
کد خبر:۷۱۸۹۷۵
یادداشت ابراهیم حسنبیگی بر کتاب «برادر انگلستان»
دوست شاعرم دست مریزاد! به جرگه داستاننویسان خوش آمدی
ابراهیم حسنبیگی در یادداشتی بر کتاب «برادر انگلستان» تالیف علیرضا قزوه نوشته است: «دوست شاعرم، دست مریزاد! به جرگه داستاننویسان خوش آمدی.»

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، ابراهیم حسن بیگی از چهرههای شناخته شده کشورمان در عرصه داستان و رمان، یادداشتی را برای رمان «برادر انگلستان» نوشته علیرضا قزوه نوشته و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است که به پیشگاه مخاطبان تقدیم میشود.
قزوه عزیز، سلام!
«برادر انگلستان» ات را از نمایشگاه کتاب که خریدم گرماگرم خواندم. علتش هم این بود که میخواستم بدانم وقتی شاعری مثل تو قدم بر ریل نویسندگی میگذارد چگونه مینویسد. بی اغراق میگویم که قطار داستانت را خوب راندهای. از همان فصل اول تا انتهای رمان، صدای ریل قطار در حرکت زمان، به گوش میرسد. قطاری که راوی داستانت و خان عمویت و اسماعیل و سلطان ات را در کوچه پس کوچههای کهن دژ بارها پیاده و سوار میکند؛ و تو چه خوب برای پس و پیش کردن عنصر زمان از قطار و کوپههای پر از آدمهایش بهره بردهای.
به اعتقاد من، قزوه شاعر در رمان «برادر انگلستاناش»، از پیچاپیچ تخیل شاعرانهاش به خوبی سود جسته و از پس چینش آن همه شخصیت داستانی برآمده و، چون داستان نویسی با تجربه از کوچه کهن دژو آدمهای قدیمیاش تصویری ساخته زیبا و واقعی.
قزوه جان! خدایی این رمان را خوب نوشتهای. انگار نه انگار که شاعری و باید نثری شاعرانه میداشتی و داستانت باید مثل شعر، مفاهیم را در هالهای از تخیل و کلام زیبا و شاعرانه میپیچید تا باورمان شود نویسنده برادر انگلستان شاعر است یا از هنر شعر سودجسته است. من پیش از خواندن رمانات دنبال این بودم تا رگههای پر رنگ شاعرانگی را در آن ببینم، اما تو گویی موقع نوشتن رمان نه یک شاعر، بلکه داستان نویسی با تجربه بودهای که خوب میداند با آن همه شخصیت داستانی و حوادث سخت و تلخ سیاسی در ان دوران نه چندان دور چه کند.
پرده کثیف سیاست در آن دوران را خوب کنار زدهای. خوشم آمد. هرچند ممکن است با باورهای سیاسی امروزت اختلاف نظرهایی داشته باشم. قصد نقد ادبی داستانت را نداشتم و فقط خواستم بگویم:
«دوست شاعرم. دست مریزاد! به جرگه داستان نویسان خوش آمدی.»
قزوه عزیز، سلام!
«برادر انگلستان» ات را از نمایشگاه کتاب که خریدم گرماگرم خواندم. علتش هم این بود که میخواستم بدانم وقتی شاعری مثل تو قدم بر ریل نویسندگی میگذارد چگونه مینویسد. بی اغراق میگویم که قطار داستانت را خوب راندهای. از همان فصل اول تا انتهای رمان، صدای ریل قطار در حرکت زمان، به گوش میرسد. قطاری که راوی داستانت و خان عمویت و اسماعیل و سلطان ات را در کوچه پس کوچههای کهن دژ بارها پیاده و سوار میکند؛ و تو چه خوب برای پس و پیش کردن عنصر زمان از قطار و کوپههای پر از آدمهایش بهره بردهای.
به اعتقاد من، قزوه شاعر در رمان «برادر انگلستاناش»، از پیچاپیچ تخیل شاعرانهاش به خوبی سود جسته و از پس چینش آن همه شخصیت داستانی برآمده و، چون داستان نویسی با تجربه از کوچه کهن دژو آدمهای قدیمیاش تصویری ساخته زیبا و واقعی.
قزوه جان! خدایی این رمان را خوب نوشتهای. انگار نه انگار که شاعری و باید نثری شاعرانه میداشتی و داستانت باید مثل شعر، مفاهیم را در هالهای از تخیل و کلام زیبا و شاعرانه میپیچید تا باورمان شود نویسنده برادر انگلستان شاعر است یا از هنر شعر سودجسته است. من پیش از خواندن رمانات دنبال این بودم تا رگههای پر رنگ شاعرانگی را در آن ببینم، اما تو گویی موقع نوشتن رمان نه یک شاعر، بلکه داستان نویسی با تجربه بودهای که خوب میداند با آن همه شخصیت داستانی و حوادث سخت و تلخ سیاسی در ان دوران نه چندان دور چه کند.
پرده کثیف سیاست در آن دوران را خوب کنار زدهای. خوشم آمد. هرچند ممکن است با باورهای سیاسی امروزت اختلاف نظرهایی داشته باشم. قصد نقد ادبی داستانت را نداشتم و فقط خواستم بگویم:
«دوست شاعرم. دست مریزاد! به جرگه داستان نویسان خوش آمدی.»
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.