گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی؛ حالا و بعد از تماشای سومین اثر سینمایی مهدویان، با خیال راحت میتوان گفت بچههای دهه هفتادی هم حاتمیکیایشان را روی پرده سینما پیدا کرده اند. مهدویان حتی اگر دوربینش را از سینمای سیاسی برگرداند و به وسط شهر بیاورد هم، کماکان انقلابیساز است. راش به راشِ لاتاریاش هم بوی تعهد میدهد. آرمان از پلان به پلانش میبارد، حتی اگر وسط شهر و میان نسل چهارم ساخته شده باشد.
لاتاری در ظاهر یک فیلم اجتماعی است، درباره مسالهای اجتماعی، شاید در نگاه اول فیلمی عاشقانه باشد با همان فیگورهای دختر-پسریِ کف خیابانهای تهران. اما کمی که بگذرد، کمی که قصه جان بگیرد، حکایت عوض میشود. این شاید جنگیترین فیلم تمام کارنامه کاری مهدویان باشد. فیلمی زنده، جسور و البته متعهد. شاید سالها بعد در میان درسهای رشتهی سینما، جایی برای تدریس "لاتاری" به عنوان نمونه درخشانی از سینمای اجتماعیِ متعهد باز شود.
مهدویان، حاتمیکیای دهه هفتادی هاست. همانقدر سینما بلد، متعهد، منتقد و البته پرشور. از موضع مردم و برای مردم فیلم میسازد. ایدئولوژی انقلاب در تاروپود و جان ِ فیلمش نشسته و توی ذوق نمیزند. شعار هم نمیدهد، اگر هم بدهد به قوارهی فیلمش میآید و مینشیند، درست مثل عمو ابراهیم.
خبر خوب دیگر لاتاری برای سینمای ایران اما تولد یک پرویز پرستویی جدید است. هادی حجازیفر، در نقشی که انگار تداوم منطقی "کمال" ماجرای نیمروز است، بار حماسی فیلم را بر عهده دارد و بازیاش نقطه ثقل و روانکنندهی فیلم است. حاج کاظم دهه هفتادیها، آغوشش را برای این نسل باز کرده و پا به پایشان میآید. این، برای نسل جدید انقلاب خبر خوبی است. گذشته از حجازیفر، لاتاری یک ساعد سهیلی درخشان هم دارد، که جای پایش را خوب در سینمای ما باز کرده و هرگز زیر سایهی پدرش قرار نگرفته.
لاتاری را هرکسی ، با هر طرز فکری میتواند ببیند و لذت ببرد. به طور خاص اما این فیلم را باید برای مانکنهای خیابان انقلاب نمایش داد. همانها که غیرت و عزت را سرِ چوب میکنند. لاتاری در وصف "عزت" است و مسیری که این مانکنها آغازش کردهاند را تا آخر به تصویر میکشد. تا آخر.