گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- محمدصالح سلطانی*؛ آنهایی که اهل پرده نقرهای هستند و آثار برجسته سینمای جهان را به روز تماشا میکنند، Darkest Hour را یکسال پیش دیدهاند. فیلمی که راوی مقطعی کوتاه اما مهم از زندگی «وینستون چرچیل» سیاستمدار تیپیکال بریتانیایی است. پای این فیلم اما هفته پیش به تلویزیون ملی ایران باز شد و جماعت زیادی را میخکوبِ یک اثر قوی و استوارِ سینمایی کرد. فیلمی که نوشتن درباره دستاوردهای فنیاش، مجال مفصلتری میطلبد و مال اینجا نیست. مستقل از جنبههای تکنیکی اما «تاریکترین ساعت»، بیآن که سازندگانش بدانند یا بخواهند، تبدیل به فیلمی سمبولیک در میانه نزاعهای سیاسی ایران شده. نمایش این فیلم سینمایی جذاب از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی، اگرچه با حاشیههایی همراه بود و اعتراضهایی را-بیشتر به خاطر نمایش تصویری مثبت از کارنامهی منفیِ چرچیل- در پی داشت، اما بسیاری از دنبالکنندگان سیاست در ایران را به تامل واداشت و حتی باعث شد نیش و کنایههای تند و تیزی نثار برخی سیاستمداران غربگرای ایرانی شود! چرا؟ عرض میکنم.
ماجرای «تاریکترین ساعت» اینچنین است: در روزهای اوجگیری جنگ جهانی و پروازِ جنگندههای آلمانی بر فراز تمام اروپا، در روزهایی که سایه جنگ هر لحظه به انگلستان نزدیک و نزدیکتر میشود، مجلس عوام این کشور، «چمبرلین» را از نخستوزیری برکنار و چرچیل را به جای او نصب میکند. سیاستمدار پیر، به سرعت «کابینه جنگ» را تشکیل میدهد و مشغول مدیریت کشوری میشود که فاصلهاش تا ورود به یک جنگ جهانی، میلیمتری است. «هیتلر» قدرت اول جهان است و کشور به کشور، اروپا را فتح میکند. در روزهای آغاز نخستوزیری چرچیل، فرانسه هم به تصرف دیوانهی آلمانی در میآید و به نظر میرسد کار برای بریتانیا تمام است.
در چنین شرایطی است که جریانی از دل دولت چرچیل، پیشنهاد مذاکره با هیتلر را در کابینه مطرح میکند. آنها معتقدند هیتلر قدرت برتر جهان است و برای نجات مردم انگلستان از جنگی ویرانگر، باید با او مذاکره کرد و مطالباتش را شنید. حامیان مذاکره حتی کانالهای ارتباطی خود با دولت آلمان را از طریق ایتالیا آماده میکنند و یک گام تا مذاکره با دشمن فاصله دارند که چرچیل میگوید:« وقتی سرت توی دهن ببر باشه، چطور میخوای باهاش مذاکره کنی؟» و در یکی از درخشانترین سکانسهای فیلم، چرچیل منشیاش را به اتاق محرمانهای در دولت میبرد و نقشه جنگ را نشانش میدهد، دست روی انگلستان میگذارد و میگوید:«شهامت. چیزی که ما بهش نیاز داریم شهامته، خانم!»
***
نه چرچیل سیاستمدار منزه و پاکی است و نه عملکرد انگلستان در جنگ جهانی دوم-خاصه پس از هجوم بیرحمانه به ایران- جایی برای دفاع دارد. اما همه اینها، چیزی از واقعیتِ نهفته در جانِ کلامِ چرچیلِ Darkest Hour کم نمیکند. سیاستمدار پیر بریتانیایی، درست در شرایطی که کشورش در اوج بحران و لبِ پرتگاه جنگ ایستاده، از «شهامت» و «مقاومت» حرف میزند، پای حرفش میایستد، ملتش را همراه خود میکند و نتیجه؟ 5 سال بعد، فاتحانه به تهران میآید تا همراه با دو متحد دیگرش، سرنوشت شکستخوردگان جنگ را تعیین کنند!
***
در همه این سالها- از 92 به بعد- آنقدر از مقاومت گفتهایم و گفتهاند که تاکید دوباره بر لزوم توجه به این گفتمان، تکرار مکررات است. بنابراین میخواهم به جنبه دیگری از ماجرا نگاه کنم: «شهامت». چیزی که به نظر میرسد اکسیر نجاتبخش فضای سیاسی و مدیریتی کشور ماست.
«شهامت» اگر باشد، گرفتن تصمیمهای بزرگ و تحقق جراحیهای کلیدی، در تمام شئون سیاستگذاری و مدیریت کشور امکانپذیر خواهد بود. انتخابهای دشوار، جز با شهامت محقق نمیشوند. کشوری که بیش از همیشهاش درگیر بحرانهای داخلی و خارجی است، مدیر باشهامت میخواهد. مدیری که در میانه میدان بایستد، ریسکپذیر باشد و کارهای بزرگ را مدیریت کند.
پیشنیاز شهامت اما «روجیه جوان» است. تاکید دارم بر روحیه جوان، نه الزاما مدیران جوان! خود چرچیل با وجود سن بالا، با روحیه جوان و ریسکپذیر خود توانست بریتانیا را از مهلکه جنگ دوم بینالملل، پیروز بیرون بیاورد. اما مدیر خسته و فرسودهای که سالهاست بر مسند مدیریت تکیه زده و از وزارتخانهای به وزارتخانهی دیگر، یا از وزارتخانهای به بلدیّهای جابجا میشود و به نرمی و لطافتِ صندلیهای مدیریتی عادت کرده، چطور و با چه توانی میخواهد شهامتِ پذیرش ریسکهای بزرگ و انجام کارهای کلیدی را داشته باشد؟ مدیری که حاضر نباشد برای سرکشی به اوضاع و احوال مردم، سفر استانی برود چطور میخواهد رنجهای مردم کشورش را بشناسد و برای رفع آنها گامهای موثر بردارد؟ کسی که حاضر نیست در شرایط تحریم دشمن و مشکلات فراوان کشور، چند ساعت کمتر بخوابد و بیشتر کار کند- هر سن و سالی که داشته باشد- کدام مشکل از کشور را مرتفع خواهد کرد؟ کدام مدیر خستهای شجاعت انجام طرحهایی از جنس هدفمندی یارانهها، اجرای سهمیهبندی سوخت، سپردن ساخت یک اتوبان دوطبقه در دوران اوج تحریم به یک پیمانکار ایرانی، مسکن مهر، اجرای طرح ریجستری تلفن همراه و... را خواهد داشت؟ شهامت، نیاز امروز کشور است و پیشنیاز آن، جوانگرایی. نه الزاما در سن و سال، که در روحیه و کنشگری مدیران!
اوضاع امروز کشور ما عادی نیست. سایه جنگ نظامی نه، اما ابرهای سیاهِ تحریم آسمان کشور را اشغال کردهاند. قوای جنگ اقتصادی دشمن از یک سو و لشکر جنگ رسانهایاش از سوی دیگر به کشور هجوم آوردهاند. دوران، دوران مدیریت روتین، مرسوم و بیریسکِ همیشگی نیست. جنگ بزرگ، مدیر بزرگ میخواهد و مدیر بزرگ، باید تصمیمهای بزرگ بگیرد. تصمیمهایی که اوضاع کرخت کشور را تکانی بدهد، خون تازهای به رگهای امیدواریِ مردم بریزد و مهرههای حریف را مات کند. تصمیمهایی مملو از «شهامت»، که کلید گمشدهی امروزِ سیاستمدارانِ ماست.
*معاون اسبق فرهنگ و رسانهی بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف