به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، جای شکی نیست که ما، بشر مدرن، در محاصرهٔ تبلیغاتیم، از هر طرف که برویم با تبلیغ کالا یا خدماتی رو به رو میشویم. اما لابد از خودتان میپرسید مگر تبلیغ، چه ضرری دارد؟ کسانی هستند که کالایی را برای فروش گذاشتهاند تا سطح کیفی زندگی ما را ارتقاء دهند، اینکه ما را از وجود آن کالا یا خدمت آگاه کنند، چه ضرری میتواند داشته باشد؟ درست است، اما اگر هدف تنها آگاهسازی باشد، نه چیزهای دیگری که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد. اسفندماه برای ما ایرانیها بیش از هر چیزی فصل خرید کردن است. خریدنهایی که اگر بنشینیم و صادقانه با خودمان دو دوتا چهارتا کنیم، بخشی از آنها هیچ ربطی به نیاز واقعی مان ندارند و کارمان با همان امکانات قبلی هم راه میافتد. در این بین کودکان و نوجوانان نیز، چشمشان به ماست. به ما والدینی که در هزارتوی تبلیغات، خرید و مصرف گیر افتادهایم و دست فرزندمان را هم گرفتهایم و او را از این پاساژ به دیگری و از این بوتیک به بعدی میکشانیم و در این بین پیامی غیرمستقیم به او میدهیم: احساس رضایت و خوشبختی ربط مستقیم به خرید کردن دارد، پس هرچه میتوانی بخر و کاری نداشته باش که به آن نیاز داری یا نه! آنچه در ادامه به آن خواهیم پرداخت اثری است که تبلیغات و مصرف گرایی بر زندگی نوجوانان دارد.
من نمیخرم تو بخر
والد بودن چیز غریبی است. کم ندیدهایم پدرانی با دستهای پینه بسته و زحمتکش که خودشان را از داشتن یک دست لباس هم محروم میکنند تا فرزندشان بتواند آخرین مدل از گوشی هوشمند گران قیمت را داشته باشد و حسرت نخورد که دیگران دارند و فرزند او ندارد! مادرانی که به هر خواستهٔ دختر نوجوانشان تن میدهند که مبادا عقدهای شود و خودشان از کمترینها محروم میمانند. چه والدینی که تا این حد از خودگذشتگی نشان میدهند و کنترلی بر مصرف و خواستههای نوجوانشان ندارند و چه آنها که هم خود و هم فرزندشان در دام مصرف و تبلیغات گرفتارند و چه آنهایی که کودک را به مثابه شیئی شیک و مجلسی میآرایند و خانه به خانه میروند و با انتشار عکسهایش در شبکههای اجتماعی توجه میخرند، همگی در یک دام مشترک اسیرند! یک دام تربیتی.
در بزنگاه خرید اسیر نشویم
اسفندماه، همانطور که بزنگاه خرید و مصرف گرایی است میتواند یک فرصت طلایی برای تربیت هم باشد. شما دو راه دارید، خود و فرزندتان را به دست این رسم دیرینه بسپارید و بدون تفکر صرفاً بخاطر حرف مردم تن بدهید به خریدنهای گسترده و وقت گیر بدون اینکه نیاز واقعی به آنها داشته باشید و یا بنشینید با هم صحبت کنید و به فرزندتان بیاموزید که نیاز واقعی چیست و نیاز کاذب کدام است و چرا آدم نباید در دام مصرف گرایی بیفتد.
دم دمهای نوروز در هر جمعی که وارد میشوید صحبت از تغییر دکوراسیون، خرید لوازم خانه جدید، عوض کردن سرویس مبلمان، خریدن فلان لباس مد روز و فلان کفش است. غافل از اینکه داریم با این حرفها به فرزندمان میگوییم تو هم بیا و و وارد این چرخه شو که بخریم تا شاد شویم و احساس رضایت کنیم. اما هم نیازمان کاذب است، هم رضایتی که پس از خرید کردن به آن دست پیدا میکنیم ناپایدار و دروغین!
آنکورسازی دام جدید تبلیغات
«آنکور» به معنای قلاب است. در صنعت تبلیغات، آنکورسازی یعنی یک کالا یا خدمت را با یک مفهوم مطلوب قلاب و متصل کنیم. به طور مثال وقتی در یک آگهی تبلیغاتی خانوادهای را نشان میدهیم که مهمان ناخوانده برایشان میرسد و آنها برای راه انداختن مهمانی در خانهای با دکوراسیون کاملاً لوکس و حتی غربی، از یک روغن خوراکی خاص استفاده میکنند، در واقع ما چند چیز را به هم قلاب کردهایم، پختن غذاهای آنچنانی و سفرهآرایی عالی و راه انداختن مهمانی و احساس خوب و خوشبختی را به استفاده از یک برند روغن!
یا برای تبلیغ یک مدل اتومبیل تازه، خانوادهای را نشان میدهیم از ترکیب پدر و مادری جوان، خوشقیافه و یک دختر و یک پسربچهٔ زیبا که دارند به یک پیکنیک خانوادگی میروند و در اتومبیل گرانقیمتشان احساس خوشبختی میکنند. احساس خوشبختی قلاب شده است به داشتن این اتومبیل خاص، رفتن به پیک نیک و داشتن خانوادهای چنین بینقص!
در سریالها و فیلمها خانوادههای خوشبخت در اتومبیلهای خارجی و گرانقیمتشان، خوشبختاند، گوشیهای موبایلشان همگی از یک برند مشترک و معروف و بسیار گرانقیمت است و ...
و واضح است که نوجوان پس از چندین بار دیدن این صحنهها و گشت زدن در شبکههای اجتماعی که ما را از تبلیغ این کالا به دیگری هدایت میکند، احساس رضایت و اعتماد به نفس را به داشتن کالاهایی خاص ربط میدهد و بدون آنها احساس میکند که چیزی کم دارد و خوشبختی درست دو قدمی اوست و میتواند آن را از مغازه بخرد و نیازی نیست برای احساس رضایت و خوشبختی به چیزی به جز خریدن بیندیشد و در درون خودش دنبال چیزی باشد.
کدام راه؟
اما چه میتوان کرد که بتوانیم هم نیازهای واقعی فرزندمان را بشناسیم، هم او را از مصرفگرایی دور نگه داریم و تعادلی میان نیاز و شرایط اقتصادی سخت و عقلانیت برقرار کنیم.
چه کنیم؟
قاطع باشید: منظورمان این نیست که نوجوانتان را در فشار اقتصادی قرار دهید تا حساب کار دستش بیاید، بلکه معتقدیم که باید در مقابل اصرارهای او برای خرید کردنهای بدون نیاز واقعی قاطع بود. اگر یکبار نه میگویید دیگر در همان مورد، کوتاه نیایید و خام نشوید. نوجوان شما نیاز به چند ابزار تکنولوژی همزمان مثل موبایل و تبلت و ... ندارد، کودک شما یک اتاق پر از اسباببازی نمیخواهد، دختر نوجوانتان هر ماه نیاز به خریدن یک مانتوی جدید و کفش تازه ندارد. در مقابل برای خواستههای نامعقول که از سر نیاز واقعی نیست، کوتاه نیایید.
با فرزندتان صحبت کنید: فرزند نوجوان شما دیگر آنقدر بزرگ شده است و به واسطهٔ وسایل ارتباط جمعی و شبکههای اجتماعی از وضعیت جامعه و اقتصاد خبر دارد که بتواند خیلی چیزها را درک کند. همانقدر که نباید او را از نداری و فقر بترسانید و به دلش استرس و اضطراب بیندازید و مقابلش طوری از وضعیت اقتصادی و فلاکت اجتماعی صحبت کنید که گمان کند عنقریب است همگی به فقر و فلاکت بیفتیم، نباید هم طوری رفتار کنید که در برج عاجش بنشیند و از هیچ واقعیتی باخبر نشود. از قبح عمل اسراف برایش بگویید. او را با لذت بخشیدن و کمک کردن آشنا کنید.
کمک کنید سواد اقتصادی فرزندتان بالا برود: بهتر است نوجوان با کمک والدین و تحت نظارت آنها یک فعالیت اقتصادی را تجربه کند. این کار از هر نظر برای او خوب است. در این مورد سختی کار کردن و پول درآوردن را تجربه کرده و منطقیتر در مورد پول خرج کردن تصمیم میگیرد.
الگوی خوبی باشید: اگر شما الگوی مصرفگرایی هستید و سال به سال بدون هیچ دلیل و نیاز درستی میل دارید تمام وسایل خانه را تغییر دهید و برای خریدن پوشاک و گوشی موبایل به نیازهای واقعی توجه ندارید، پس توقع نداشته باشید که فرزندتان مدام از شما تقاضای وسایل جدید نداشته باشد.
به کودک و نوجوان خود اعتماد به نفس بدهید: با تشویق کارهای خوب، رفتارهای مناسب و به جا، با توجه کردن به خصوصیات اخلاقی، درسی، رفتاری قابل اعتنا، باعث میشوید که او نیاز به تأیید به واسطه ظاهر و کالاها و پوششاش نداشته باشد. کم نیستند افرادی از طبقه ثروتمند جامعه که اگر ماشین، خانه در فلان محله و گوشی موبایل و ساعتشان را ازشان بگیرید، دیگر اعتماد به نفس حضور در هیچ جمعی را ندارند و تمام ارزش و احساس خوشبختی خود را به این چیزها میدانند.
در مورد پیامهای تبلیغاتی با هم صحبت کنید و تحلیل کنید: فرزند شما باید با پشت پرده تبلیغات آشنا شود. باید بداند که فریب و بزرگنمایی در تبلیغات بسیار زیاد است. باید بتواند فکر کنید و، اما و اگر بیاورد و انتقاد کند. درست است که همگی از پیامهای بازرگانی دل زدهایم، اما میتوانید یک بازی خانوادگی راه بیندازید و آن تحلیل پیامهایی است که از تلوزیون پخش میشود، حدس اینکه سازنده چه نیتی داشته و میخواسته چه احساسی در شما برانگیزد که داستانی این چنینی برای تبلیغ کالایش ساخته است. چندبار تحلیل و تفکر حول و حوش تبلیغات باعث میشود ذهن نوجوان مدام در دام نیفتد و بتواند به تنهایی فکر کند.
خریددرمانی نداریم: برخی از ما آنقدر خرید کردن را دوست داریم و به دامش افتادهایم که از آن به عنوان یک روش درمانی استفاده میکنیم، اگر غمگین و ناراحتیم، اگر شکست خورده و خستهایم راهکارمان پاساژ گردی و خرید کردن است. نتیجهاش هم تنها نیم ساعت سرگرم شدن با کالایی است که به دست آوردهایم، اما اثرش بلند مدت است. یاد نمیگیریم چطور باید از پس احساسات متفاوتمان برآییم و همیشه برای درمانمان فقط خرید میکنیم، همین میشود که اگر مقداری پول ته حسابمان باقی مانده باشد، تا آن را خرج نکنیم دلمان آرام نمیگیرد. به فرزندتان پس انداز کردن را بیاموزید تا یاد بگیرید هر پولی که دستش میرسد نباید فوراً در جایی خرج شود.
مهارت خرید کردن: لابد با خودتان فکر میکنید که خرید کردن نیاز به مهارت خاصی ندارد، جنسی را میپسندی، پولش را میپردازیم و تمام! اما به این سادگیها هم نیست. به فرزندتان بیاموزید که اولین گزینه همیشه بهترین گزینه نیست، اطلاعات روی کالا را مطالعه کند، علامت استاندارد را جدی بگیرد، تاریخ تولید و انقضاء اجناس را بررسی کند، هنگام محاسبه خوب دقت کند، باقی مانده پول را درست بشمارد، رمز کارتش را به کسی ندهد، فاکتور را دوباره بخواند و قبل از خروج از فروشگاه جنس و فاکتور را دوباره بررسی کند و پیش از همهٔ اینها درباره کالایی که میخواهد بخرد خوب تحقیق کند، خاصه زمانی که قرار است چیزی را اینترنتی بخرد.