گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، علم دینی موضوعی است که در دهههای گذشته بارها مورد تاکید رهبران انقلاب اسلامی بوده و عدم تحقق و توجه به آن نیز توسط چهرههای انقلابی مورد نقد واقع شده است.
به عقیده محمدحسین رجبی دوانی، نویسنده، پژوهشگر و کارشناس تاریخ اسلام و عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین علیه السلام علت عدم شکلگیری نظام علمی دینی در طول چهل سال بعد از انقلاب اسلامی را باید در ریشههای عمیقتر مربوط به باور مسئولان جمهوری اسلامی ایران جستجو کرد. در این زمینه با او به گفتگو پرداختهایم که مشروح قسمت اول گفتگو در اختیار مخطبان قرار میگیرد.
انقلاب اسلامی بار دیگر دین را به عرصه زندگی بشر بازگرداند
انقلاب اسلامی ایران یک تحول عظیم نه تنها از لحاظ سیاسی بلکه از نظر فکری و فرهنگی هم پدید آورد و مبانی تفکر غرب که حدود 400 سال سعی کردند بر جهان حاکم کنند به چالش کشید و برخلاف آنچه لیبرالیسم فریاد میزد و ادعا داشت که انسان باید محور همه چیز باشد یا خدا مرده است یا سود بیشتر و نفع بالاتر اصالت بیشتری برای انسان دارد و یا دین هم باید از عرصه سیاست برود و تنها جنبه شخصی داشته باشد، انقلاب اسلامی مطرح شد و بار دیگر دین را به عرصه سیاست و اجتماع برگرداند و مبانی غرب را به چالش کشید.
نظام سلطه استقلال مردم ایران را برنمیتابد
ولی متاسفانه نظام سلطه شرایطی را برای انقلاب در این 40 سال پدید آورد و معضلاتی به مردم ایران تحمیل کرد معضلاتی همچون جنگ هشت ساله و ازهمان ابتدای انقلاب تحریمهای گسترده را بر مردم ما وضع کردند و در مجامع بینالمللی هر روز سنگی جلوی پای ملت ایران انداختند تنها به این علت که مردم ایران میخواهند ملتی مستقل از کدخدا و غرب باشند و نظام سلطه این استقلال را برنمیتابد و درصدد است تا این مردم را به ستوه بیاورد.
همصدایی عدهای در داخل با نظام سلطه نتیجهای جز مقابله با نظام اسلامی ندارد
در طول این چهل سال کسانی که ادعای روشنفکری داشتند مردم را به این سمت و سو سوق دادند که نظام دینی نمیتواند کارآمد باشد و خواسته یا ناخواسته دقیقا همان چیزی را که غرب برای مقابله با انقلاب اسلامی مطرح میکند، مطرح کردند و لیبرالیسم را به عنوان راه سعادت و نجات برگزیدند و سعی دارند که این تفکر را به اسم علم در داخل کشور رواج دهند
خودباختگی برخی مسئولان در مقابل آمریکا یادآور وادادگی شاهان قاجار است
این جریان غربگرا در جایی میگوید علم، دینی و غیردینی ندارد و در جایی دیگر میگوید هنر برای هنر و یا سیاست برای سیاست اصالت دارد. اما همزمان از بعد دیگری هم میگویند دنیا به سان دهکدهای است که کدخدای آن آمریکا است و باید با این کدخدا کنار آمد و سازگاری کرد و لذا متاسفانه ما شاهد بروز نوعی نگاه به مسائل هستیم که خاطره تلخ دوران قاجار را برای ما زنده میکند یعنی افرادی که در اثر خودباختگی در برابر قدرتهای به ظاهر بزرگ غربی فکر میکنند که باید با آنها کنار آمد و به آنها امتیاز داد تا بتوانیم خودمان را از شر آنها حفظ کنیم و در این میان شاید از عصبانیت کدخدا کاسته شد و ترحم نمود و گذاشت ما هم با حداقلها زندگی داشته باشیم.
طبقه غربگرا و اشرافی از نزدیکی با آمریکا به دنبال منافع مادی هستند
البته این طبقه غربگرا و اشرافی خود به حداقلها راضی نیستند و اتفاقا از نزدیکی با آمریکا دنبال مطامع دنیوی غیرمعمولی است که جز از طریق وطن فروشی و تضعیف کشور در مقابل غرب صاحب آن نمیشود شما شاهدید که تعداد زیادی از کسانی که دم از کدخدا میزدند امروز توسط دستگاه قضایی و اطلاعاتی کشور به علت دستاندازی به بیتالمال و فسادهای مالی و ... تحت پیگیری هستند یعنی همزمان که دم از کدخداگرایی و مذاکره با آمریکا میزنند و اینطور برای مردم تصویرسازی میکنند که اگر با آمریکا نباشیم وضعمان خوب نخواهد شد، دست خود و یا اطرافیانشان در بیتالمال است.
اگر در عهد قاجار در حاکمیت ضعیف پادشاهانی خودکامه و عیاش و در اوج قدرتهای سیاسی بزرگ عدهای در داخل چنین دیدگاه وادادهای داشتند و در مقام وزارت و در روزنامهها چنین سخنانی را بر زبان جاری میکردند، جای بسی تاسف است که عدهای خودباخته در زمان ما و آن هم با انقلاب عظیمی که تمام معادلات جهان غرب و نظام سلطه را درهم ریخته و مبانی تفکر آنها را به چالش کشیده و به خصوص بعد از جنگ تحمیلی که انقلاب نوپای ما از پس تمام این دشمنیها سرافراز بیرون آمده، ما مشاهده میکنیم که با ذلت به غرب متوسل میشوند و به مردمی سرافراز که در طول 40 سال مقابل نظام سلطه ایستادهاند، همان حرفهایی را میگویند که افراد ضعیف نیز در عصر قاجار میگفتند.
حقارت و ذلت تربیت یافتگان غرب نسبت به غربی که در حال سقوط است
باید توجه داشت که این نوع نگاه یک نگاه خائنانه است و اگر بخواهیم خیلی خیلی خوشبین باشیم به سبب حقارت و ذلتی است که در این افراد نسبت به غرب وجود دارد این افراد معمولا تحصیلکردهها و تربیتشدگان غرب هستند و چنان غرب در چشم و باور آنها بزرگ است که حتی اگر غرب مقابل آنها نابود هم شود باور نمیکنند به فرموده امام خمینی (ره) اگر از شر محمدرضا پهلوی خلاص شویم به این زودیها از شر تربیت یافتگان غرب و شرق خلاص نخواهیم شد.
اینها ظرفیت عظیم اسلام و انقلاب اسلامی و تفکری که انقلاب را به پیروزی رساند و هدایت کرد نشناختند و از این حیث مانند اسلاف بدبختی که در عصر قاجار دم از سازش با غرب و امتیاز دادن به غرب میزدنند میزنند حال آنکه غرب خودش در سراشیبی سقوط قرار دارد و فضیحتهایی از ابعاد گوناگون آن را فراگرفته است.
اگر قرار بود دین در سیاست، علم و فرهنگ دخالت نکند برای چه به اسم اسلام انقلاب کردیم؟
اگر قرار بود علم برای علم، هنر برای هنر و سیاست برای سیاست باشد و دین در آنها دخالتی نداشته باشد چرا به اسم اسلام انقلاب کردیم و چرا انقلاب ما انقلاب اسلامی نام گرفت و چرا با استقبال مواجه شد؟
هدف غربگراها از شرکت در انقلاب اسلامی چه بوده است؟حضور اتفاقی یا نفوذ؟
چرا خیلی از همین افرادی که امروز مقابل غرب واداده هستند در این انقلاب شرکت کردند؟ مگر نمیدانستند که این انقلاب در مبانی در تضاد کامل با غرب است؟ میشود باور کنیم که این افراد همین طوری اتفاقی وارد جریان انقلاب شدند یا نه از این تضاد اطلاع داشتند ولی گفتند بگذار وارد انقلاب شویم و بعدا مبانی غیراسلامی را به درون آن تزریق کنیم تا انقلاب اسلامی را از درون بپاشانیم؟
اگر انقلاب اسلامی را قبول دارید چرا به صاحب نظریه مرگ اسلام جایزه میدهید؟
گویی اصلا عدهای متوجه تفاوت ماهیت اسلامی انقلاب مردم ایران نیستند انقلابی که باید همراه با آن همه ارکان و ساختار کشور اسلامی میشد. این انقلاب در مرحله اول نظام سیاسی حاکم را دگرگون کرد و از بین برد و نظام ولایت را برپا کرد که تا قبل از آن بیسابقه بود مساله این است که اگر دولتی انقلاب اسلامی را قبول دارد چرا باید به فردی به نام که صاحب نظریه مرگ اسلام است جایزه برتر فارابی را بدهد و علاوه بر آن مورد حمایتهای وزرای دولت همچون وزیر راه و شهرسازی اسبق همین دولت قرار بگیرد؟
این فرد که صاحب نظریه ایران شهریگری مدرن است عنوان میکند که باید ایرانیگری باستانی با لیبرالیسم آمیخته شود در حالیکه این دو با هم تضاد دارند.
مسئولان و مدیرانی که باور به انقلاب اسلامی ندارند
انقلاب اسلامی باعث دگرگونی در عرصه سیاسی شد و این مورد مهمتر از همه شقوق انقلاب بود چون این نظام سیاسی است که میتواند عرصههای دیگر جامعه را مدیریت و متحول کند یعنی انقلاب در عرصههای اقتصاد، فرهنگ و اجتماع ذیل انقلاب سیاسی رقم میخورد.
ولی بعد از مدتی از انقلاب، مسئولان و مدیرانی پیدا کردیم که باوری به انقلاب اسلامی نداشتند اگر چه بعضا در انقلاب هم حضور داشتند اما قائل به این نبودند که باید ساختار نظام را در بعد سیاست، فرهنگ و اقتصاد اسلامی کرد و صرفا انقلاب اسلامی را وسیلهای برای کنار زدن رژیم پهلوی میدانستند.