل ترامپ از این موقعیت استفاده می کند و نگاه توده های مردم را به خود جلب می کند. امروز بسیاری در آمریکا بن غذا می گیرند.
شما نمی توانید اتفاقات اسکار امسال و هنرمندان اسکاری را منفک از جامعه بدانید و تحلیل کنید. امروز چپ ها (اسکاری ها) به همراه طبقه ثروتمند در مقابل مردم ایستاده اند. درباره «مهتاب» نگاه حمایتی به قشر دگرباش ها و مسئله نژاد پرستی و سیاه پوست ها سبب جایزه شد. اما برای تعدیل آن موضع سیاسی و توجه به نگاه و انتخاب مردم مجبوراند جوایز حداکثری را در کنار آن به فیلم «لالا لند» دهند. شما به عنوان یک گروه فیلمساز باید تماشاگر خود را حفظ کنید. به همین دلیل پیش از شروع اسکار، اتفاقات آنقدر جدی رخ می دهد که بخاطر نگاه های نژاد پرستی 3 سیاه پوست برنده می شوند و این برای نخستین بار در طی همه سال ها رخ می دهد!
اعضای آکادمی اسکار امسال بدون آنکه به آنها دستوری داده شود یا تقلبی شود به این نتیجه می رسند که سیاست از هنر مهمتر است و جوایز آن بصورت کاملا خودجوش به این حد سیاسی می شود. این اتفاق در اسکار نمونه نداشته و آن هم به این دلیل است که هیچگاه جامعه آمریکایی به این حد دوقطبی نشده است!
دو فیلم بودند که همه ما فکر می کردیم رقابت اصلی را در بخش بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان خواهند داشت. یکی فیلم سوئدی «مردی به نام او» و یک فیلم آلمانی «تونی اردمن» که همگی فکر می کردند رقابت اصلی و تنگاتنگ بین این دو فیلم است. درباره فیلم مستند سوری «کلاه سفیدها» که بکلی و قطعی می توان گفت این جایزه سیاسی بود. به این دلیل که اساسا فیلم به لحاظ تکنیکی اشکالات متعدد داشت. اما به هرحال سالی را از سر گذراندیم که به شدت سیاسی بود و این جوانب به اسکار نیز کشیده شد.
درباره جایزه ای که آن سال به فیلم «آرگو» دادند، باید دید فضای حاکم بر جامعه آن زمان چگونه است؟ «آرگو» از نقطه نظر مردم فیلم خوبی بود. آنها «آرگو» را به عنوان فیلمی که ما آمریکایی را رفتیم و نجات دادیم نگاه می کنند و نه به عنوان فیلمی که به لحاظ تکنیکی و هنری موفق عمل کرده است و همین آنجا کار می کند. برای آنها که در نگاهشان بسیاری از صحنه های غیرعادی، عادی جلوه کرده است، حتی بخش های غیرعادی این فیلم نیز طبیعی و شدنی است. ما چه زمانی آمدیم درباره «دفاع مقدس» این واژه زیبا و دقیق، فیلمی بسازیم که هیجان و احساسات مردم ایران را درباره سرباز و نیروی ایرانی به غلیان بیاورد و به او احساس افتخار به سرباز وطنش را برای این دفاع بدهد، ساخته ایم و به آن جایزه داده ایم؟!
امروز اسکار و تمام جشنواره های دیگر آمادگی این را پیدا کرده اند که با کشوری روبرو شوند که مستقل است و به لحاظ محتوایی و تکنیکی می تواند در دنیا بدرخشد. فلیم «محمد رسول الله» مجیدی، فیلمی ایرانی بود که دارای استانداردهای جهانی بود. اما خود فیلم یک قدم است، مهم عرضه جهانی آن است.
جواد طوسی: این فیلم از چندین حیث می تواند سوژه مناسبی برای نقد فیلم هایی از این دست در سینمای ایران باشد. فیلم هایی که به اصطلاح با بیان مینیمالیسیتی یا حذف بخشی از اطلاعات فیلم برای مخاطب جلو می روند. عموما نیز با پایان باز به پایان می رسند. مادری که در سکانس سکوت 3-4 دقیقه ای به قاب پسرش خیره می شود، این نیز نشانه ای از همین گونه فیلم هاست.
طهماسب صلح جو: یک تماشاگر به خوبی درک می کند که فیلم اول داشت اما آخر نداشت و کارگردان حق مطلب را درخصوص این مسئله مهم نمی تواند ادا کند. موضوع فیلم یعنی برادرکشی، موضوع خوب و کهنی است اما در اثر پرداخت ضعیف و ناقص ناموفق می ماند. این مهم است که فیلمساز لحظه ساختن فیلم به چیز فکر می کند. مسئله اسکار امروز همه ما را ذوق زده می کند. این اتفاق خوبی برای سینمای ایران است اما وقتی وسوسه اسکارگرفتن به ذهن یک فیلمساز می افتد، ناخودآگاه او را منحرف می کند. اگر نتیجه تقلید و شبیه او ساختن شود، این بد است.
تنها شخصیتی که در این فیلم برای من ارزش پیدا می کند و فکر می کنم به اندازه بدان پرداخته می شود، شخصیت دختر بچه «سنم» است. به این دلیل این شخصیت جا می افتد که ما انتظار نداریم از او چیزی بیشتر از همین رفتار کودکانه از او سر بزند. در باقی موارد شخصیت ها پرداخته نشده است و بنظر کارگردان از آنها عبور کرده است. یعنی حتی اگر قانون هم از قصاص و جرم این برادر بگذرد، او چگونه می خواهد با این درد کنار بیاید؟ این مسئله که پتانسیل بزرگی برای ورود به دنیای این آدم و روحیات درونی اش داشت، بلکل در فیلم نادیده گرفته شده است. فیلم می خواهد ملودرام شود اما جلویش گرفته می شود و معلوم نیست برمبنای کدام منطق و سواد سینمایی این چنین ملودرام های بلاتکلیفی خلق می کند؟
یکی دیگر از ایرادهای این فیلم این است که شخصیت ها به قدر خاکستری هستند که به سمت خنثی یا بی تفاوتی پیش می روند. درواقع فیلم مُنُتن می شود. شخصیت محوری این درام باید کسی باشد که برادرش را کشته است، اما این شخصیت محوری گاهی مادر می شود، گاهی همسر، گاهی برادر... کارگردان نمی گذارد ما بفهمیم و کارگردان نمی گذارد تماشاگر وارد دنیای درون این آدم شود. این همان تفاوت با فرهادی است. فرهادی با وجود استفاده از این سبک فیلمسازی، به خوبی می داند که کجا به شخصیت ها نزدیک شود و درام خلق کند و کجا نکند.
جواد طوسی: کارگردان جزءنگر است و کمتر به شخصیت ها نزدیک شده است. مجموعا نشان می دهد قربانی کارگردانی است که ابزار خود را می شناسد اما ای کاش در این بحبوحه اسکار فرهادی، پرونده تکراری این سبک فیلمسازی و نشانه گذاری و بازی گرفتن ها تمام شود. اینجا این نشانه ها در سطح می ماند و با کلیت اثر ارتباطی برقرار نمی کند. یک نوع ناخنک زدن به یکسری اشارات ضمنی و فراموشی آن، اثری بر مخاطب ندارد و بی معنی است.