حس انتقام که گرچه برای یک نظامی شاید زیاد زیبنده نباشد، اما چنان وجودم را پر کرده بود که اجرای این اقدام را با همه خطراتش پذیرفتم.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، سرهنگ اصغر اسلوبی در خرداد ماه سال ۱۳۲۰ در شهرستان اراک متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهرستان تا اخذ مدرک دیپلم ریاضی به پایان رسانید. به دلیل علاقه وافر به حرفه نظامی و عشق به مام میهن در شهریور ماه سال ۱۳۴۰ با موفقیت در کنکور ورودی دانشکده افسری به استخدام ارتش درآمد و در مهر ماه سال ۱۳۴۳ با اخذ درجه ستوان دومی رسته پیاده فارغ التحصیل شد. سپس طبق روال، دورههای مقدماتی و عالی رستهای را نیز در ادوار مختلف خدمت افسری در دانشکده پیاده شیراز طی کرد.
وی بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی مسئولیتهایی همچون فرماندهی گردان ۱۴۸ پیاده تی پ۳ لشکر ۷۷، معاون تی پ۳ پیاده لشکر ۷۷، فرماندهی تی پ۳ لشکر به عهده گرفت.
درخشانترین برگ از زندگی خدمتی این پیشکسوت ارتشی حضور مؤثر در مرحله سوم عملیات بیت المقدس (آزاد سازی خرمشهر) با کاربرد تی پ۳ لشکر ۷۷ پیاده و در محل فرماندهی تی پ۳ ماست که حضور این تیپ در آزادسازی خرمشهر قهرمان اثرگذار بوده است. در تاریخ ۰۱/۱۰/۱۳۶۴ به دلیل خستگی جسمی، بیماری و فرسودگی روحی با انجام ۲۴ سال و دو ماه خدمت پرتلاش و صادقانه بازنشسته گردید. همچنین به دلیل ابراز رشادت و جدیت در عملیات جنگی به دریافت ارشدیت نظامی مفتخر شد.
سرهنگ اصغر اسلوبی معاون تیپ ۳ لشکر ۷۷ پیاده در عملیات ثامن الائمه (ع) در خاطرهای روایت میکند: «روزهای اول جنگ بود یگانی که من فرماندهی آن را به عهده داشتم (گردان ۱۴۸ پیاده لشکر ۷۷) در کنترل لشکر ۹۲ زرهی و مأمور دفاع در قسمتی از جاده اهواز - سوسنگرد در مقابل دشمن به فاصله هشت کیلومتری سوسنگرد (جلالیه) بود.
دشمن بیرحمانه حملات خود را به شهرها از جمله سوسنگرد آغاز کرده بود و مردم بیگناه و بی پناه شهر بار و بنه مختصر زندگی را برداشته و به سوی اهواز به دنبال پناهگاه بودند.
در یک روز بارانی در حالی که در حاشیه یکی از پلهای رودخانه با تعدادی از پرسنل همرزم خود پیرامون مسائل جنگی و چگونگی مقابله با دشمن گرم صحبت بودیم، متوجه حرکت یک کامیون نسبتاً بزرگ شدم که با سرعت اثاث تعدادی از همین مردم را از سوسنگرد به اهواز منتقل میکرد. روی بار کامیون تعدادی که احتمالاً صاحبان وسایل بودند با وضع بسیار نامتعادلی نشسته بودند. چنین به نظر میرسید که این آوارگان با توجه به آسمان ابری که بهترین مانع برای پرواز هواپیماهای دشمن بود فرصت را غنیمت شمرده و مختصر اثاثیه زندگی خود را به محل امنی منتقل مینکردند.
با دیدن این صحنه در غم این هجرت تأسف بار فرورفته بودم که ناگهان صدای شلیک یک موشک از هلی کوپتری که حدود یک یا دو کیلومتر با کامیون فاصله داشت افکارم را قطع کرد. گلوله در فاصله ۱۰ متری جلوی کامیون و دقیقاً روی آسفالت اصابت کرد. راننده وحشت زده فرمان را به طرفی گرفت که متأسفانه به دلیل لغزندگی جاده کامیون واژگون شد و بارنشینان کامیون به شدت زخمی شدند. پرسنل گردان به کمک آنها شتافته و نسبت به تخلیه آنان به اهواز اقدام کردند، اما متأسفانه دو نفر به شهادت رسیده بودند.
من و تعدادی از همرزمان که ناظر این صحنه تأسف بار بودیم، نسبت به این جنایت دشمن به شدت خشمگین شده، تصمیم به انتقام گرفتیم. دو نفر از پرسنل که درجه دار و خدمه موشک «تاو» بودند عنوان نکردند که به احتمال قوی این هلی کوپتر دوباره در منطقه پیدا خواهد شد، در صورتی که اجازه داده شود با استفاده از استتاری که وجود دارد موضع یک دستگاه موشک «تاو» را به جلو تغییر مکان داده و منتظر حضور مجددش باشیم.
با نظرشان موافقت کردم، شبانه خودروی تاکتیکی موشک مزبور ۷۰۰ یا ۸۰۰ متر به جلو تغییر مکان داده، استتار و اختفا شد و از آغاز روشنایی روز بعد در انتظار نشستند. گرچه انتظار چندانی از اجرای موفقیتآمیز این برنامه نداشتیم، ولی حس انتقام که گرچه برای یک نظامی شاید زیاد زیبنده نباشد، چنان وجودم را پر کرده بود که اجرای این اقدام را با همه خطراتش پذیرفتم.
ساعت بین ۱۰ تا ۱۱ بود که صدای پرواز هلی کوپتر دشمن از جناح چپ سوسنگرد شنیده شد و متعاقب آن یک فروند هلی کوپتر تهاجمی دشمن (غزال) پیدا شد. از حرکات هلی کوپتر چنین به نظر میرسید که خلبان از ورود به منطقه نگران و ترسان است، زیرا به مجرد عبور از روی نیروهای عراقی موشک خود را بدون هدفگیری رها و اقدام به دور زدن و فرار کرد. با دوربین هلی کوپتر را تعقیب نکردم و نگران فرارش بودم که ناگهان، در یک لحظه با اصابت موشکی به بدنه آن، چون خرمنی ازآتش در فضا چرخ زنان به زمین کوبیده شد.